شهرام طارمسری: دردفاع از افشای مزدوران وزارت اطلاعات

مروری بر تاریخچه جنبشهای آزادی بخش و مبارزه بر علیه ستم در هر کشور, ویژه گی ها و ارزشهای تاریخی آن فرهنگ را نمایندگی و ابراز میکند. بنا به دلائل زیردر رابطه با مجاهدین به جد میتوان گفت مبارزه آنها با رژیم سفاک آخوندی به نوع خود در عصر معاصر بی نظیر است.ا

 

گر چه در رابطه با سه دهه مبارزه با رژیم خمینی میتوان صدها کتاب نوشت و مبارزه مجاهدین با این رژیم را از ابعاد گوناگون مورد تحلیل قرار داد ولی هدف از این چند سطر عمدا متمرکز شدن بر چهار پارامتر است که مجاهدین را از سایر جنبشهای آزادی بخش معاصر متمایز میکند.
اول: جنبش های آزادی بخش شناخته شده در اخرین ده های قرن بیستم که قرن آگاهی و مبارزه برای ارمانهای سیاسی شناخته شده مبارزات خود رامعمولا در قلمرو جغرافیای خود, و با زندگی در جامعه خودی به مبارزه در جهت تحقق اهداف سیاسی و آرمانی خود پیش میبردند. مثلا در مورد جنبش فلسطین اگر چه که رهبری سیاسی انها بخاطر ملاحظات امنیتی خارج از قلمرو جغرافیای فلسطین مستقر بود ولی به لحاظ حضور فعال در کرانه غربی و غزه رزمندگان و فعالان آن جنبش در کنار زندگی به مبارزات خود برای احقاق آرمانهایشان مشغول بودند. یعنی به خاطر این ویژگی انها هم توان آنرا داشته که زندگی روزمره خود را داشته و هم مبارز و رزمنده آرمان خود باشند. این مثل در مورد سایر جریانها از ویتنام تا ارتش آزادی بخش ایرلند و سایر جنبش های اواخر قرن بیستم صدق میکند. در مورد مجاهدین نیز این مسئله تا سی خرداد سال شصت صدق میکرد. ولی ابعاد قساوت و جنایت در رژیم خمینی تا حدی بود که حتی به خانوادهای اعضا و هواداران مجاهدین هم رحم نکرده و آنها را نیز گروگان گرفته و شکنجه و اعدام میکردند که از این طریق با وارد کردن فشار بتواند مجاهدین و حامیان آنها را مجبور به تسلیم کند. این حد از شقاوت و جنایت در نوع خود کم نظیر بود و مجاهدین جزبخشی  که نیروها و ستاد سازمان در داخل کشور مجاهدین را شامل میشد، بقیه جهت ادامه  و گسترش مبارزه قلمرو جغرافیایی که به آن تعلق داشتند را ترک کرده و عازم خارج کشور  شدند. از این رو این پارامتری است که امروزه مجاهدین را تا حد زیاد از سایر جنبشها متفاوت میکند و آن هم اینکه انها برای پیشبرد اهداف آرمانی خود خارج از قلمرو جغرافیایی که به آن متعلق هستند باید عمل میکردند. در نتیجه توان حد اکثر بهره برداری از منابعی که میتوانستند به آنها دسترسی داشته باشند را نداشتند. پس با آگاهی به این واقعیت, خود و تشکیلات و سازمان کار خود را تغییر و ساختاری نوینی بنا نهاده اند. آنها تنها تشکیلات فعال هستند که در چهار قاره حضور دارند و فعالیتهای خود را زیر یک چتر واحد مدیریت میکنند. برای انهایی که به علم مبارزه آشنایی دارند درک این مقوله جایگاه توانمندی مجاهدین را هر چه بارزتر میکند.
