خامنهای مذاکره با آمریکا در قعر جهنم یا از قعر جهنم؟
5آذر91
ستاربهشتی کارگر 35ساله با ویژگی مشترک با جوانان ایران؛ یعنی تسلیم نبودن به ظلم و جویای آزادی و نه نام؛ روز 9آبان توسط ارگان سرکوب تازه تاسیس وزارت اطلاعات آخوندها؛ پلیس کنترل اینترنت؛ « فتا» دستگیر شد و روز 16آبان در حالی که خانواده اش در محاصره عوامل امنیتی رژیم بودند، او را به خاک سپردند. این خون اما، به دلیل مرحله رژیم؛ ولی فقیه و سراپای ارگانهای رژیم آخوندی را به لرزه انداخت و از قضاییه تا مجلس ارتجاع و ارگانهای رنگارنگ و البته خون سرشته سرکوب آن را مجبور کرد به صحنه بیایند و آنها را در بن بست پاسخگویی درگیرکرد؛ نه تنها درمورد این یکی ستار شهید بلکه درمورد قبلیها و بعدیها هم. از مجلس ارتجاع و باندهایش و کمیسیون امنیت ملی آن (که کارکردش رسیدگی به اموری است که تهدیدی علیه کل نظام به شمار می روند)؛ تا رئیس آدمکش قوه قضاییه صادق لاریجانی که بزرگترین افتخارش دفاع از سنگسار و اعدام است؛ تا سخنگوی جلاد قوه قضاییه و دادستان کل رژیم اژهای تا پزشکی قانونی و تا انواع واقسام دستجات شبه نظامی و آدمکشان رسمی رژیم از ناجا تا فتا و … به تکاپو افتادند و ضد و نقیض گوییهاییشان؛ سراپا بیان واماندگی و درماندگی رژیمی بودکه جز با جنایت و کشتار سر پا نیست و اکنون؛ روزگار فرصتهایش به سر آمده است. تناقض گوییهایی که حتما همه شنیدند؛ از اعتراف اژهای به شکنجه وآثار آن در بدن ستار؛ تا اظهارات سر دژخیم محمد جواد لاریجانی، رئیس ستاد موسوم به حقوق بشر قضاییه آخوندها و برادر رئیس این قوه که گفت: «تمام ابعاد قضیه تحت بررسی دقیق قرار گرفته است که نتایج این تحقیقات بهزودی ... به اطلاع عموم مردم خواهد رسید»؛که البته این ادعاها و ادعای «برخورد قاطع و بدون اغماض با مقصرین» حتی یک روز هم دوام نیاورد و همزمان با پخش اظهارات محسنی اژه ای جنایتکار، دادستان کل، مبنی بر وجود آثار شکنجه در 5نقطه بدن ستار (خبرگزاری حکومتی ایسنا 22 آبان)، علاءالدین بروجردی ، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس آخوندی، از بستگان و افراد نزدیک خامنه ای، با وقاحت گفت: «طبق اطلاعات اولیه آثار ضرب و شتم در بدن این فرد دیده نشده است»(خبرگزاری اطلاعات آخوندی-مهر-22آبان) ومحسنیثانی، رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس رژیم که به اصطلاح «حقیقت یاب» این جنایت فجیع بود، گفت: «احتمال اینکه ستار بهشتی به مرگ طبیعی مرده باشد وجود دارد و افزود: هیچگونه استنادی که قصور و تقصیری از جانب ماموران وجود داشته باشد به نتیجه نرسیده است و ... نتایج اولیه پزشکی قانونی دال بر این است که هیچگونه آثار موثری در فوت ایشان وجود نداشته است»... این به هم ریختگی و تناقض گویی که روزهای