از شواهد چنین برمی آید که بُن بست سیاسی در ساختار قُدرت به مرز گُنجایش خود برای جادادن ناهمگونیها و تضادهایی که یکی پس از دیگری وارد آن می شود، نزدیک شده است. جدال علنی بین آقایان صادق لاریجانی، رییس قُوه قضاییه و احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر منصب ریاست جمهوری و در پی آن، خط و نشان کشیدن آقای خامنه ای با برچسب "خیانت" و با این وجود، به جریان افتادن "طرح سووال از رییس جمهور" در مجلس مُلاها، نشانه های مُطمینی از تلاش برای خروج از بُن بست از سوی بخشی از حُکومت و مُقاومت در برابر این گام از سوی بخش دیگر است.
بی تردید نزدیک شدن دور تازه تقسیم سهم که اتیکت "انتخابات ریاست جمهوری" را بر خود حمل می کند، یک دلیل مُتراکم شدن تضادها و ناهمگونیها زیر "خیمه نظام" است. با این حال، دلیل اصلی را می بایست در ناپایداری تعادُل بین حُکومت و جامعه و از این زاویه، ارزیابی مُشترک لایه های گوناگون شریک در قُدرت از خطرات تداوُم شرایط سیاسی و اقتصادی کُنونی برای حفظ آن جُستُجوی کرد. تحت قوانین این چارچوب عینی، جدال دسته بندیهای "نظام" شکل گرفته و به پیش می رود و هموست که مفهوم واقعی کشمکشهایی که در سطح در جریان هستند و دامنه و ژرفای آنها را به دست می دهد.
خامنه ای شناسه بُن بست
هر گاه بُن بست سیاسی باند حاکم دارای چهره باشد، کسی جُز آیت الله خامنه ای را در نگار آن نمی توان باز شناخت. او در یک پروسه ی نزولی، به نماد هر آنچه تبدیل شده که برای اعمال موثر قُدرت و حفظ اقتدار ساختار مُستبد زیانبار است. "مقام مُعظم" که لنگرگاه ثبات داخلی و یا طبق ادبیات "خودی" ها، "عمود خیمه نظام" به شمار می رود، مهار اوضاع را گام به گام از کف وانهاده تا "قایق نظام" بدون هر وزنه مُتعادل کننده ای، روی امواج لیز بخورد و دست به دست جزر و مد شود.
او از ضربه سهمگینی که در سال 1388 از جُنبش اجتماعی دریافت کرد، هرگز بهبود نیافت. یورش همه جانبه ی جامعه به گوهره استبداد سیاسی - مذهبی (اصل ولایت فقیه) و نشاندن شخص وی در کانون حمله به عُنوان نماینده این مُناسبات، فقط داغ عدم پذیرش اجتماعی "نظام" را بر پیشانی آن نکوبید؛ این ضربه ترمیم ناپذیری بود که نقشه راه آقای خامنه ای برای یک کاسه کردن قُدرت را نیز به کاغذ باطله بدل ساخت. زیر تاثیر این تحول، "رهبر" باند ولایت به شتاب به کانون ناهمگونی در باند حاکم تبدیل شد و روند تجزیه قُدرت سیاسی در دستان فراکسیونها و محفلها را به جریان انداخت.
تضعیف اقتدار آقای خامنه ای اما فقط یک شکست شخصی نیست. مُشکل این جاست که او به اعتبار جایگاه ولایت فقیهی اش، نُقطه ثقل "نظام" هم هست و مجموعه دستگاه سیاسی، بُنیانهای ایدیولوژیک آن و منابع مشروعیت حُکومت گرد او چیده شده است. مولا و مُرشد دولت یاغی شده نظامی - امنیتی، خشت اولی است که تاب نگه داشتن ساختارهای تا ثُریا رفته رژیم جمهوری اسلامی را ندارد و تعادُل آن را بر هم زده است.
اره بر صندلی خود
بر این پایه، هر کُنش نادُرُست و ذهنی آقای خامنه ای که بدون توجه به شرایط بعد از 1388 اتخاذ شده باشد، بی درنگ موجب برانگیختن زنجیره ای از واکُنشها می شود که به گونه دوجانبه هم بر صندلی که او بر آن نشسته اره می نهد و هم "نظام" را در مجموع آشُفته تر و نا مُتوازن تر می کند.
