گیسو شاکری: به یاد دکتر غلامحسین ساعدی

با  دسته های گل آمدیم گورستان پرلاشز. ساعدی عزیز! با گروهی از بچه های مقاومت!  پرویز خزایی، مهناز سلیمیان، رضا اولیا، ناهید همت آبادی، ، مهدی ابریشمچی، رضوان، جمیله، محسن عضدانلو، مهناز، حبیب رضایی، خسرو شهریاری، مادران: ابراهیم پور، مرحمت، مسیح و... . سی ام  سپتامبر بود. همین امسال. اتفاق مهمی افتاده بود.

می دانی که چه روزی بود؟ روزی بود که سازمان مجاهدین خلق از فهرست گروه های تروریستی آمریکا خارج شده بود.

بیرون آمدن از لیست نه این که خواست دولت آمریکا بود. لیست گذاری نتیجه یک معامله غیر انسانی میان دولت ایران و دولت آمریکا بود. تمام کشورهای اروپا هم آن را پذیرفته بودند. بیرون آمدن از فهرست حاصل مبارزه چندین و چند ساله از راه حقوقی بود. دادگاه، دولت آمریکا را وادار به تصمیم گیری کرد. دولت هم به این تصمیم ناگزیر گردن نهاد.

می خواستیم که شادی خودمان را با شما عزیزانمان تقسیم کنیم. با تو، دکتر غلامحسین ساعدی، با کاک صالح، زهرا رجبی، مهدی رضوی.  صادق هدایت را هم دیدیم و درد دل دوران را با او هم کردیم که ارتجاع را خوب می شناخت.

آری می خواستیم شادی مان را قسمت کنیم با کسانی که در اندیشه یا قدم  یا دل با مقاومت بوده اند. مقاومت با هر شکلش. هر مقاومتی بر علیه دیکتاتوری و ارتجاع، استبداد و خفقان، سانسور و زندان و شکنجه.

به یاد هزاران هزار اعدام، در زندان ها و زیر شکنجه، هزارها هزار آواره، پناهنده سیاسی دقیقا به همان مفهومی که تو به آن اشاره کردی1. پناهنده سیاسی واقعی. آنها که واهمه ای از مرگ نداشتند و ندارند. و به یاد بیاوریم که  ما همچنان هستیم. با مقاومت. مبارزه و مقاومت تا سرنگونی تمام و کمال این رژیم .

اتفاق دیگری در پرلاشز رخ داده بود که مرا به یاد گفته ای از تو انداخت.

عکس بالای سنگ گور زهرا رجبی را عوامل رژیم برای چندمین بار شکسته بودند. به جای عکسش یک گل سرخ گذاشتم. ارتجاع و  دیکتاتوری از مرده پناهنده سیاسی واقعی هم می ترسد. چون مرده هر آزادی خواهی، همیشه  فریاد آزادی سر می دهد  همانطور که در نامه ای که از زندان اوین زمان شاه به دوستی نوشته بودی: "یادت باشد که بعد از مرگ نیز، من فریاد خواهم کشید."2

ساعدی عزیز!
از نمایشنامه ها و دیگر آثارت نمی گویم که نوآوری و اندیشه ات بر هیچ هنرشناسی پوشیده نیست. اما آنچه هنرمندانی چون تو را برجسته تر می کند احساس مسئولیت و تعهد است. تعهد به مردمشان، غم مردمشان را خوردن، برای آزادی مبارزه کردن. آنچه تو را  برجسته می کند همان است که  هنرمندان دوران مشروطه را برجسته می کند. مبارزه برای به دست آوردن آزادی و برابری و احترام به ارزش های انسانی آن چیزی است که هر هنرمند مسئولی را بر سکوی مرتفع  تاریخ هنر قرار می دهد.

