زهره محسنی پور: در دامن رژیم نشسته، از کوتاه کردن فاصله سخن می گوید

یکی از خیرات و برکاتی که در نهایت شامل حال زار و نزار رژیم می شود البته بخاطر حذف نام مجاهدین خلق از لیست رژیم خواسته  آمریکا، عبارتست از  افزایش تلاش منشور نویسی ، تشکیل شورای ملی، آگهی انتخابات آزاد و دستپاچگی طیف های مختلف مثلا اپوزیسیون (یا پوزیسیون؟) خارج و داخل کشور برای تشکیل یک جبهه متحد (البته با التزام به قانون اساسی). رضا پهلوی منشور شورای ملی را بعد از 33 سال وقف عمرش در راه مبارزه برای آزادی مردم ایران!! صادر می کند که باید از او پرسید که این مبارزات مشعشع در کجا بوده که چشم هنوز کم سو نشده ما اثری از آن ندیده است.

اخیرا در شهر کلن نشستی بود از هم آنان که سالهای سال دل به استحاله و رفرم پذیری رژیم بسته بودند و روی رفسنجانی به عنوان پراگماتیست و محمد خاتمی به عنوان رفرمیست سرمایه گذاری سیاسی کرده اند و در نهایت سرشان بی کلاه ماند. آنچه قابل ملاحظه و توجه است بیانات عنصری رسوا و شناخته شده عام و خاص است به نام «فرخ نگهدار».

در این همایش بی نظیر که این حقیر را به مقام تحیر ارتقاء داد، آن چریک سابق و جریک شده اکثریتی و آن جنبش سبزی اخیر، آن سبکبال ساحل امن غرب، آن قطب عالم خودفروختگی، رفیق نارفیق فرخ نگهدار است که در این نشست برای رسیدن به دمکراسی کشفیات بی نظیر خود را خالصا و مخلصا و بی هیچ چشمداشتی در اختیار تشنگان آزادی گذاشته است. او می گوید: «ما به سمت دمکراسی و انتخابات آزاد نخواهیم رفت اگر نتوانیم فهم حکومت و اپوزیسیون را از یکدیگر تغییر دهیم. مهمترین حلقه کشف عناصر مشترک بین این حلقه هاست... یک طرف جامعه ماست و بخش دیگر حکومتیان هستند. ما در رژیم گذشته تمام تلاشمان این بود که حداکثر فاصله و تقابل را بین نیروی سیاسی و حکومت درست کنیم و موفق شدیم. اما امروز باید بفهمیم نگرانی و دغدغه‌های حکومت چیست..... باید ترس حکومت از اپوزیسیون بریزد تا ما گذار مسالمت آمیز به سمت دمکراسی داشته باشیم. تا ترس حکومت وجود دارد با فجایعی که در جنبش سبز پیش آمد مواجه خواهیم بود. بخشی از جامعه ما می خواهد این ترس از حاکمیت را هم درست کند و بگوید اگر حکومت یک قدم بنشیند فرو می ریزد. وقتی من این ها را دیدم به آقای خامنه ای نوشتم که در فجایعی که در مملکت اتفاق می افتد ما همه مسئولیم.»

