شبدر قلی خان که معرف حضورتان هست."منتخب مردم" را میگویم. همانی که خمینی و بقیه او را با سلام و صلوات آوردند و به ریش انقلاب مظلوم ایران بستند و بعداً مجاهدین با تأکیدات و دستورات رهبریشان، و البته با مشقت فراوان و بهره گیری از بهترین امکانات مبارزاتی شان، هم جان او را از دست آدمکشان خمینی نجات دادند و هم آبروی سیاسی او را، چرا که سرانجام حاضر شده بود به هر میزان از خمینی جدا شود.
بگذریم که، طولی نکشید که از کوزه وجودش "آن برون تراوید" که همگان دیدند و چیزی جز درونش نبود. ناجوانمردانه به همین مجاهدین و شورای ملی مقاومت که تمامی شرف سیاسی کسب شده خود را مرهونشان بود، خیانت کرد و از پشت خنجر زد و به خمینی، جلاد دخترکان گمنام سیزده ساله، و مادران رشید هفتاد ساله، نامه نوشت و او را پدر معنوی خود خواند و از او اجازه خواست تا با هم به دوران مرجع برگردند.
سپس برای در امان ماندن از آخوندها، و به مثابه پرداخت ما به ازاء، خوش خدمتی زبونانه ای به آنها را اغاز کرد که از آن زمان تا کنون پیوسته در ضدیت با مجاهدین و مقاومت ایران خودرا نشان داده است.
طی این سه دهه، فرزند خوانده خمینی که خط و خطوط وزارت اطلاعات را سریع یاد گرفته و پوستین مخالفت با رژیم را برتن کرده بود، همواره به دشمنی با مجاهدین پرداخت و بدین منظور، و بر اساس فرمول شناخته شده سعید امامی، همیشه 80 در صد حرفش را علیه رژیم میزد تا بتواند بدون لو رفتن 20 در صد بقیه حرف هایش علیه مجاهدین را که اصل حرفش بود، بزند.
در جریان پرونده سازی شرم آور 17 ژوئن، که برخی سرویسهای فرانسوی حامی رژیم، برای جمع آوری شهادت نامه بر علیه رییس جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی دست به دامن گماشتگان پیشانی سفید وزارت اطلاعات شده بودند، وی پا به پای این عناصر رسوا، به عنوان "شاهد"، آلت دست این سرویس ها شد.
وی همچنین در دادگاههای اروپایی و فرانسوی، به دفاع فعال و آشکار از بدنام ترین گماشتگان وزارت اطلاعات، و ادای شهادت به سود آنها، و بر ضد سازمان مجاهد ین و مقاومت، پرداخت .
علاوه بر این "خدمات خیرخواهانه"، در تهیه ابزار و وسایل فیلترینک برای سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات آخوندها، البته در ازای دستمزد و پاداش مکفی، نیز نقش بازی کرد که اسناد آن پیش از این توسط مجاهدین افشا و منتشر گردیده است.
الغرض، حالا نمی دانم این خروج از لیست مجاهدین چه حکمتی داشت که "پرده هایش" همچون آن نی سحرانگیز مولانا "پرده های" بسیاری را درید و خر مرد رند های بسیاری را، که طی این سی و اند سال بسیار تلاش میکردند که خود را مخالف خمینی منحوس، و یا حتی المقدور "جدا" از او جا بزنند و به قول فرانسوی ها "بازی شان را پنهان کنند"، رسوا کرد که این شبدر قلی هم یکی از انهاست.
تنها میدانم که بایستی بسیار ژرف تر دراین مقوله مهم اندیشه کرد و منتظر آثار و نتایج جدی تر و تعیین کننده تر آن در آینده نزدیک، نیز بود.
باری ،هرچند که انتظار" مردرندی "بیشتری ازشبدر قلی میرفت ولی گویا ضربه کاری تر ازاین حرف ها بود و ویژگی دیگر ایشان زورش چربید و شبدر قلی نه گذاشت و نه برداشت و حرف های سی و دو سال پیش"پدر معنوی اش" را این بار بی چون و چرا، و اما و اگر، و با امضای "شخص مبارک" خودش تکرار کرد که سازمان مجاهدین" دیروز دست نشانده صدام و وجه المصالحه بود. امروز، دست نشانده امریکا و اسرائیل و باز وجه المصالحه است".
