بیش از سی سال از زمانی که آیت الشیطان بر ایران آوار گردید، می گذرد. اول کار البته بیشتر آدم ها خیال کردند که او بر خلاف شاهنشاه عاری از مهر که خود را سایه خدا می دانست، مردیست روحانی و مقدس، بی قپه و تاج و از مال و منال دنیا فقط صاحب یکدست عمامه و قباست و باین ترتیب از طمع مکنت و جاه و مقام هم مبراست. اما این آیت شر در همان بدو آوارشدن بر میهن، اندیشه ارتجاعی فاسد و طینت شومش را یکجا توی طیاره لو داد و آب پاکی روی دست همه ریخت که هم مثل سلف خود، عاری از مهر و احساس و هم برتر از آن، بی واسطه خود را نه سایه بلکه خود خدا و هم رهبر دنیا می داند. قصد من اما حالا اصلا نبش قبر انواع و انبوه شرارت، خیانت و جنایات این شیطان کبیر نیست، حرف اول بر سر وحشت و هراس ازپدیده هولناک بنیادگرایی هار و افسار گسیخته ایست که با نزول دجال زمان در ایران و سپس در منطقه پا گرفته و با مماشات سیاست بازان جاهل به دوران رسیده که بدون هیچ اقدام درست عملی برای مهار این غول آدمخوار، فقط جقجقه وار و با نشخوار واژه های مکرر بی محتوا به ظاهر آنرا نفی می کنند، به طرزی دلهره آور شتاب گرفته و گسترش می یابد. درد دیگر اما شرایط مصیبت بار زندگی مردم میهن دربند و نمحروم ایران زیرسم ستوران فاشیسم مذهبی ملایان است که نه یکبار بلکه روزی هزار بار می میرند بی انتظار معجزه از بیگانه یا خودی های کافه نشین شبانگاه و صبح زود، حاضرین در جلسات تفسیر و بازخوانی مولانا یا بحث وجدل و نشست یا کنفرانس های” همه با هم“ برای مونتاژ و ساخت نوعی اپوزیسیون در شهر فرنگ ؟! پس اگر غاصبان حاکم ایران نیز نقطه عطف و همه ترس و وحشت شان طی بیش از سی سال مثل همیشه جزاز مجاهدان از هیچ جریان یا فرد حتی وارث بی تاج و تخت ـ با وجود خواب نما شدن گهگاهی او برای جانشینی بدون ضربه وخشم !؟ ـ هم نیست، بگمانم اصلا نه جای بهت دارد نه تعجب. بخصوص اینکه بعد ازراه اندازی جنگ دوم خلیج که قرار بود در جریان آن مقاومت ایران را نیز یکجا ریشه کن کنند و نشد، عزم مقاومت و ایستادگی بر سر آرمان و عهد و پیمان برای مجاهدان نیز در فرازی نوین و حماسی به گونه ای اوج گرفت که تبلور آنرا طی ده سال گذشته در اشرف و امروزه بویژه شکوهمندانه در لیبرتی می شود دید و خوب فهمید.(خوشا آنان که بر عهد خود وفا کردند و بر سوگند خود استوار ایستادند. (انجیل به روایت لوقا). برای همین هم هست که حالا بیش از همه سالها، کابوس حضور پابرجای مجاهدین و حذف ونابودی آنها با صرف هزینه های کلان و بکارگیری همه خودفروختگان سیاسی، دلالان دموکرات وطن فروش!؟ و لابی های مواجب بگیر فرنگی، در رأس توطئه ها و تروریسم رژیم قرار دارد که نگاهی حتی گذرا به سرفصل بعضی دسیسه و ترفندهای رژیم دراین راستا بخوبی گویای همین مسأله از یکسو و از سویی دیگر نیز بگمانم بیانگر هراس آشکار بزرگ عمامه داران از پایگاه اجتماعی مجاهدین در داخل، وزن سیاسی منطقه ای و اهمیت حضور آنان در اشرف و لیبرتی ست و اینکه صد نفراهالی شهراشغال شده اشرف و سه هزار ودویست نفر ساکنان زندان محصور لیبرتی، سراپای حکومت جباران و تمام عمله ظلم آنرا دچار رعشه سرنگونی نهایی ساخته و مسأله بود ونبود و بقا یا فنا را جدی تر از همیشه و چنان پیش روی آنان قرارداده اند که رژیم طی سال های اخیر در تمام دیدارهای ساده یا ملاقات های مهم با هرکس، در هرجا و بر سر هر موضوع حتی مثلا رابطه بازرگانی یا تجاری هم که باشد، بحث اول را نه بر سر سوژه مربوطه بلکه از وحشت کابوس و احساس هراس، ناچار به مسأله بغرنج مجاهدین بر می گرداند که همین نیز البته باعث آبروباختگی و بی حرمتی بازهم بیشتر برایش می گردد. بخصوص که اشرفی های نو تولد (در ده سال پیش) با عبور از هفتصد خوان خونبار، بمباران دهها قرارگاه و شهادت همرزمانشان توسط متفقین دموکراسی گستر؟!، بیش از یک سال عربده جویی با سیصد بلندگو و شکنجه روحی بدست مزدوران اجیر، تهدید اراذل و اوباش به کشتارآنان با دشنه و دار، تحریم رذیلانه دارویی و غذایی و دو قتل عام بی سابقه توسط مزدور عرب زبان و دست آموز ولی جلادان، اینک فصل جدیدی از فصول بی نهایت یک نبرد بی امان سی ساله را در فراز و سقفی بسی ناباورانه، شگفت آور و بلند بالاتر، فراسوی تصور انسان و آشنایی دوران با آن اما همچنان آرمان خواه و آزادی بخش گشوده اند تا سر خصم را بی تردید بکوبند به سنگ .
