اسماعیل حمیدزاده ـ فضای چهارشنبه سوری در تهران

فضای چهارشنبه سوری در تهران

اسماعیل حمیدزاده

 

یک گزارش از ایران
.......  سلام.
از لطفت و ارسال مطالب درخواستی ممنونم. ، راستی که تحول وبردباری بی مانند شما وهمه خواهران و برادرانم و مظلومیت  عمیقتان دل هر آزاده ای را به درد می آورد. به خصوص وقتی هر جیره خوار تازه مبارز گریخته از دربار ولی فقیه، بی شرمانه، به بهانه حمایت از جنبش مردم ایران، به جای نظام سفاک، تیغ بر روی این مقاومت می کشد و با استفاده و بهره گیری از همه فرصتهای تبلیغاتی رسانه های غربی و بویژه صدای امریکا و بی بی سی، در ازای نق زدن های باصطلاح مبارزاتی، راه برگشتی برای بازگشت به دامان ولایت به وسیله تیغ کشیدن به روی سازمان ومقاومت ورهبران پاکباز آن،برای خود فراهم می کنند.
به هر حال ، رزم وعزم شما،که خود می دانید، روی مبارزه را سفید کرده.
مرا بی خبر نگذارید.
قربان همگی 15 اسفند

تهران : این روزها
ای مرغ سحر چو این شب تار. . .
روزهای پایانی اسفندماه 88 است. سالی پرتلاطم و طوفانی . که می رود در آخرین گام ها، جایی ویژه در تاریخ برای خود ثبت کند.حدود 9ماه از خیزش عمومی مردم ایران برای احقاق حقوق از دست رفته، تاراج شده و پایمال گردیده خود می گذرد. 9ماهی که از یکسو دنائت و ددمنشی سفلگان قدرت طلب – نمایندگان دجال گونه ودروغین خداوند بر روی زمین- را در ابعادی وسیعتر و عریان تر در پیش چشم همه جهانیان قرارداد ، واز سوی دیگر، اوج مظلومیت و مقاومت مردم ایران را در برابر چشمان حیرت زده ومتحیر همه آزادیخواهان جهان عیان کرد.و حالا، در روزهای پایانی این سال پر تلاطم ، چند روزی مانده به پایان این سال خسته و رنجور و خونین چهره، ولی سرفراز از مقاومت مردمی آگاه وبه خود آمده، تهران نیز همپای دیگر شهرهای ایران، بهاری پیش رسیده را میزبان می شود.
مردم به پیشواز بهار می روند. با دلی دردمند و سرشار از نفرت وکین، یادشان نرفته 30خرداد را و روزهای خون و حماسه تابستان را و16  آذر را وروز قدس وتاسوعا وعاشورا و این آخری،22 بهمن را. بچه هایشان، دسته دسته مضروب شدند،به مسلخ روانه شدند، وگاه، بر تیرک اعدام بوسه زدند ،مفقود شدند ویا با پیکرهای سوخته، جسدهای گمنام و ناشناس، جاودانه، در خاک خفتند. وه که این رژیم چگونه نهایت سفاکی وجنایت ورذالت را در عمل معنا کرد.این واژه گان هم در برابرش کم می آورند.به راستی چه واژه ای گویا است؟!
سراسر شهر در عین این مصیبت – حاکمیت جنون وحشت و سرکوب- با چشمانی خونبار و دلهایی اندوهگین، در حسرت بی شمار استعدادهایی که پرپر شدند، منتظر بهارند و لحظه ی تحویل سال ،وه که چه لحظه ی باشکوهی! . کسبه سعی دارند در این روزهای پایانی متاع خود را به هر تقدیر عرضه دارند تا بلکه اندکی از کاهش فروش امسال خود را جبران کنند. عجب حکایتی است زندگی وکسب وکار در این رژیم! هیچ کس راضی نیست!
قالیباف به مدد پولهای اخذ شده شهرداری از مردم هر روز بیشتر خودش را مطرح می کند، یک سر در برای دانشگاه تربیت معلم می سازد و چند برابر بودجه ساخت آن خرج تبلیغ و مطرح کردن خودش می کند! و در این گیر و دار، با تکیه بر این پولهای بی حساب وکتاب، افتاده به جان پیاده رو های تهران ، اغلب پیاده رو ها را شخم زده اند تا تجدید وبازسازی روکش کنند، جالب آن که در بسیاری موارد پیاده رو های بازسازی شده دچار ضایعاتی عذاب آور است، چون از بلوکهای سرامیکی استفاده شده و زیرسازی درستی ندارد(شاید هم می تواند داشته باشد ولی کمیسیون ها وپورسانتها به پیمانکار بیچاره اجازه درست کار کردن را ندهد!)با هر باران وپس از مدت کوتاهی از آغاز استفاده از آنها، دچار فرورفتگی وریزش ونشست در زیر بلوکها یا لق شدن آنها می شود وخرابیهای مشهود در مدت کوتاهی نمودار می شود. و این همه در تبلیغات به گونه ای وانمود می شود که انگار هزینه و بودجه آن را از ارث مرحوم ابویشان برای مردم خرج کرده اند! به راستی که حجم چپاول ودزدی وغارت به گونه ای است که وقتی عنصری نظیر قالیباف درصد کمی از وظایفش را تازه آن هم با همه لفت ولیسها وچپاولها از پول همین مردم آن هم با کیفیتهای بسیار نازل صرف می کند فکر می کند شاهکار کرده وکوه را جابجا نموده. اغلب کسبه مبادرت به حراج کالاهای خود نموده اند با تخفیف هایی از 10% تا 70% . که البته اغلب 70%ی ها فریبی بیش نیست. فروشنده های خارجی هم به مدد