پیاپی وحتی هنوز هم تلویزیون و رسانههای رژیم را درخود گرفته؛ بخودی خود با فرض حتی عدم شناخت از ماهیت و تضادها و مرحله این رژیم؛ کافی بود؛ تا بیننده بی طرف را به این نتیجه برساند که: این رژیم درشیب تند نزول و سرنگونی است و قدرت حل تضادهای مرحلهییش را ندارد. شهادت ستار و لرزهیی که بر اندام رژیم انداخت؛ بیان واضح این مرحله است. زیرا همه باندهای رنگارنگ این رژیم؛ از به اصطلاح اصلاح طلبانی که شریک همه جنایتهای این رژیم از آغاز تا امروزند و برای گرفتن سهم از قدرت، چون باند مغلوبند؛ وجه کاسه لیسی و نوکریشان برای ولایت برجستهتر است و حاضر بوده و هستند دستهای خونین ولی فقیه را برای بقا پاک کنند و مروج سکوت و بی عملی و بی هزینگیاند تا مبادا فریادی و خیزشی نظام را به خطر بیاندازد؛ تا اصولگرایانی که خودشان میگویند نقطه وحدتی برای خودشان نمی یابند ولی دریک چیز در وحدت کاملند آن هم جنایت برای ماندن در قدرت به هرقیمت است؛ 31سال است؛ با ایجاد وحشت و اعدامهای جمعی و دربوق کردن عمدی خبر آنها و شکنجه و کشتار جوانان در زندانها؛ می خواستند و هنوز هم می خواهند تا جلو برخاستن و بهم ریختن بساطشان و سرنگونی را بگیرند؛ ولی شهادت ستار بهشتی در زیر شکنجه نشان داد سیلی که از نسل انقلاب دموکراتیک مردم ایران و قیام88برخاست هرگز فروننشسته و اکنون این ستار پیام خروشان این نسل است که شمشیر سرنگونی از نیام برکشیدهاند و جز به جاروی این رژیم با همه دستجات و باندهایش رضایت نمی دهند. حرف امروزکه خیلی هم جدی است؛ این است که مطلقا بی دلیل نیست که ستار این چنین مشتی بردهان ولی فقیه و باندهای رژیم وحامیان مزدور رژیم آخوندی می شود که می گفتند و می نوشتند که قیام 88 خاموش شد. مطلقا بی دلیل نیست که ولی فقیه این همه بی آبرویی و رسوایی و خاک برسری را برای رفع و رجوع شهادت ستاری که خودش او را کشته به جان خریده و اژهای و صادق لاریجانی و کمیسیون امنیت مجلسش را بی آبرو کرده که هر روز یک چیزی بگویند مخالف روز قبل، آن هم در تلویزیون و مطبوعات خود رژیم و سکه یک پول شوند. پیام اینهمه هول ولای رژیم و ولی فقیه جنایتکارش برای چیست؟ مگر رژیم جز با این کارها تا الان سرکار مانده؟ الان چی شده که مجبور است این معرکههای رسوایی برانگیز را برای خودش راه بیاندازد؟ راستی مگر خودش نمی داند که آخرش باید بگوید ستار به دلیل شوک فوت کرده است؟
پاسخ چیزی نیست جزتغییر دوران و فرارسیدن مرحله سرنگونی رژیم ولی فقیه و به همین دلیل سراپا وحشت و هراس و لرزه سرنگونی است در برخورد با هرآنکس که حرفش و پیامش جاروی این رژیم با همه دارو دستههایش است. همان که ستار بهشتی بود. البته به مثابه نمونهیی از بیشمار؛ در سراسر خاک میهن اسیر که فرصت ضربه به رژیم را خودشان می سازند.
