سه کس را شنیدم که غیبت رواست
از آن درگذشتی ، چهارم خطاست
یکی پادشاهی ملامت پسند ( بخوان ملایی )
کز او بردل خلق بینی گزند
حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او برحذر
دوم پرده بر بی حیایی مَتـَن
که خود می درد پرده خویشتن
سوم کژ ترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هرچه دانی بگوی
سعدی
به صراحت و صداقت باید بگویم که مجاهدین خلق ، از مظاهر اخلاق و نجابت و صبر و تحمل هستند . نگارنده این را طی سال ها حشر و نشر و نشست و برخاست با آنان ، به تجربه دریافته ام . این تجربه هزاران هوادار دیگر هم هست . رعایت مبانی اخلاقی و عفت کلام در مجاهدین خلق تا بدانجا می رسد که صورت وسواس گونه پیدا می کند . در عرصه مبارزه سیاسی در جوامع استبدادی ، واژگانی چون : خائن ، مزدور ، وقیح و بی شرم ، جنایتکار و فاسد و .... ؛ از الزامات و ضرورت های فرهنگ سیاسی می شود . ما نمی توانیم بر مبنای شرایط کشورهای غربی ، ادبیات سیاسی داشته باشیم . دو دنیای متفاوت است . با اینهمه اگر در رقابت و تعارض سیاسی دموکرات های غرب هم دقیق شویم ، می بینیم که واژگانی بکار می گیرند و تحویل هم می دهند که لابد دموکرات های دوآتشه و کنجد زده ما به تریش قبای مبارکشان بر می خورد که انگار جملگی سیاستمداران و دولتمردان غرب باید بیایند در محضر حضرات ، کسب ادب کنند . چنین است که این رده با بریده مزدوران در « بی ادبی » !! مجاهدین خلق همصدا می شوند برای خالی کردن دق دل آشکار یا پنهان شان . ادب آنقدر در خانم ها و آقایان دموکرات بی عمل ، سرریز شده که می گویند : « آقای احمدی نژاد » یا « آیت الله خامنه یی » یا « آقای خامنه یی » . من نمی دانم این در غرب ، دموکرات و مؤدب شده ها چرا نمی گویند : « آقای هیتلر » ، « آقای آیشمن » و ... .
وقتی در فراغت ، بی تأمل سخن بگویی ، جوابش را هم باید بشنوی . مبارزه فقط در نوشتن و سرودن نیست . مبارزه با مهیب ترین استبداد ددمنش ، فاسد و جنایتکار و سخت محیل ، درعرصه عمل ورق می خورد و معنی پیدا می کند . خودم را مثال می زنم که وقتی دوستان از سر لطف ، صفت مبارز پشت اسم مخلص می آورند ، پیش خود شرمنده می شوم . چرا ؟ چون با مجاهدین خلق و هوادارانی روی در روی هستم که آسایش را از خود سلب کرده و زمین را می کوبند از این نقطه تا بدان نقطه برای عمل سیاسی . مخلص می نشینم در خانه و می نویسم یا می سرایم . به خانمی که بعنوان هوادار مقاومت ، در زندگی خود و خانواده اش کم و کسری ندارد و تأمین است ، بی هیچ چشمداشتی خود و همسرش درکار فعالیت سیاسی هستند ، بگوییم : مبارز و به این انشا نویس هم که مخلص باشد مبارز بگویند . درست است که هرچیز به جای خود نیکوست و هرکس گوشه یی از کار را در دست دارد اما این کجا و آن کجا . خود فروختگان به وزارت بد نام اطلاعات ملایان ، با وقاحت تمام می گویند که هواداران هم مثل خود مجاهدین خالی ذهن هستند !! . همین خانم و همسر فعالش ، قبلا هوادار یکی از سازمان های چپ بوده ولی به علت بی عملی و ... به مقاومت ایران پیوسته اند . هردو ، هم مسایل ایران را می فهمند و تحلیل می کنند و هم مسایل جهانی را . دراین مقاومت سرفراز ایران از این قبیل بسیارند .