آقایان! حراج و فروش خوب خودشان را کرده اند و اکنون، کالای بهاره خود را عرضه می کنند. جالب است: برخی چون بنتون به مدد و کمک آقایان(این آقای قالیباف عجب دست بازی در باندهای رژیم دارد!) بار خودشان را بسته اند! با قیمتهایی گزافی که در طول سال بر روی کالاهای خود می گذارند وبعد در پایان فصل، در فرصتی حدود 3هفته تا یکماه، با شروع حراج از 20%  و در پایان حراج با 70% ، که البته واقعاً قیمت کالا نیز به میزان 70% کاهش می یابد، باز هم سود مورد نظر خود را کسب می کنند ولو با فروش کالا به 30% قیمت برچسب الصاقی بر کالا! و مردم که از کیفیت نازل کالاهای به فلاکت افتاده تولید ایران وانبوه کالاهای بنجل چینی به ستوه آمده اند،برای خرید کالاهایی از این دست صف می کشند!.حکایت غریبی دارد تهران، چین از یکسو در حمایت از رژیم ، به همه نوع آلاف و اولوفی از کیسه مردم ایران رسیده، همه نوع کالای نامرغوب وگاه مضر و زیان آور خود را در این سالها در بازار ایران ریخته و پول آن را هم همچون کوه به جیب زده ،از سوی دیگر برای آقایان ناز هم می کند تا بیشتر نازش را بکشند.راستی نمی دانم چرا سبزها هیچگونه  واکنش اعتراضی نسبت به ساخت ساختمان جدید سفارت چین در تهران در منطقه اقدسیه ،خیابان برادران موحد دانش که با تخریب یک باغ مشجر قدیمی وبا همکاری پیمانکاران ایرانی به سرعت در حال انجام است واز قضا  تخریب فضای سبز و قطع درختان و عملیات اجرایی آن در گرماگرم تظاهرات اعتراضی وواکنش وحشیانه وجنایتکارانه نظام ولایت فقیه انجام شد وهنوز ادامه دارد از خود بروز ندادند.گوئیا چینی ها برای انجام هر کاری چک سفید امضاء در دست دارند!.بگذریم.
این روزها در هر جای تهران که گذر می کنید بازار فروش ویژه نوروزی داغ است. از شمال تهران تا جنوب و از شرق تا غرب. همچون سالیان گذشته و همچون هر سال در این زمان.با تفاوتی مختصر: تهیدستی تهیدستان افزونتر شده و سبد خرید آنان از کالاهای ارزان با کیفیت بسیار نازل، هر روز حقیرتر می شود. چهره بی شمار مردمی که در نمایشگاه های عرضه کالا وفروش ویژه نوروز در جای جای تهران برپا شده که با چشمانی جستجوگر دنبال کالاهایی با کیفیتی مناسب وقیمتی مناسبتر میگردند به راستی دردآور است.فردی تعریف می کرد که از همین کالاهای ارزان-دستمال کاغذی- با مارکهای نه چندان معروف از نمایشگاه مصلای تهران در هفته گذشته  به دلیل قیمت ارزان تر آن خریداری کرده ولی وقتی آن را در خانه مصرف کرده دیده که دستمال کاغذی هنگام استفاده پودر می شود وبر زمین می ریزد!. سایر کالاها نیز از همین قماشند.جالب است امسال انواع آجیل چینی هم به بازارهای فروش شب عید راه پیدا کرده : نخودچی چینی،بادام چینی، پسته چینی، فندق چینی و...!. بی جهت نیست که هنوز چین همچو کوه پشت ولی فقیه ایستاده است! روحت شاد مائو! که اسلافت چه هوشیارانه برای طبقات رنجبر وزحمتکش و پرولتاریای ایران دل می سوزانند!
و دراین میانه، در این هیاهوی روزهای آخر اسفند، و سال پر رنج و خون 88، هنوز،خانواده های دستگیرشدگان شبها و روزها غریبانه در مقابل در اوین حضور دارند، هنوز همه چشمهای نگران ، با سکوتی که از هر فریاد بلندتر است، نعره دارند که نه! هیچ چیز تمام نشده! این نظام رفتنی است! سکوت ما نه از روی ترس و رضایت بل از آن رو است که حضور نامشروع و نامردمی سفاکان حاکم را انکار کنیم. سکوت ما به تمام انکار توست!
چهارشنبه سوری هم در راه است.هر چند که این روزها نه از دستفروشان فروشنده لوازم ومواد مصرفی مرسوم در چهارشنبه سوری(فشفشه،ترقه،نارنجک،منور و...)درسر چهارراه ها و تقاطع ها خبری هست و نه صدای انفجار نارنجکها –همچون سالیان قبل در چنین روزها و شبهایی- خبری هست، اما، از وحشت جلاد و داروغه و تهدیدهای هر روزه آن مشهود است که خبری خواهد شد!.هر چند که مردم، دل نگران، چشم انتظار سال جدید وگرانی و تورم فزاینده و کمر شکن آن هستند.
این روزها هیجان برای رسیدن به سال نو، تهران را فرا گرفته ،هیجانی که با خود این فریاد را دارد: دژخیم! هر چقدر زندگی را بر ما سخت کنی ،بگیری،ببندی،بکشی ، و شوره زاری خشک و لم یزرع از ایران بسازی، مزدورانت را در داخل وخارج فربه کنی ،و داغ تازیانه را بیشتر بر پیکر مردم و مقاومت نستوه آن بنوازی ، ولی به یقین خواهی رفت.چون زمستان، که ناگزیر،بر خاکپای بهار به سجده می افتد و بوسه می زند.یقین کن!
.....
15/12/88