این تغییر دوران با یک نگاه کوتاه به سرتیتر تحولات و بنبستهایی که رژیم آخوندها با آن مواجه است بخوبی خودش را نشان می دهد:
از تحولات بیرونی رژیم یکی انتخابات آمریکا بود؛ مقدمتا این سوال شاید مطرح باشد که آیا با وجود همه تمایل رژیم به این که اوباما روی کار بیاید؛ به دلیل سابقه مذاکره با رژیم در بحبوحه قیام88 و در اوج عدم مشروعیت رژیم و دست دراز کردن به سوی رژیم برای حل مسالمت آمیز مساله اتمی به طور مشخص؛ و پهن کردن سفره مماشات با رژیم؛ نهایتا با انتخاب مجدد اوباماآیا امکان ادامه این سیاست فراهم آمد یا آن سیاست مردود شد؟ مشخصاهم به دلیل رژیم؟
پاسخ این است که سیاست دوره قبل اوباما به دلیل رژیم قابل ادامه دادن نیست. قبل از هرچیز به دلیل عملکرد ماهیت رژیم.به این معنی که تا این رژیم هست؛ غزه های بعدی را برای تاخیر در سرنگونی اسد؛ خواهد ساخت و امداد رسانی به اسد را مطلقا متوقف نخواهد کرد ودر این رابطه با سیاستهای منطقهیی که به زیان اسد است؛ از جمله استقرار سامانه موشکی درمرز ترکیه مخالفت و درآن کارشکنی خواهد کرد؛ دخالتهایش را درعراق شدت خواهد بخشید و دانایی فر طرحهای مشابه عملیات دجله را هرچند بار که برای سلطه برعراق و پس زدن تمایلات مخالف با این دخالت لازم باشد، رفو خواهد کرد و به هرقیمت به جریان خواهد انداخت. درموضوع اتمی هم به شدت فعال است و جدیدترین گزارش آژانس همه زنگهای خطر را برای دستیابی قریب الوقوع رژیم به کلاهک اتمی؛ به صدا درآورد. به همین دلیل اوباما امکان ادامه سیاست کج دار و مریز با رژیم را ندارد چون خودش در مناظرههای انتخاباتیش ، به عنوان نقطه قوت خودش به مردم آمریکا گفت که در برابر رژیم ایران در این زمینهها کوتاه نمی آید و سیاستهای سخت تر از رامنی در پیش می گیرد. پس برای آمریکا؛ راه آمدن در تعادل دور قبل اوباما با رژیم مستلزم این است که رژیم از اتمی از نقض حقوق بشر و اعدام و از جنگ افروزی در منطقه و دخالت در سوریه و عراق دست بردارد که برای رژیم امکانپذیر نیست. به همین دلیل درواقع مناظرههای انتخاباتی پایههای سیاست سختتر و بدون انعطافتر با رژیم را مهر کرد و در اولین اقدام بعد از انتخابات؛ تحریم جدید وزارت خزانهداری آمریکا بیان سیاست جدید اوباما در رابطه با رژیم بود و بعد از آنهم نیروی نظامی بیشتری رارسما با توجیه مقابله با خطر رژیم ایران به منطقه فرستاده است.
تحول مهم دیگر تشکیل شورای جدید انقلاب سوریه و به رسمیت شناخته شدن به عنوان تنها نماینده مردم سوریه از جانب کشورهای فرانسه و آمریکا و انگلستان و6 کشور عرب حوزه خلیج فارس و بحث تسلیح نیروهای ارتش آزادی و پیروزیهای چشم گیرنظامی آن در سراسر سوریه که تنها و تنها محصول ایستادگی مردم سوریه و ارتش آزادی و پرداخت بهای این ایستادگی با 42 هزار شهید تا همین امروز است؛ که درنتیجه اسد را از کاخ خودش فراری داده و قطعیت سرنگونیش را مهر کرده است تا جایی که جنگ 8 روزه غزه هم که اساسا رژیم زحمتش را کشید؛ نتوانست تاثیری بر این روند بگذارد و از آن جا که ولی فقیه نتوانست از آن به طور تاکتیکی بهرهای را که می خواست ببرد؛ برد ضربه استراتژیک را برایش از بابت لبنان و فلسطین و عراق بیشتر کرد و نتیجه برایش بد از بدتر شد. زیرا اولا آرایش و تعادل منطقه بعد از بهار عرب سمت علیه رژیم را دارد و به همین دلیل؛ آن میزان از فشارپذیری حماس از آخوندها را هم که مانده بود؛ آمریکا به کمک مصر در شیشه آتشبس گیر انداخت و حالا دیگر طبق توافق آتش بس هرکس خطا کند باید پای لرزش بنشیند و مدار تعیین خاطی هم بیرون از رژیم و وابستگانش است.
