میان ماه من تا ماه گردون

پوریا حسینی

«شادی» و «امید» در شمار عناصری هستند که برای عبور از سکون به فضای تلاش مشترک و تحرّک دسته جمعی در مسیر دستیابی به موفقیتهای بیشتر در امر بهتر زیستن، در نهاد انسان نهادینه شده اند.

 شادی و امید اگر جنبه خصوصی داشته باشند، از دایره نمودهای فردی فراتر نخواهند رفت و تأثیرشان نیز به همان محدوده شخصی خلاصه خواهد شد.

  امّا، شادیها و امیدهایی که قشر وسیعی از جامعه را دربرمی گیرد  علاوه بر آن که، به طور فردی افراد را تحت تأثیر قرار می دهد، ابعاد وسیعی از جامعه را نیز درمی نوردد و به جوامع دیگری نیز، که استعداد پذیرش آن را دارند، منتقل خواهدشد. به این سبب شادی و امید را می توان از عناصر مفید و مؤثّر در زمینه تلاش و تحرّک مشترک همگانی دانست.

  برای شادیهای برآمده از موفقیت، فرقی ندارد که تلاش و تحرّکی که منجر به موفّقیت شده از سخت ترین و تاریکترین یا خطرناکترین راهها عبور کرده باشد یا از سهل ترین آنها. مهم این است که وقتی آن تلاشها و سختکوشی ها به پایان رسید، شادی واقعی بارز می شود. در این میان پارامتر تعیین کننده در نوع هدف و میزان ارزش اجتماعی آن هدف نهفته است.

  حال با ذکر این مقدمه می خواهم شادیهای برآمده از نامگذاری مجاهدین در لیست تروریستی در نزد دلسوختگان و سینه چاکان خارجه نشین نظام ولایت فقیه و وابستگان و دلباختگان مستقیم و غیرمستقیم آن و هم چنین، جداشدگان از جنبش مقاومت را، مقایسه کنم با شادیهای برآمده از خارج شدن نام سازمان مجاهدین از لیست تروریستی در بین طبقات مختلف مردم ایران و آزاداندیشان و آزادیخواهان و همچنین اعضا و هواداران مقاومت مردمی در سراسر جهان.

  به یادداریم که پانزده سال پیش، یعنی از زمانی که نام مجاهدین و شورای ملی مقاومت در لیست تروریستی آمریکا جای گرفت و متعاقب آن، انگلیس و پارلمان اروپا نیز آن را پذیرفتند، شادی دلباختگان نظام ولایت و شیفتگان دولت «اصلاح طلب» بارز شد. 

  آن چه که آنان را به طرف شادی و امید سوق می داد این بود که خیال می کردند با این توطئه تشکیلات مجاهدین دیگر نه جایی برای مبارزه دارند و نه راهی و نه کسی به آنها اجازه ابراز وجود خواهدداد. به خصوص این که گمان می کردند با این راهبند و محدودیت، آنها فضای گسترده تر و دست بازتری خواهند داشت تا با لجن پراکنی و تهمت و شایعه پردازی، تکلیف این تشکیلات مزاحم را، که مانع دستیابی آنها به اهداف شومشان می شد، برای همیشه یکسره کنند.

  این چنین بود که تلاش رذیلانه آنها، بی وقفه، به مدت دوازده سال ادامه داشت و همگان از چگونگی بند و بست و ا قدامات رنگارنگ آنان و هم چنین عنایتهای گوناگون ملاها به عنوان پاداش و دستمزد، خبر دارند و نیازی به تکرار آن نیست.

  امّا، از سه سال پیش به این طرف این تلاش رذیلانه ابعاد وسیع تر و شتاب بیشتری به خود گرفت و در اشکال مختلف، اعمّ از کشتار و تحریم تا آزارهای دیوانه وار و از تشکیل باندهای مافیایی و لابی های گوناگون و به کار گیری عناصر خارجی تحت عناوین پروفسور و استاد و برگزاری سمینار و مصاحبه و اعزام جلّاد و دژخیم، حتّی تا سطح مقامات ارشد دولت دست نشانده یی همچون مالکی تعمیم پیدا کرد.  علتش هم بسیار واضح بود.  شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین، از همان روز اول نامگذاری و ورود به لیست، کار و تلاششان را به چند برابر افزایش داده بودند.

  حاصل بند و بست و توطئه، باز هم، آن چیزی نبود که ملاها به دنبالش بودند. نه کشتار و جنایت عایداتی را به بیت «آقا» روانه کرد و نه نصب بلندگوها و پخش فحش و ناسزاهای شبانه روزی و حبس و آزار و بستن آّب و توقیف امکانات پزشکی و مواد غذایی، در این سوی اقیانوس، اراده پولادین اشرفیان را توانست درهم بشکند و نه اقدامات بیشرمانه آخوندهای فکلی و تبلیغات کثیف گرگهای چوپان نما و تلاش بوقهای تبلیغاتی و چهار نعل تاختن های مأموران نفوذی «وزارت بدنام» آخوندی در نهادهای دولتی و غیردولتی، در آن سوی اقیانوس، توانست جز بدنامی و رسوایی باز هم بیشتر حاصلی برایشان به بارآورد.

   سرانجام لیست سیاه دربرابر روسفیدی پاکبازان مجاهد خلق، به کلّی، رنگ باخت و دیوارها فروریخت و سدها و راهبندهای تهمت درهم شکست و شیپور صبح روشنایی به صدادرآمد و همه شادیها و امیدهای کاذب سیاهکاران و تاریک اندیشان در کام ظلمت فرورفت.