رژیم تبهکار حاکم ، سال ها خود و مزدوران و ایادی خارج کشوری آنان ، هرآنچه به ذهن بیمار و شیطانی شان می رسید به مجاهدین خلق نسبت دادند تا این سازمان را از حیث سیاسی ، سیاه و خراب کنند . تمامی اتهامات و اکاذیب سیاسی را علیه آنان خاصه رهبری بکار گرفتند و افاقه نکرد . روز به روز هواداران مجاهدین خلق بیشتر و بیشتر شد . وزارت بدنام اطلاعات به آخرین حربه کثیفی که در خور خودشان هست ، متوسل شد و وارد فاز « جنسی » شدند . وقتی این برچسب نچسب کثیف ، شد ترجیع بند یکایک بریده مزدوران ، چرا به رگ غیرت یک ناظر و شاهد بی طرف و بی غرض بر نخورد اما همینکه یکی از برگه های موجود علیه یک بریده مزدور وزارتی ، به ناگزیر و به ضرورت بیرون داده شد ؛ فیل آقایان یاد هندوستان ادب و رازداری افتاد ؟ . یعنی رژیم و فراشباشی های خارج کشوری ، اجازه دارند یا اصلا مهم نیست که چه نسبت های زشت و ناروایی به رهبری مقاومت و شورای رهبری می دهند اما وقتی افسار گسیخته ، شور قضیه را در می آورند ؛ رهبری نمی باید سر صندوق پر از اسرار و مدارک را بر می داشت . زهی انصاف و عدالت و بی غرضی در قضاوت ! . کسی علیه « همجنسگرایی » موضعگیری نکرده . مسئله بر سر این است که چنین آدمی چرا بیاید به اشرف و ارتش آزادی ؟ در ایران ، زیر سرپناه رژیم که بهتر تأمین می شد تا در اشرف که مجبور شود ، برود سراغ کارگران عراقی . کارگرانی که می روند و خبر را در منطقه پخش می کنند . با وجود این ، او را بخشیده و تحمل می کنند و او امروز ، دقیقا از حیث اخلاقی !! طلبکار هم می شود . پس سعدی حق داشته است که گفت : بی حیایی یک بی شرم را پرده پوشی مکن زیرا او خودش پرده آبروی خود را می درد . به راستی آدم درمی ماند که ملایان تبهکار حاکم ما را به چه روز و حالی انداخته اند که شاید خودمان هم متوجه آن نباشیم . دراین مرحله حاد و دشوار و پر از توطئه و دسیسه تاریخی کنونی ، نمی توان با ملاحظه و اغماض با هر مسئله یی برخورد کرد . اگر من دستم در کار یک مبارزه جدی با رژیم نیست ، نباید به خودم اجازه دهم که از موضع معلم اخلاق و سیاست ، درس هم بدهم . نخستین درس این است که آنچنان در قبال رژیم و ایادی و مزدورانش ، موضع قاطع و بی تعارف داشته باشم که آنان گهگاه با لحن گلایه ، با من سخن نگویند . در عرصه مبارزه سیاسی با رژیم ، نمی توان دل همه را به نوعی بدست آورد و عزیز خیلی ها شد . اگر چنین کنم ، یا تقلب کرده ام و یا آتشی فروزان از دشمن در دل ندارم . سرد کرده ام و می خواهم همواره مطرح باشم . حقیقت امر جز این نیست ورنه با کلمات بیچاره که در دست ما کارشان به بردگی کشانده شده ، همه چیز را می توان سر هم زد و به کرسی حق نشاند . مخلص به عنوان یک قدیمی و امروز هوادار مقاومت ایران ، اتفاقا از رهبری گله دارم که چرا به ضرورت ، مدارک رسوا کننده بیشتری رونمی کند . مگر ایشان نمی دانند که ما در چه زمانه عجیب و وقیحی بسرمی بریم ؟ جای « الف . بامداد » خالی که گفت : « روزگار غریبی ست ، نازنین ! » . زنده یاد شاملو حرف تازه یی نزده است . مردم بطور عادی بهم می گویند : عجب روزگاری ست یا عجب روزگاری شده و یا عجب دنیایی و از این قبیل . هنر هوشمندانه شاملو در بکارگیری کلمه خطابی « نازنین » است که جمله را حاوی و حامل طنزی گزنده ، هشداردهنده و درعین حال حیرت بخش کرده است . متأسفانه در قاموس ما ایرانیان ، فکاهی یا شبه فکاهی به غلط عنوان متداول طنز پیدا کرده است . اسم صفتی « نازنین » به نرمی و نامحسوس و رندانه ، بار طنز واقعا گزنده یی به یک جمله عادی داده است .
آری مجاهدین خلق در همین روزگار غریب است که مبارزه را بی امان به پیش می برند . این روزگار نیز سپری خواهد شد ، پس خوشا برآنانکه اثر راستی و صداقت خود را بجای بگذارند و بروند . همه خواهیم رفت . این سرنوشت محتوم و مختوم تمامی موجودات ریز و درشت این سیاره است .