با درنظر گرفتن همه این پارامترها؛ در بحرانهای بیرونی مهم رژیم؛ از جمله اتمی؛ آیا قانونمند برای رژیم میسر است که در اتمی عقب بنشیند؟ و اگر نکند آیا معنی اش جز پذیرش جنگ است؟ آیا رژیم توان ورود به جنگ را دارد؟ در بطن تحولات منطقهیی و جهانی که رژیم در سراشیب باخت کامل است؛ اگر عقب بنشیند معنی اش جز جام زهر است؟ به لحاظ درونی هم که وضع ولی فقیه صدبار بدتر از وضعیت بیرونی نظام است. اکنون رژیم در درونش هیچ امکان مانوری ندارد و حتی ادامه سیاستهای سراپا تخاصم با جامعه ملل و به قول خودش بی دنده و ترمز؛ یعنی یک پایگی و روی کار آوردن احمدی نژاد، هم روی سرش خراب شده و ولی فقیه تماما خرج جمع آوری تکه پارههای نظام آن هم در درون باند خودش است در عین این که هیچ کس هم برایش تره خرد نمیکند. تحولات درونی رژیم تنها حاکی از این است که ولی فقیه در پایین ترین و بی خاصیت ترین وضعیت خودش قرار دارد. نتیجه بلافصل این وضعیت ولی فقیه معطوف به کل نظام است. معنی اش این است که در این رژیم امکان استفاده از هیچ فرصتی وجود ندارد چون سنگ روی سنگ بند نیست وهمه دارند همدیگر را میدرند.یک قلم خامنه ای بعد ازشدیدترین تیغ کشی اش در سفر به خراسان که وحشت اش را از مردم برملا کرد و گفت هر کس تا انتخابات تضادها را به مردم بگوید وبگذارد مردم بفهمند؛ خیانت کرده ؛ بلافاصله به هم پریدن لاریجانی و احمدی نژاد و مجلسیهای طرفدار خامنه ای بااحمدی نژاد و کش و واکش قوه قضاییه با احمدی نژاد آن چنان بالا گرفت که علی لاریجانی، رئیس مجلس ارتجاع؛ حاضر نشد از سوال از احمدی نژاد با وجود اعتراض حداد عادل و ترس واقعی از این که اوضاع بدتر می شود، کوتاه بیاید و نهایتا خامنه ای مجبور شد حکم حکومتی برای سوال نکردن از احمدی نژاد صادر کند! یعنی درعرض تقریبا کمتر از یک ماه و نیم خامنه ای در فلاکت مطلق درانظار ظاهر شد. چون این حکم حکومتی معنیاش این بود که تیغ کشی قبلی ولی فقیه را نزدیکترین آدمهای خودش به مفت هم نخریدند و مجبورشد حکم حکومتی بدهد…
حالا وقتی رژیم ولایت درچنین مختصات و چنین تعادلی است و جواد لاریجانی مشاور خامنهای می گوید ما در قعر جهنم هم سرموضوع اتمی اگر لازم باشد ومنافعمان باشد با آمریکا مذاکره می کنیم؛ اگر چه همین حرف برای نشان دادن وضعیت دربداغان رژیم کافی است ولی مهمتر از آن حرف جدی این است که همه واقعیتها و همه تحولات از درون و بیرون رژیم میگویند که «مذاکره از قعر جهنم سرنگونی» در تقدیر نظام ولایت است. که البته سودش شاید برای رژیم این باشد که جام زهرش از جام زهر جنگ کم دردسرتر باشد ولی درهرحال رژیم از نوشیدن جام زهرگریزی ندارد و از آثار زهرهم نمیشود با هرمیزان از دجالیت؛ کاست.
اما از سوی دیگر؛ درنقطه مقابل رژیم درمانده در بحران و محاط در مرحله سرنگونی؛ جوانان ومردم به جان آمده ایران زمین با سرمایه کلان مقاومتی که 31سال ایستادگی و فدا را به بیشترین قدرت برای کوتاه نیامدن در برابر سبعیت و جنایت بی حد و مرز این رژیم تبدیل کرده؛ دررویارویی با این رژیم درهم شکسته؛ بیشترین قدرت را برای به پا خاستن درخود ذخیره دارند و همه تحولات به سود آنها در منطقه وجهان رقم خورده است و دقیقا به همین دلیل است که ستاربهشتی به عنوان نماینده نسل انقلاب دموکراتیک مردم ایران که سودایی جز سرنگونی این رژیم با همه دستجاتش ندارند؛ سراپای رژیم ولایت را این چنین می لرزاند و به پیچ و تاب میاندازد…و این البته هنوز از نتایج سحر است…