دوم: به لحاظ دستگاه بینشی و آرمانی خود, انها تنها جریانی هستند که با به چالش کشیدن دیدگاه سنتی و ارتجاعی از اسلام توان آن را داشته که روابط نوینی را در مناسبات سازمانی جاری کرده که نتیجه آن نه تنها برابری زنان در مدیریت امور مبارزه بلکه اعمال رهبری زنان در صف اول مبارزه و پیشبرد اهداف مبارزاتی آنها میباشد. با طرح این انقلاب در دیدگاه در نتیجه نیازهای این جهش ایجاب میکرد که هر فرد در این سازمان آگاها نه و آزادانه خواهان شرکت در این ساختار بوده و انتخابی بر مبنای آگاهی کرده و الزامات فاز جدید را در کلیت آن پذیرا باشد. این تحولات در درون مجاهدین اشکارا اعلام و علیرغم سایر جنبشهای ازادی بخش که روابط و تحولات درون سازمانی خود را پشت درهای بسته و در خفا و پنهان و آن را مناسبات محرمانه درون سازمانی میدانند انجام شد. عکس العملها و حملات هیستریک علیه مجاهدین از هر سو جاری شد و بخصوص وزارت اطلاعات جهت آلوده کردن افکار ایرانیان دست به هر اقدامی زد. الان پس از بیشتر از دو دهه از این جهش انقلابی در دیدگاه مجاهدین میگذرد. علیرغم اینکه ممکن است که خیلی ها همچنان درک و شناخت عمیقی از این مقوله نداشته باشند ولی به صورت ملموس و زنده میتوانند دستاوردهای آنرا در واقعیتهای امروز این سازمان ببینند. واقعیتها نمایانگر استحکام و توانمندی و مطرح بودن این سازمان به عنوان یک پارامتر جدی و انکار ناپذیر در معادله بغرنج ایران و منطقه میباشد.خود مجاهدین مبنای این توانمندی را در انقلاب در دیدگاه و منش خود میدانند.
سوم: مناسبات درونی و اجزاء تشکیل دهنده سازمان از روز بنیان آن بر اعتماد بنا شده و علیرغم اینکه حتی در زمان شاه از این مقوله ضرباتی سنگین بر پیکر سازمان وارد شده ولی همچنان بخاطر دیدگا های ایدئولوژیک خود اصل را بر اعتماد مطلق بنا نها ده اند. این اعتماد ناشی از برداشتی است که انها از مقوله انسان دارند. علیرغم دستگاه آخوندی که انسان را موجودی ذاتا تبهکار،  تاریک و جهنمی معرفی میکنند که او با اشک و عزا همیشه باید در خود غرق و پیوسته گناهکار باشد, مجاهدین معتقدند که انسان میتواند و باید زنجیرهای اسارت را پاره کرده و درجات والای انسانی که هما نا انسان رها از قید و بندها است بشود. آنها تعریفی علمی از انسان دارند که انسان را در حصار نمیبیند بلکه با علم به اینکه انسان اراده تغییر و پذیرش ارزشهای والا را داراست کاملا در حال جهش و تغییر ارزیابی میکنند از این روست که به صداقت انسان بهای زیادی میدهند. دید آنها بر انسانها مبتنی است بر رحمت دقیقا نقطه مقابل انچه دستگاه ارزشی خمینی از انسان دارد. و دقیقا به همین خاطر است که به لحاظ سیاسی نیز دید آنها برای تغییر در جامعه دیدی نیست که حاکمیت با گذراندان قوانین بخواهد جامعه را با زور و اقتدار تغییر دهد بلکه ملاک تغییر خود انسان است که با اراده خود ارزشهاومناسبات نوین انسانی را با ارزشها ومناسبات کهنه و سنتی که از بدو تولد به او تحمیل شده جایگزین کرده و راه پیشرفت و ارتقاء انسان را باز می کند. دقیقا بر اساس این تعریف از انسان است که زنان مجاهد در جایگاه کنونی خود قرار گرفته و خود اثبات این تعریف از انسان است. البته این دیدگاه و جاری کردن آن در روابط خودمحصولبهای سنگینی است که توسط سازمان و رهبری آن پرداخت شده ، ولی اعتقاد آنها بر این اصل خدشه ناپذیر هیچ وقت تغییر نکرده. در طی پروسه مبارزه آنها بارها توسط عناصر اطلاعاتی مورد نفوذ قرار گرفته ولی ارزشهای حاکم بر مناسبات انها عناصر خالص را از ناخالص نمایان میکند. بارها عناصر نفوذی شناسایی شده و علیرغم جنایات هولناکی که علیه مجاهدین و مردم مرتکب شده بودند بنا به رسم مجاهدین و دستور رهبری و فرماندهی انها این نفرات هیچ مجازاتی متحمل نشده و فقط از سازمان اخراج و تحویل صلیب سرخ شده‌اند. جالبتر اینکه همانهایی که از راه و رسم مجاهدین بریده و به دامان رژیم پناه میبردند ادعا میکردند که مجاهدین کسانی را که قصد جدا شدن دارند، شکنجه و اعدام میکنند. اگر این منطق حاکم بود پس خود این افراد کسانی بودند که بر اساس این ادعا باید اعدام میشدند ولی سر از وزارت اطلاعات در آورده و به دستور وزارت، مدعی وجود اعدام و شکنجه  در سازمان میشوند .