هورا! طرف با تمام ادعاهای تو خالیش در یک نشست، یکجا خودش را عریان می کند. می گوید ما چون قصد سرنگونی رژیم شاه را داشتیم فاصله را به حداکثر رساندیم و موفق هم شدیم. و حالا چون قصد سرنگونی این رژیم را نداریم و می خواهیم با آن به تفاهم برسیم بنابراین لازم است که فاصله را کم کنیم. چه کسی باید فاصله را کم کند؟ البته اپوزیسیون. چون رژیم چهار میخ سرجایش نشسته است و طفلک نمی تواند تکان بخورد. پس بهتر است ما غربتی ها که الحمدالله هنوز ازپا نیافتاده ایم با فروتنی برویم پیش رژیم چهار میخ شده (آدم اینقدر متاثر می شود که یاد عیسی مسیح می افتد). چه بگوییم ؟ما تا حالا فکر می کردیم این حکومت است که باید فاصله اش را با اپوزیسیون خود که نمایندگان خواستهای جامعه هستند به حداقل برساند و به تفاهم دست یابد و نه مانند خمینی کفتار که گفت من از ملت ایران عذر می خواهم که اشتباه کردیم و از روز اول بیشتر اعدام نکردیم و در پی آن  دستور بریدن زبانها و شکستن قلمهایشان را داد که صد البته او بی تقصیر بود و گناه از اپوزیسیون بود، که نفهمید وظیفه اش اینست که به دنبال نگرانی و دغدغه های حکومت و ناز و نوازش آن باشد و شبها برایش لالایی بخواند تا بدون ترس از لولوی اپوزیسیون بتواند کشت و کشتار خود را بکند. هر چه باشد «حکومت»، موجود مفلوک ضعیفی است که نه سلاح و قدرت نظامی دارد، نه لباس شخصی و بسیجی و تیم های تروریستی دارد و نه قدرت اقتصادی و دارایی یک کشور و نه حتی دل کشتن یک گنجشک را. خب، ظلم نیست، حیف نیست که اپوزیسیون از یک همچین حکومت دلرحم صد در صد روحانی فاصله بگیرد و نرود به دلجویی اش ؟!! راستی که فرخ نگهدار و امثال او در وقاحت و بی شرمی گوی سبقت را از رژیم ملایان هم ربوده اند. این بنده حقیر و امثالهم از سیاست هیچی که ندانند حداقل این را بارها و بارها از اندیشه ورزان سیاسی شنیده اند و خوانده اند و به حکم تجربه دریافته اند که این حکومت است که با عملکرد خود تعیین می کند مخالفانش و یا اپوزیسیون اش چه روشی را برای رسیدن به خواستهایشان یعنی آزادی در پی گیرند و این رژیم بارها و بارها نشان داده که ظرفیت گفتگو را ندارد چه برسد به اصلاحات. نگاهی به وضعیت رفسنجانی از بنیانگذاران حکومت، خاتمی تدارکچی نظام و مدعی گفتگوی تمدنها، موسوی نخست وزیر خمینی در زمان جنگ و کشتار زندانیان سیاسی و کروبی رئیس مجلس نظام بیندازید. ترور قاسملو و شرفکندی که پای میز مذاکره و گفتگو با ملایان رفتند، کاملا بیانگرمیزان ظرفیت حکومت آخوندی برای گفتگو با مخالفانش یا اصلاح طلبانش است. و حالا فرخ نگهدار وقیحانه می گوید باید فاصله بین اپوزیسیون و حکومت را پر کرد، فقط یادش می رود بگوید که این فاصله بین اپوزیسیون و حکومت را فقط با لجن های سیاسی مثل خودش می توان پر کرد. 

در دید عده ای از تحلیلگران و ناظران صحنه سیاسی ایران، افراد یا جریاناتی که امثال فرخ نگهدار آنان را نمایندگی می کنند، «اپوزیسیون متوهم» نام گرفته اند در حالیکه نگارنده به هیچ وجه نمی تواند این عنوان را در مورد این دسته از افراد قبول کند. اینها متوهم نیستند بلکه سر در آخور طویله ولایت فقیه دارند. اگر کسی ذره ای شرف داشته باشد به فکر رفع نگرانی و ترس از قاتلان ندا و اشکان و سهراب نمی افتد مگر آنکه منافعی داشته باشد که آن منافع را بر شرف ترجیح دهد. مگر می توان 33 سال فجایع و جنایات نظام ولایت فقیه را دانست و اینچنین طرح و نظراتی را مطرح کرد؟! آیا اعتراض توده های میلیونی مردم به نتیجه انتخابات سال 88 مسلحانه بود که نتیجه اش به خاک و خون کشاندن ندا و اشکان و سهراب و غیره بود؟ آیا کارگران و معلمانی که فقط برای حقوق صنفی خود اعتراض می کنند در خیابانها دست به اسلحه می برند و خشونت به خرج می دهند که بلافاصله دستگیر و زندانی می شوند؟ آیا نسرین ستوده دست به خشونت زده بود؟ آیا دراویش گنابادی که مسلمان هم هستند خشونت ورزیده اند که رژیم تاب و تحمل آنان را نیز ندارد و یک به یک آنان را روانه زندان می کند؟

حتی عبدالکریم سروش از اعضای انقلاب ضد فرهنگی رژیم در یکی از سخنرانی هایش اذعان می کند که من اگر چه خواستار یک انقلاب نیستم ولی متاسفانه باید بگویم که این رژیم کار را به جایی رسانده است که کوچکترین اصلاحدر درون نظام منجر به فروپاشی نظام و وقوع یک انقلاب می گردد. چگونه این را سروش فهمیده و فرخ نگهدار نفهمیده است؟

