عبدالعلی معصومی: شب یلدا

صحبت حکّام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید خواه، بو که بر آید

در نگاه حافظ، همدمی و یاری جویی از حاکمان مثل دل سپردن به ظلمت شب یلدا، تاریک ترین و دیرپاترین شب سال است. نور را از خورشید باید خواست به آرزوی آن که «برآید».
نور و ظلمت جانمایه فرهنگ و باورهای ایران زمین است. آریایی ها، از کهن ترین دوران، دنیا را بر مدار کشاکش نور و ظلمت استوار می دیدند.  نور، یاریگر و مددرسان و پشتیبان انسان، و تاریکی، آزاررسان و دشمن آشتی ناپذیر او. این باور، زاده دشمنکامیهای طبیعت سخت و وحشی و ستیزه گری بود که در آن زندگی می کردند.
در زمانهای بسیار دور، آن گاه که اقوام آریایی چادرنشین در کناره بالای رود «ینی سی»، در جنوب سیبری، زندگی می کردند، با یخبندانها و توفانهای سهمگین دوران چهارم زمین شناسی رو به رو بودند که هر جنبنده یی را نابود می کرد و هیچ موجود زنده یی تاب ماندن و پایداری در برابر آن را نداشت. یادمانده های کهن ایرانی، نخستین زیستگاه آریاییان را سرزمینی یاد می کنند یخبندان، با شبهای بلند شش ماهه؛ جایی که از آسمانش پَر (برف) می ریخت، چنان که چشم جایی را نمی دید و زمین و آسمان از این پرها آکنده بود.
در آن دوران سخت و سهمگین، ظلمت شب، نکبت بار و نور و گرمای خورشید پرستیدنی و زندگی بخش بود. نخستین گامهای پرستش «مهر» از همان زمان در میان اقوام گرفتار سرما و توفان و شب بی پایان، پدید آمد.
در میان کهن ترین اقوام آریایی، «آسمان» خدایی بود که بر سراسر سرزمین آریایی چیرگی داشت؛ پشتیبان انسانهای نیک و دشمن انسانهای بدکنش و بداندیش. خدای «مهر» (میترا)، مظهر روشنایی روز، همزاد همیشگی خدای  آسمان بود. آن دو پیوندی جدایی ناپذیر داشتند و از این پیوند «آسمان روشن و نورانی» پدید می آمد. این دو خدای همپیوند، سراسر زمین و تمام اَعمال آریایی ها را در زیر نگاه خود داشتند و یاری رسان و پشتیبان آنها بودند. «آذر»، پسر خدای آسمان بود که به شکل برق از آسمان به زمین فرود آمد و آتش را به ساکنان روی زمین هدیه داد. آتش (آذر) در اجاق خانه هر خانواده آریایی، مظهر خدای آسمان بود و یار و همدم و گرمابخش آنها. آتش در نزد همه اقوام آریایی مقدّس بود.
در برابر خدایان و ایزدان یاریگر و مددرسان انسان، اهریمن قرارداشت که نماد تاریکی بود و دشمن آشتی ناپذیر انسان. نیروهای بدکنش، حیوانات درّنده و زیان رسان، بادهای ویرانگر، برف و توفانهای کشنده، همگی، زیر فرمان اهریمن بودند و در کمین فرصتی مساعد برای ضربه زدن به انسان.
مهرورزی، عشق به همنوع، دوری از کینه، داشتن تَساهل و ملاطفت نسبت به پویندگان آیینهای دیگر، از ویژگیهای آیین مهر بود. در این آیین، جهان آمیزه‌ یی از نور ـ‌ مظهر خدای مهر‌ـ و تاریکی ـ ‌مظهر اهریمن‌ـ بود و هر پوینده راه مهر می ‌بایست در راه گسترش نور، که در میان مردمان, در شکل عشق، پاکی، صفا و صلح و راستی خود را نشان می‌داد، بکوشد و با مظاهر اهریمن ـ‌ کینه، سختدلی، فساد، آدمکشی و دورنگی و دروغ‌ ـ بجنگد و از این راه خود را هرچه افزون ‌تر شایسته تقرّب و نزدیکی به خدای مهر بنماید. در این پیکار، ترک جان و مال و نام و ننگ, اولین گام و منزل به حساب می‌آید. مهرپرستان برای پالودن درون خود از زنگارهای اهریمنی، در مهرآوه‌ ها به سخت‌ترین ریاضت ‌کشیها تن می‌سپردند.