تا آنجا که به "مقام مُعظم" برمی گردد، به نظر می رسد که به مُوازات کم رنگ شدن نُفوذ وی، شکاف بین قُدرت حقیقی و پندار ذهنی وی از آن عُمق بیشتری می یابد. این گمانه را تشکیل "هیات عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قُوای سه گانه" تایید می کند؛ اُرگانی که به دلیل نداشتن لنگرگاه و تُهی بودن از آتوریته ی پُشتیبان، به جای همسنگ کردن سطحهای درگیر در سه قُوا، خود به سنگی به پای "نظام" بدل گردید و تنها دستاورد آن یک سال بعد از تشکیل، چیزی جُز اثبات بی اعتباری مُبتکرش نبود. در تازه ترین و شدیدترین درگیریهای "قُوای سه گانه"، حتی در دوردستها نیز نشانه ای از "هیات عالی" مزبور به چشم نمی خورد و هیچیک از طرفهای کشمکش نه تمایلی دارد و نه نیازی می بیند که "آقا" را به داوری و یا میانجیگری بخواند.
خیز دیگر آقای خامنه ای به سمت بازسازی هژمونی خود از طریق جراحی بدون خون ریزی آقای احمدی نژاد نیز به همین گونه فرجام بهتری نیافت. او پیش از آنکه موفق شود با همکاری گروهی از وفاداران خود در دولت و مجلس، یک "ستاد فراقُوه ای" سر هم بندی کرده و اختیارات قانونی گُماشته نافرمان اش را کاهش و بدان انتقال دهد، با پاتک سنگین حریفان روبرو شد که نقشه "رهبر" را با جُزییات فاش و او را با رُسوایی کودتا علیه فرد برگُزیده خود روبرو ساختند. واکُنش زبونانه "مقام عُظما" به این تهاجُم، شیب سرازیری کاهش اقتدار او را به گونه چشمگیری افزایش داد. او بی درنگ پس از لو رفتن موضوع، با آقای احمدی نژاد و دوستان دیدار کرد تا در میان شگفتی شُرکا و بیزاری رُقبا، به دلجویی و چاپلوسی از آنها بپردازد و در باره "نُقاط قُوت دولت" داد سُخن بدهد.
راهکار ائتلافی
معنای عملی وضعیت مزبور، شکست "رهبر" در مُدیریت بُحران در دستگاه قُدرت و بُن بست راه حلهای او است و نتیجه جبری آن، باز شدن فضای بیشتر برای راهکارهای دیگری است که در خارج از حوزه نفوذ وی تدوین و طرح گردیده یا می شوند.
تشکیل "شورای فُقها" و ایجاد "دولت وحدت ملی" دو نمونه از جدی ترین طرحهای گُزینه ای به شمار می روند که راست سُنتی و باند آقای رفسنجانی در حال پُختن آنها هستند.
همانگونه که پیداست، دو راهکار مزبور در حقیقت اجزای یک هدف واحد هستند که در دو پهنه ی قشر مُمتاز دینی و کاست سیاسی پی گرفته می شود. بر این اساس، "شورای فُقها"، جلب نظر و دخالت دادن مراجع ارشد و حوزه در پروسه انتخابات ریاست جمهوری و بدین وسیله خارج کردن آن از انحصار "رهبر" و سپاه پاسداران را هدف دارد و "دولت وحدت ملی" به بسیج و همگرایی گرایشهای مُتضرر از سیاست یکدست سازی "رهبر"، از اصلاح طلبان تا راست سُنتی و "اُصولگرایان مُعتدل" چشم دوخته است. حُجت الاسلام علی عسگری، پایور حُکومت در مجمع تشخیص مصلحت و یکی از نزدیکان آقای رفسنجانی موضوع را اینگونه باز کرده: "منظور از دولت وحدت ملی، آشتی ملی و در شکل مُحافظه کارانه تر دولت ائتلافی، ائتلاف همه دلسوزان نظام برای استمرار بخشی به نظام است... کنار هم قرار گرفتن افرادی مثل آقای ناطق نوری، پورمُحمدی، رضایی، ولایتی، روحانی، لاریجانی و حتی آقای خاتمی به نفع نظام و کشور است."
راهکار قانون اساسی و اوین
خواندنی ترین راهکار از کُنج فراکسیون نظامی – امنیتی دولت می آید و گوهره آن را سوار شدن بر امواج نارضایتی جامعه از "نظام" در تمامی حوزه ها تشکیل می دهد. برای دیدن کانونهای تضاد و اصطکاک جامعه با "نظام"، نیازی به دیدگان هوشمند یا زیرکی آب نکشیده نیست. آقای احمدی نژاد به عُنوان یک مقام اجرایی بُلندپایه که بخش عُمده ای از اشتغال روزانه او را رویارویی با همین چالشها تشکیل می دهد، بدیهی است که بداند جامعه و اقشار گوناگون آن در کُجا و چگونه از حُکومت فاصله می گیرند و در چه نُقاطی در برابر آن صف کشیده اند.