آنانی که واقعا سودای دمکراسی و آزادی ملت ایران را در سر دارند، حتما سنگ بنای حرکت و کنش سیاسی خود را با توجه به پیشینه شکل گرفتن و به قدرت رسیدن حکومت آخوندی و بافت و ساختار و ذات ایدئولوژی ارتجاعی و توتالیتر این رژیم قرار می دهند، در غیر اینصورت به انحراف خواهند رفت، چنانکه بسیاری رفتند. تنها این مجاهدین بودند که با شناخت عمیق و صحیح خود از ارتجاع آخوندی و درک صحیح تاریخی  توانستند مرزهای خدشه ناپذیری با مرتجعین آدمکش حاکم بر ایران را ترسیم کنند و با قدرت تمام از این مرزبندی قاطع پاسداری و حفاظت نمایند.

صرفنظر از عناصر خودفروخته ای چون فرخ نگهدار و علی کشتگر و امثالهم که در پی پر کردن فاصله شان با حکومتند و خود نمی دانند که سالهاست در دامن رژیم نشسته اند یا می دانند و می خواهند دیگران را هم جا بدهند، باید به طیفهای مختلف مخالفان گفت اگر راست می گویید و نگران آینده ایران و ایرانی هستید، چشمان خود را به درستی بگشایید و ببینید که در کجا ایستاده اید. نگاهی به آن زن و کودک کارتن خواب بیاندازید، به آن پدری که یک کلیه اش را فروخته است تا یک اتاق برای خانواده اش اجاره کند، به آن دختری که برای خرید یک مانتو و روسری تن به فحشا می دهد، نگاهی به اعدام های روزانه و نگاهی به ..... در کنار مافیای اقتصادی و اختلاس های میلیاردی سران نظام. اگر سالهای گذشته کودکان و مردان کارتن خواب داشته ایم اینک بنا به اخبار منتشره زنان کارتون خواب هم داریم. امروز در وضعیتی هستیم که بنا به آمار خود مسئولین رژیم یک هفتم جامعه ایران معتاد است و وقیحانه توصیه می کنند به جای استفاده از شیشه که بسیار خطرناک است بهتر از مواد آرامبخش دیگر که خطر شیشه را ندارند استفاده شود. جامعه ایران در اثر سیاستهای این رژیم ارتجاعی و چپاولگر آدمکش دچار از هم گسیختگی و فروپاشیدگی اخلاقی شده است و اپوزیسیون خارج با انواع و اقسام تزها و تئوری هایش، هنوز اندر خم یک کوچه است، چرا که فاقد پیوند ارگانیک با جامعه خودش می باشد، چرا که به نظر می رسد در لابلای انبوه تئوریهای نویسندگان غربی دچار سردرگمی و پریشانی شده اند وبا واقعیات جامعه خود بیگانه  و قادر به درک آنچه بر ملت ایران می گذرد نیستند .

اینان آنچنان با خروج نام مجاهدین از لیست تروریستی به وحشت افتاده اند که حاضر شدند هر چقدر ناهمگون در کنار هم بنشینند ولی برای حفظ  تعادل قوا در برابر مجاهدین، البته تعادل قوا در صحنه اینترنتی شان، یک همایش و جبهه متحد برگزار کنند و بعد پی کارشان بروند.

اپوزیسیون وقتی معنا می یابد که تشکیلات داشته باشد، برنامه و طرح عملی داشته باشد، ابزارهای اجرایی آن را داشته باشد و مهمتر از همه اعضا و آدمهای به تمام معنا فداکار و وقت گذار داشته باشد و برنامه اش نه رام کردن دیو و دد بلکه سرنگونی باشد. همانطور که مجاهدین با تشکیل شورای ملی مقاومت و کمیسیونهای آن به این امر مبادرت ورزیدند. ای کاش شما هم حاضر بودید که یک از صد رنج و بهایی را که مجاهدین در مبارزه پرداخت کرده اند، بپردازید. جل الخالق که مجاهدین می شوند خائنین به ملت ایران و شما خادمان ملت و همین است که عاقبت شاملو را برمی انگیزد تا از متن فرهنگ خود مردم این مضمون را در شعرش بیاورد که : «روزگار غریبی است نازنین.»

3 آبان 1391