به این ترتیب گمان می کنم غبارروبی دو روی سکه تاریخی هزارو چهارصد ساله ارتجاع مذهبی و ضرورت مقاومتی غول آسا در مقابل آن، در تقدیر مجاهدین بوده که طی سالهای طولانی رودرروی بنیادگرایی دینی، با این هیولای هار پنجه در پنجه شده و اینک دراشرف و لیبرتی در تمامیت آراستگی و ایستادگی آرمانی و انضباط تشکیلاتی، وجه شکوهمند و بی شباهت این نبرد سرنوشت ساز را در تمام لحظه های زندگی روزانه و در مصاف سیاسی و عقیدتی با خونخواران خلیفه بغداد و جاش های بزرگ عمامه دار بارز می سازند. بماند اما که از میان خیل زائده های خیانت و زالوهای آلوده به دنائت، مستر کوبلر سفیر بعلت ” سبزینگی “ خاص، دخیل بندی دایم به پایه های تخت ولایت در تهران و پایبندی به اصول و مناسک اسلام!؟، مجیزگویی مهوع برای دلشادی خلیفه دست نشانده در بغداد و عمدتا خلق و خوی مادرزاد حقوق بشری؟! به نمایندگی ویژه از سوی دبیرکل سازمان ملل در عراق خونبار سوخته نیز انتخاب شده تا در راستای انجام این مسئولیت خطیر؟ و پس از ارتکاب انواع شیادی و شارلاتانیزم در قبال اشرفی های اشرفی و اهالی لیبرتی ـ که اسباب بی آبروئی سازمان بی خاصیت ملل و دبیر کل آن نیزگردیده ـ، وظیفه خیانت بار دخالت دادن رژیم در سرنوشت مجاهدین مستقر در عراق را نیز به عهده گرفته که ظاهرا در اینباره باید به گوشش هزار بار یاسین خواند که اقدام به این جرم، زمینه ساز جنایات جدیدی در حق اشرفی ها و ساکنان لیبرتی توسط تروریست های رژیم ایران و آدم کشان عراقی خواهد شد که در این صورت ”دلال کوبلر“ نیز بعنوان سفیر ویژه، علاوه بر محاکمه در دادگاه جنایتکاران جنگی، از تعقیب و پیگرد قضایی خانواده های مجاهدین نیز در امان نخواهد ماند اگرچه فرزندانشان البته همچنان استوار ایستاده بر عهد و سوگند دیرین که دلخواسته بر آن به بهای جان پای فشرده اند، نبرد تاریخی و آرمانی خود را بهرحال وبه هر بها تداوم خواهند بخشید تا با ارتش آزادیبخش مردمی، جام زهر سرنگونی را در حلق گشاد بزرگ عمامه دار بی افسار سرازیر کنند و گوهر گرانبهای زندگی و آزادی را از دل صخره سخت بنیادگرایی و اسارت بیرون آورده و به خلق اسیر میهن و مردم دنیا پیشکش کنند. آنوقت اگر ساکنان اشرف و اهالی لیبرتی هم به یمن سخاوت و شگون همین پیشامد نیک، آخرالامر رضایت بدهند سهم بسیار کمی از فصل نوین شوق وعشق، پایمردی و رنج های نجیب روز و شب شان را از متن خاطره طولانی سالها نبرد آرمانی، برای ما و دنیا تعریف کنند، دیواره های ستبرو ضخیم تاریخ نیزآنگاه از بهت و انبوه بار حقایق و وقایعی که بر آنها گذشته است، ترک خواهد برداشت تا شایسته بازگویی حماسه ویژه دوران معاصر با واژه هایی متفاوت و جدید باشد.