این سیاستی است که نشانه های شکل گیری ابتدایی آن را می توان در طرح "مکتب ایرانی"، غُر زنی فرهنگی - برای مثال - در باره "گیر دادن به دُخترها و پسرها" یا تلاش برای جذب "ایرانیان خارج کشور" مشاهده کرد.
واکُنش شدید باند ولایت به سوراخکاری "قایق نظام" که با تدابیر تنبیهی علیه شماری از پایوران فراکسیون نظامی – امنیتی دولت مانند آقایان مشایی، ملک زاده، جوانفکر، بقایی و جُز آنها نشان داد که تیر آنها به هدف خورده و انگُشت بر نُقطه حساسی دارند. از این رو شگفت آور نیست که فراکسیون مزبور به همان میزانی که هنگام انتخابات ریاست جمهوری نزدیک تر می شود، فشار از این زاویه را افزایش داده و مولفه هایی همچون "اجرای کامل قانون اساسی" یا "صیانت از حُقوق اساسی مردُم" که ناقد خودکامگی فردی شناخته می شوند را به میان می آورد.
ژست آقای احمدی نژاد با علنی کردن نامه "خیلی محرمانه" رییس قُوه قضاییه و زیر ذره بین گذاشتن مُخالفت رُقبا با "سرکشی" او از زندانها و برخی دادگاهها"، رنگ و لعاب بیشتری گرفت. او به این ترتیب طور آشکار و بدون مُجوز، وارد حیات خلوط ولی فقیه و سپاه پاسداران می شد و خط قرمز حیاتی آنها را پُشت سر می گذاشت.
خیانت
واکُنش "رهبر" و همدستانش به جبهه تازه ای که فراکسیون نظامی - امنیتی گُشوده بود، تهدید به سرکوب با برچسب "خیانت" بود. آقای خامنه ای با لحنی پرخاشجویانه، رُقبا را از بهره گیری از قُطب بندی جامعه – حُکومت به سود خویش که وی از آن عُنوان "استفاده از احساسات مردُم" یاد کرد، پرهیز داد و برابر با خیانت شمرد.
وحشت رهبر باند ولایت از گُسترده شدن میدان جدالهای درونی به صحنه جامعه و یارگیری آقای احمدی نژاد از میان این فاکتور، به خوبی در خط و نشان مُکرر وی در همان سُخنرانی مبنی بر "نکشاندن اختلافات به میان مردم" مُشاهده پذیر است. او نه فقط تجربه اولین رییس جمهور "نظام"، آقای بنی صدر را در پُشت سر دارد بلکه، خود به عُنوان مجوز دهنده به مُناظره های تلویزیونی در سال 1388 برای بدنام کردن رُقبایش، پیامدهای "کشاندن" نزاع به جامعه را به تلخی تجربه کرده است.
با این حال چنین به نظر می رسد که فراکسیون نظامی - امنیتی دولت همچنان بر کار کردن روی نُقاط تضاد جامعه و حُکومت پا می فشارد و مُصمم به رودرو کردن آقای خامنه ای و بیت اش و راست سُنتی و اُصولگرایان با جامعه و طرف حساب قرار دادن "مردُم" در کشمکش خود با آنها باشد. این ادعا را تازه ترین حرکت پادوهای نافرمان "آقا" در راستای " استفاده از احساسات مردُم " ثابت می کند. آنها میان درخواست "سرکشی" آقای احمدی نژاد از زندان اوین با قتل آقای ستار بهشتی خط وصل کشیده و این جنایت را گُواهی بر موجه بودن "نگرانی" های وی پیرامون وضعیت زندانها و عملکرد قُوه قضاییه مُعرفی می کنند.
برآمد
ضعف و سُستی آقای خامنه ای، "دیرک خیمه نظام"، ضعف باند حاکم و به گونه ناگُزیر، نظام جمهوری اسلامی در مجموع است. تاثیر بی واسطه این شرایط فقط تلاشی دستگاه واحد قُدرت به اجزای جُداگانه و از میان رفتن آتوریته مرکزی آن نیست. آب رفتن حُضور کیفی "نظام" در صحنه عُمومی، به مفهوم گُشایش فضا برای جُنبشهای اعتراضی، صنفی، ملی و جُز آن است. اکنون زمان تصرُف این فضا فرار رسیده است؛ هم برای آنها که امتیازگیری را بر پرچم خود نوشته اند و هم برای دسته ای که عقب راندن رژیم حاکم تا پرتگاه را در اُفق دارند.
بر گرفته از نبرد خلق شماره 329 اول آذر 1391-سر مقاله