رهرو آیین مهر، برای تقرّب و نزدیکی به خدای این آیین، باید هفت مرحله را طی کند. در نخستین مرحله (کلاغ)، که سالک با ماسک کلاغ و یک جام مشخّص می‌شد، وی به‌عنوان «نوکار» به خدمت مهرپرستان کمر می‌بست. در پله چهارم (شیر) پوینده راه مهر اجازه می‌یافت تا به جرگه رزمجویان درآید و این آیین و پرستندگانش را در برابر گزند اهریمن و پیوستگانش نگهبانی کند. آخرین پله, مرحلهٌ پیر (پدر) بود.‌ پوینده راه، در آن مرحله به بالاترین رشد معنوی میرسید و به تقرّب به خدای مهر دست می‌یافت و خود راهدان و راهنمای مهرپرستان می‌شد.  مهرپرستان کهن نیایشگاههای خود را در دل غارها و در کنارة چشمه ها یا رودهای جاری و رو به محل طلوع میساختند.
در باور اقوام آریایی، از کهن ترین زمان، شب یلدا مظهر ظلمت و تاریکی و خورشید نماد نور و روشنایی بود و مهر (میترا)، در شب یلدا، شب اول زمستان، و درازترین و تاریک ترین شب سال، زاده می شد. در گاهشمار (تقویم) میترایی، روز اول دی، نخستین روز سال به حساب می آمد.
اقوام آریایی از زمانهای کهن در شب یلدا، از سر شب تا دمیدن خورشید، دور هم جمع می شدند و زیر کرسی یا گرد سفره یی که بر آن انواع آجیل و خشکبار و قاچهای هندوانه و انار چیده بودند، می نشستند و با گرمدلی، به کلام راویان و نقّالان افسانه ها، حماسه ها و پهلوانیهای کهن آبایی گوش می سپردند و  با چراغ همدلی و دوستکامی، شومی این شب را به در می کردند، و سبک جان و شیفته دل، به انتظار تولّد دوباره خورشید می نشستند.
آیین شب یلدا مانند جشن نوروز، همزاد همیشگی اقوام آریایی بود. کسی به درستی نمی داند این آیین از چه زمانی آغاز شد؛ از زمانی که اقوام آریایی در جنوب سیبری می زیستند یا زمانی که در کناره جنوبی دریاچه خوارزم (اورال) بارافکندند و آن را زیستگاه خود کردند و قرنها در آن جا ماندند یا زمانی که آریاییان بر فلات ایران چیره شدند و «ایران» پدیدآمد.
اقوام آریایی برای درامان ماندن از توفانها و سرمای استخوان سوز و کشنده نخستین زیستگاهشان، چندین بار، دسته جمعی، به سرزمینهای جنوبی تر کوچیدند تا سرانجام تیره هایی از آنها، جان به دربرده از آوار برف و یخبندان و سرما به جنوب دریاچه  خوارزم (اورال) رسیدند که در آن نشانی از سرمای کشنده و شبهای شش ماهه و یخبندان همیشگی نبود.
فردوسی در شرح دوره «پیشدادیان»، کهن ترین سلسله پادشاهی در ایران، می گوید جمشید، معروفترین و تواناترین شاه پیشدادی، سه بار اقوام آریایی را از سرزمین تاریک آبایی به سرزمینهای جنوبی تر کوچاند تا سرانجام به سرزمینی رسید که در آن «خدای آسمان صاف و روشن و نورانی و گرمابخش» فرمانروایی می کرد و در آنجا از سرما و کولاک کشنده خبری نبود. این سرزمین که آریاییان در آن بارافکندند و صدها سال زیستگاهشان شد، در جنوب دریاچه خوارزم (اورال) واقع بود و «آریاویچ» (زیستگاه آریاییها) نامیده شد.