یک هنرمند متعهد جایگاه دیگری دارد. هنرمندی که با مردم است. در کنار مردمی است که خواهان آزادی، برابری و دمکراسی هستند. آنها جایگاهشان در قلب مردم و قلب تاریخ مقاومت است.

دکتر ساعدی عزیز! امروز سالگردت است. هرسال با تو هستیم. این تعهدی است که به تو داریم و تمام هنرمندانی که در کنار مردم ایستاده اند.

تو در کنار مایی و زنده تا پیروزی بزرگتر که همانا آزادی ایران و مرگ ارتجاع است.


2012-11-18

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- « پناهنده سیاسی کیست؟ » به قلم دکتر غلامحسین ساعدی
پناهنده سیاسی کیست؟ پناهنده سیاسی کسی است که چهره به چهره روبه ‌رو، در برابر حکومت مسلّط ایستاده بود، و اگر بیرون آمده، ‌از ترس جان نبوده است.
‌او با همان فکر مبارزه و با سلاح اندیشه خویش ترک خاک و دیار کرده است.
در این میان هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقاشان،‌مجسمه ‌سازان، که سلاح آنها همان کارشان است و در جرگه رزمندگان دیگر قرار می‌گیرند.
پناهنده سیاسی نیّتش این است که با جلّادان حاکم بر وطنش تا نفس آخر بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد.
به لقمه ‌نانی بسنده می‌کند، ناله سرنمی ‌دهد و شکوه نمی ‌کند.
مدام در تلاش است که دیوار جهنم آخوندها را بشکند و به خانه برگردد. خانه ‌او وطن اوست.
برای تمیز کردن خانه قدرت روحی کافی دارد و وقتی آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسر وطن را با مژّه‌های خود پاک کند.
از جان گذشته است ‌و مطلقاً‌ نمی‌ترسد.
پناهنده سیاسی نارنجکی است که به ‌موقع می‌خواهد ضامن را بکشد و کوهی را از جا برکند با دست بریده برای هر کار یدی حاضر است، با پای بریده مدام می ‌دود و با چشمان کم ‌سو همه ‌جا را می‌بیند.‌
روحیه پناهنده سیاسی عضلانی است، انگار که از سرب ریخته شده.
واهمه ‌یی از مرگ ندارد، ‌و زمانی که خود را در صف پناهنده‌های قلّابی می‌بیند، خشم جان او را به لب می‌رساند، چون می‌بیند ستون فقرات بشردوستی ساخته و پرداخته حکومتها فرقی بین او و دلالان اسلحه نمی‌گذارد. اولی مدام با دو گذرنامه در رفت و آمد است.. ولی او اگر پا به وطن بگذارد،‌ جمهوری اسلامی امکان نفس کشیدن نیز برایش نخواهد گذاشت و پای دیوار خواهدش کاشت و سوراخ سوارخش خواهد کرد.
دراین‌جاست که قوانین به یک‌باره بی‌اعتبار می‌شوند. دراین جاست که باید تأملی مثلاً‌در «قرارداد1951» کرد، یا در قوانین و مقرّرات دیگر.
سوءتفاهم نشود، منظور این نیست که کشورهای پناه‌دهنده سختگیری بکنند. اصلاً حتّی تلاش فراوانی باید کرد که به آواره‌های دور افتاده بیش از پیش توجّه شود،‌این تلاش امر بسیار لازمی است. غرض این است که فرق «پناهنده‌سیاسی» قلّابی با «پناهنده‌سیاسی واقعی» روشن شود. این دو از یک جنس و از یک قماش نیستند.
پناهنده سیاسی قلّابی جانوری است همه چیز خوار، ولی پناهنده سیاسی واقعی انسانی است مرگ برکف،‌ که بی‌هیچ چشم‌داشتی می‌خواهد کمر رژیم جمهوری اسلامی را بشکند، خشت روی خشت بگذارد و خانه تازه و وطن تازه‌یی بسازد. میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.


2-  نامه ای از درون زندان زمان  شاه