پیشتر، خبر تشکیل یک دادسرای ویژه در شکنجه گاه اوین منتشر شده بود. تشکیل این دادسرا حتی در چارچوب قوانین خود رژیم نیز غیرقانونی است. اما دژخیمان ناگزیر از تشکیل چنین دادسرایی هستند. انتقال زیرا دهها و صدها تن از دستگیر شدگان به مکانی خارج از اوین مقدور نیست. مضافاً این که به این ترتیب بازجویان و شکنجه گران که در اوین به ضرب و شتم و شکنجه قربانیان مبادرت می ورزند، لو نمی روند و هویت آنها مخفی می ماند. بنابراین، به خاطر «مسائل امنیتی» بی دردسرتر است که چنین دادسرایی در محیط «امن» اوین تشکیل شود. جعفری در این خصوص گفت: « افرادی در مطبوعات قلمفرسایی میکنند و میگویند دادسرای انقلاب یک دادسرای امنیتی است و باید از اوین خارج شود. این درحالی است که در هیچ کجای قانون و کتاب اشاره نشده است که دادسرا باید کجا تشکیل بشود زیرا تشکیل دادسرا تابع تشخیص دادسرا و دستگاه قضایی است».
اما «شاهکار» جعفری که بسیار درتلاش است که کرسی مرتضوی دژخیم را پر کند جای دیگری است: آن جا که از دست شستن بازجویان از «آبرو» و «جان» خود می حرف زند.
جعفری می گوید: «دادسرای اوین؛ دادسرای انقلاب است که از کیان انقلاب در برابر ضد انقلاب دفاع میکند و کسانی که در آنجا خدمت میکنند جان و آبروی خود را در کف دست خود گذاشته اند».
البته بسیار روشن است که صحبت از آبرو برای شکنجه گران بیشتر به یک شوخی مسخره شباهت دارد. واقعیت این است که این جنایتکاران منفورترین و بی آبروترین افراد جامعه هستند و در هرکجا و درهر لباسی که باشند از سوی عموم مردم ایران مطرود می باشند. این بی آبرویی و ترس از جان چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد، اما هنگامی که رسماَ توسط یکی از سرکردگان دستگاه سرکوب و شکنجه بیان می شود، از ابعاد و گستردگی بحران بریدگی در درون رژیم خبر می دهد. این بی آبرویی و طرد شدگی را باید در چارچوب مسائل سیاسی روز ارزیابی کرد.
بعد از افشای افتضاحات و جنایات کهریزک و علنی شدن فیلم حمله به خوابگاه دانشجویان، مأموران و کارگزاران رژیم در ارگانهای سرکوب به قدری در میان مردم بی آبرو شده اند که حتی از جانب اقوام و همسایه های خود نیز تحت فشار قرار گرفته اند وآنها نه آبرویی دارند و نه جای امنی.
در خبرها آمده بود که در یک سمینار سران نیروی انتظامی که دلایل شکست نیروهای سرکوبگر در سرکوب قیام عاشورا مورد بررسی قرار گرفته بود، عنوان شده بود که به دلیل آبروریزیهای بعد از کهریزک نیروهای رژیم روحیه خود را از دست داده اند.
به این ترتیب، اگر در نظر بگیریم که روند سرنگونی رو به تشدید است، باید نتیجه گرفت که بی آبرویی و منفوریت بازجویان و شکنجه گران رژیم نیز روندی رو به تزاید دارد، به نحوی که حتی قادر نخواهند بود چشم در چشم فرزندان خود از شغل و حرفه شان بگویند.