پس از درگذشت جمشید، ضحّاک ماردوش بر «آریاویچ» چیره شد و سالها با بیداد و خودکامگی بر اقوام آریایی فرمان راند تا زمانی که کاوه آهنگر، که مغز پسرانش طعمه ماران ضحّاک شده بود، چرم آهنگری را  مانند پرچم رزم بر سر نیزه کرد و مردم را به شورش علیه شاه بیدادگر برانگیخت. آنها ضحّاک را از تخت شاهی به زیر افکندند و  او را در کوه دماوند به بند کشیدند و به جایش فریدون را، که از نسل هوشنگ پیشدادی بود، به تخت شاهی نشاندند.
در زمان پادشاهی فریدون زیستگاه اصلی اقوام آریایی همچنان «آریا ویچ» بود، امّا به گفته فردوسی، حوزه نفوذ آنها، از شرق به چین و ترکستان؛ از غرب به شمال و غرب دریاچه خزر و از جنوب به سرزمین «ایران» گسترده شد.
در آن زمان اقوام آریایی در سراسر این سرزمین پهناور ،  خدای مهر (میترا) را می پرستیدند و در شب اول زمستان، نکبت تاریکی شب یلدا را در جمع یاران به در می کردند و تا بامداد و زایش دوباره مهر، به انتظار می نشستند.
تا زمان پادشاهی گشتاسب، پادشاه کیانی، همه اقوام آریایی مهرپرست بودند و شب یلدا نیز با رسمهای سنّتی ویژه اش، هر ساله در شب اول زمستان برگزار می شد.  در سال سوم پادشاهی گشتاسب، در حدود سده هفتم پیش از میلاد، زردشت، پیامبر آریایی، در بلخ که تختگاه گشتاسب بود، ظهور کرد و به ترویج آیین خود پرداخت. گشتاسب و پسرش اسفندیار به او گرویدند و برای گسترش آیین او کمر بستند. از این زمان بود که مهرپرستان به تنگنا افتادند و از سرزمینهای تحت فرمان گشتاسب روی به گریز نهادند. آنهایی که در «ایران ویچ» ماندند، به زیستن در پنهانگاههای کوهها و دخمه ها تن دادند یا به سرزمینهای امن تر کوچندند. انبوهی از مردمان آریایی, که قرنها در سرزمین «ایران ویچ» یا زابلستان در کنار تیرههای دیگر این قوم, بیجنگ و خونریزی, میزیستند, به ناچار به سوی سرزمینهای دیگر کوچیدند. مانند آن دسته از اقوام آریایی که از راه سخت و کوهستانی «تنگة خیبر» در کوههای هندوکُش, در میانة کابل و پیشاور, به سوی هند رفتند و در آن سرزمین ماندگار شدند.
گشتاسب حتی پسرش اسفندیار را به زابلستان فرستاد تا رستم، از تیره آریایی های سَکایی، را دست بسته به درگاه او آورَد. رستم تن به ننگ تسلیم نداد و در جنگی که پیش آمد، اسفندیار به   تیر رستم کشته شد.
از دوران کهن تاریخ ایران (پیشدادیان و کیانیان) که بگذریم در دورانهای بعدتر، به ویژه در زمان برخی از شاهان هخامنشی مهرپرستان در زیر ساطور آزارها و کشتارها با ترس و بیم زندگی می کردند. در زمان خشایارشاه، پسر و جانشین داریوش اول هخامنشی (484 تا 465 قبل از میلاد)، پرستیدن مهر ممنوع و پرستشگاههای آنها ویران شد.
