رحمان کریمی: چند شعر ــ چند سخن سلاح

چند شعر ــ چند سخن سلاح

ــ 1 ــ                       

سر از سلالهٌ تقدیر بردار و
در کمانه نشین
نگاه کن، نگاه کن!
گلگون غبار عشق
هوای عفن را
طراوتی داده ست.  

ــ 2 ــ

در مرز باد و آتش
سرمای زمهریر است
بادا تو را کرامت
ما را به آتش آور.

ــ 3 ــ
تا در سیطرهٌ ما
روز جاودانه شود
شب به آرامی
در آبشار گیسوان سپید تو
تن می شوید.

ــ 4 ــ

مرگ از رفتار مانده است
اما، این اشتهای پیر
آماسیده از بلع و نشخوار
مرگ را امانی نمی دهد .
آزمندان، آری
از زخم رسوایی
در عذابند .

ــ 5 ــ
شب خاموشان
و صدایی در باد
پشت آن ابر شناور
خورشید، باد را منتظر است .

ــ 6 ــ
به یک زخمهٌ تار « طاهر » *
برمی خیزم و جهان را رقص می کنم
چونان که رقص می کنند عاشقان
در تلاطم شورآفرین شبان فراق .

سخن سلاح
ــ 1 ــ
یک مرغ از قفس پرید
یک مرغ در قفس بماند
یک مرغ قفس شکست
یک مرغ در قفس نشست
یک مرغ شد عقاب اوج
یک مرغ شد به قدر پشّه یی
یک مرغ شد منادی قفس
یک مرغ شد فوج شورشی

ــ 2 ــ

در توان شمایان نیست
ای اخته خروسان فصل سخت
کار شما نیست، خروس وزن نـُمایی
آنهم با وزنه های دروغین سالیان.

ــ 3 ــ
هنگامه یی ست غریب
ز هر سوی این دیار
از پهلوان پنبه ها و دن کیشوت های
مرده خور.
یاران من
به راه خویش می روند
چونان آن کسان که رفتند
با سلاح جان.

ــ 4 ــ
هنگام که فاتح می آید
غرّش شیراوژنان ما
در مصاف وقت
این جوجکان را بنگر
که چه جیک جیک می کنند
از روی حقد و بوی کباب فرصتی.

ــ 5 ــ
چرا دولا دولا می روید
بر اشتران رو به ترکستان؟
سبک کنید خویشتن را
از سنگین بار فطرتی
اگر توانید همچون راستان
هزارچهره را یکی کنید.

ــ 6 ــ
با پرچم سبز یا سفید
حتا حریف گربه های وحشی
نتوان شد.
با این خونخواره گرگان بادیه
باید با خشم و خروش جوانان شورشی
پاسخ داد
با پرچم سرخ یک نبرد بی امان.

 

* استاد هنرمند حمیدرضا طاهرزاده