راستش این آخری ها در سخن پراکنی ها و فرمایشات گهربارش که اینجا و آنجا (از سر بی آنتنی و به بازی گرفته نشدن در رسانه ها، برای خودش یک سری رسانه اینترنتی درست کرده و هی با خودش مصاحبه میکند) و در صفحات مجازی منتشر میشد، تشعشعات "اندیشه" اش خیلی زیاد شده بود. دائما به "مردم ایران" پیله کرده و طلبکاری میکرد که چرا "بلند نمیشوند و همت نمی کنند " و "چرا از خواب بیدار نمیشوند و فرصت دارد از دست میرود" و از این قبیل "فرمایشات داهیانه"، که البته فقط مرا به یاد آن مفلوکی می انداخت که سه چهار سال پس از انقلاب و در اوج اختناق و کشتار، خودش را با لنین اشتباه گرفته و اطلاعیه داده بود که "ای توده ها زهی بیشرمی، هم شرایط عینی فراهم است و هم شرایط ذهنی، پس چرا انقلاب نمیکنید".
در برخورد اول اینگونه به نظر می آمد که سروش هایی از غیب رسیده و شبدر قلی میدود که از قافله عقب نماند تو نگو که موضوع خیلی عمیق تر از این حرف هاست و حضرتش تمام عیار به جایگاه پدر معنوی جلوس کرده و خود "امام" شده است.
ولی چه میشود کرد شبدر قلی امام هم که بشود باز هم شبدر قلی است. دیر از خواب بیدار شده و میخواهد از بقیه همپالکی هایش زودتر هم برسد.
برای اینکه "حرف آخر" را که حرف همه آدم های رژیم هست، و بود، بزند اول به سراغ مقاله تونی کارتولوچی که در "گلوبال ریسرچ" منتشر شده و مجاهدین را به "تروریستهایی که به کنسولگری امریکا در بنغازی"حمله کردند، میچسباند رفته تا مثلا سند بیاورد. سپس از سر بلاهت به سراغ سیمورهرش در مجله نیویورکر رفته تا مثلا بگوید مجاهدین دانشمندان اتمی ایران!!! را کشته اند و به" امامزاده" پل پیلارد مأمور پیشین سیا و سایرقلم به مزدان همکارش دخیل بسته تا مثلا ثابت کند که مجاهدین تروریستند.
نمی فهمد که این قبیل مقالات با هدف و تاریخ مصرف مشخص منتشر میشوند. مثلا چرت وپرت های سیمور هرش زمانی منتشر شد که دادگاه فدرال گریبان وزارت خارجه را گرفته بود تا مجاهدین را از لیست خارج کند. از این رو "امدادهای غیبی" ظاهر شدند تا بگویند والّا به خدا این مجاهدین هنوز تروریستند و تا آنجا پیش رفتند که بی توجه به دم خروس، قسم حضرت عباس میخوردند که ما خودمان این ها را "تربیت تروریستی" میکنیم. کاری ندارد که مطلب هرش تاریخ مصرفش پس از خروج از لیست تمام شده و دیگر نمی شود آنرا مصرف کرد. شبدرقلی مثل شاگرد خنگ های آخر کلاس تند تند همه را رونویسی میکند تا مبادا در صف رفوزه ها نفر آخرباشد.
با این همه نتیجه کار فقط این است که "اندیشه قرن"، در سراشیب سقوط در دادگاه پاریس، با گامی بلند به آرزوی دیرین رسید ونه تنها به زیر عبای مرجع خزید که خود جای او نشست. او صد ها هزار خون پاک و مقدس تاریخ بشر را که با هویت مجاهد به پای آزادی ریخته شد آلت دست نامید و ده ها هزارایرانی آزادیخواه را که حی و حاضرند و بر بردار مجاهدین راه آزادی می پویند و جان و مال و دل در گرو رهبری این سازمان گذاشته اند خادمین امپریالیسم نامید. خود مرجع را با کفن پاره چال کردند. پایان کار دریوزگی این یکی را نیز خواهیم دید. دیر است و دور نیست.
الف. پائیزی
13 اکتبر2012 پاریس