اما در زمان حکومت اشکانیان (از 250 قبل از میلاد تا 224میلادی)، در حدود پانصد سال آیین مهر، آیین رسمی سرزمینهای اشکانی بود. در این پانصد سال آیینهای شب یلدا، در همان شب اول دیماه، اجرا می شد. امّا در زمان حکومت ساسانیان کشتار مهرپرستان، بار دیگر،  به نحو وحشیانه یی آغاز شد. اردشیر بابکان، نخستین پادشاه ساسانی، پس از شکست اردوان پنجم، آخرین شاه اشکانی، به بهانه ترویج دین زرتشت، مهرپرستان را از میان برد و مهرآوه‌های آنها را ویران کرد و چنان ضربه کاری بر این آیین وارد کرد که هرگز نتوانست در ایران کمر راست کند.
از آن پس پرستش خدای مهر در ایران به کلی ممنوع شد و مهرپرستان در مهرآوه‌هایی که در دل کوههای سنگی می‌کندند یا در خراباتها (خورآباد) با رعایت سخت‌ترین اصول رازداری و پنهانکاری معتقدات خود را حفظ می‌کردند و همواره در معرض قتل و آزار قرار داشتند و خورشید مهر آنها در زیر ابرهای سیاه و سهمگین تعصّبهای دینی پنهان شد.  آیین مهر در ایران با تیغ خونریز تعصّبها و خشک‌اندیشیهای مذهبی از میان رفت، اما جای پا و آثارش به شکل مهرورزی و عشق، شادورزی و دوری گزینی از غم، راستبازی و یکرنگی در پیکر جشنهای کهن نوروز،‌مهرگان و سده در ایران باقی ماند.
از زمان نرسی، نوهٌ اردشیر بابکان (282 تا 301میلادی) که به ارمنستان، محل گردآمدنهای مهرپرستان، حمله کرد و تیرداد، پادشاه آن ‌جا، را به زانو درآورد، پرستندگان مهر به رم و سرزمینهای پیرامون آن شهر پناه بردند.
در این زمان دیوکلسین قیصر رم بود. ‌او مهرپرستی را در تمام سرزمینهای زیر فرماندهیش رسمی کرد و این آیین به سرعتی شگفت در آن سرزمینها جا باز کرد و گسترش یافت و دامنه گسترش آن به آلمان کهن و بریتانیا نیز رسید.
گالریوس، که در سال 306میلادی به حکومت رسید، راه و رسم دیوکلسین را در پشتیبانی از آیین مهر ادامه داد و تا سال311 که درگذشت، این آیین در رم هم‌چنان آیین رسمی بود.
پس از این که کنستانتین اول در سال312 میلادی بر رم مسلّط شد، آیین مسیحیت را آیین رسمی رم اعلام کرد و به آزار و کشتار مهرپرستان و از میان بردن پرستشگاههای آنها ـ‌ مهرآوه‌ها‌ـ پرداخت.
در سالهای پیش از رسمی شدن آیین مسیحیت در رم، شب یلدا (25دسامبر)، به عنوان شب تولد مهر در رم برگزار می شد. یلدا شکل سُریانی کلمه میلاد عربی است، به معنی تولّد و زایش. این کلمه معادل کلمه نوئل است که از ریشه ناتالیس رومی و به معنی تولّد است.
تا پیش از رسمی شدن دین مسیحیت در رم، جشن تولّد و تعمید مسیح در روز 6 ژانویه برپا می‌شد، ولی پس از غلبه مسیحیت بر آیین مهر، بیشتر آداب و رسوم این آیین نیز در دین مسیح جاری شد. از قرن چهارم میلادی پاپ ژول اول تصمیم گرفت که جشن زادروز مسیح در روز 25دسامبر برگزار شود.
در‌پی این آزارها و کشتارها فعالیت آشکار مهرپرستان در رم و سرزمینهای پیرامون آن از میان رفت و مهرپرستان برای حفظ آیین خود به دل بیغوله‌ها و غارها پناه بردند و مراسم دینی خود را در پنهان برگزار کردند.‌ مهرآوه‌هایی که در قرن اخیر در اروپا کشف شده است، یادگار همان دورانهای زندگی پنهان طرفداران آیین مهر است.