بخاطر همین ارزش و تعریف از انسان است که راه یابی به درون مجاهدین با سایر جنبشهای آزادی بخش کیفیتا متفاوت است به صورتی که دورترین لایه های هوادار مجاهدین به لحاظ توانمندی اداره امور و پیشبرد اهداف سیاسی بالاترین توان را داشته و در سایر جنبشها در حد بالاترین کادرها محسوب میشوند زیرا رمز ورود به مجاهدین و مجاهد ماندن و پیمودن این مسیر تا به آخر مستلزم پرداخت بهای مجاهدت و صدق و فدای تمام عیار در راه رهایی خلق و میهن ونفی هرگونه ستم و استثمار و نابرابری بدون  هرگونه چشم داشت و منفعت طلبی فردی و شخصی است. متقابلا اما خروج از مجاهدین ساده ترین کار است زیرا که علیرغم اینکه فرد که بوده و یا چه سابقه ایی داشته, هرزمان که حاضر به پرداخت بهای ادامه مبارزه نباشد وتحمل سختیهای آن را نداشته باشد، میتواندو ناگزیر است که دنبال زندگی خود برود زیرا دیگر از شروط و ویژگیهای مجاهدت و رزمندگی  و صلاحیت عضویت و حضور در صفوف این سازمان برخوردارنیست و لاجرم اخراج میشود. البته این قبیل افراد، به رغم پشت پازدن به تعهدات مبارزاتی شان در برابر رژیم ضدبشری  و ترک صفوف این مبارزه ، تا وقتی که خط سرخ پیوستن به اردوی دشمن را رد نکرده و سر از ارگانهای رژیم در نیاورد، می توانند هرطور که میخواهند زندگی کنند زیرا سازمان حتی پشت کردن به مبارزه توسط چنین افرادی را فاش نکرده وجار نزده که در نتیجه، ، بدنام و طرد شده باشند.  
در سایر جنبشها فردی که به عضویت یک جنبش آزادی بخش در آید مادام العمر تحت کنترل آن مجموعه میباشد بخصوص اگر آن جریان همچنان در جنگ برای رسیدن به آرمانهای خود باشد. افراد بریده در آن جنبشهای فعال در مبارزه به سازمان خود سند مکتوب میدهند که در صورت همکاری با دستگاهای دشمن سازمان مربوطه حق اعدام انها را دارد. این رسم همچنان در ارتش آزادی بخش ایرلند و سازمان آزادیبخش فلسطین رایج میباشد و هر از چند گاهی خبر اعدام خائنین اعلام میشود.
چهارم: بنا به الزام خروج از ایران و تحولات سیاسی ناشی از جنگ ایران و عراق و تحلیل مجاهدین از جنگ و اهمیت پیشبرد شعار صلح از یک سو و بند و بستهای دولت فرانسه با رژیم خمینی از سوی دیگر, زمینه برای استقرار مجاهدین در عراق بهترین گزینه برای پیشبرد اهداف سیاسی سازمان برای سرنگونی رژیم بود. از این رو پیکره اصلی سازمان به عراق منتقل شد تاسیس ارتش آزادی بخش چالش نوینی در مناسبات و روابط بین اجزاء تشکیل دهنده سازمان بود. اگر انقلاب در دیدگاه و نگرش نوین به نقش زن رها و انقلابی مجاهد چیزی فرمالیستی یا صرفا مانور سیاسی میبود, در میدان این چالش جدید مجاهدین و ساختار سازمانیشان کاملا متلاشی میشد. این چالشی است که حتی پیشرفته ترین جوامع توان حل آن را در این سطح گسترده وبا این ژرفای رهایی بخش نداشته چه رسد به انکه کلیه ارگانهای سیاسی ویکانها و ستاد های نظامی  تحت هدایت و  فرماندهی زنان شکل بگیرند ووظایف و مسؤلیتها و مأموریهایشان را انجام دهند و رشد و ارتقاء یابند. رشد و جهش  در توانمندی های سیاسی و  نظامی اثبات این بود که انقلاب در بینش و دستگاه ارزشی،واقعی و عینی است و با پیروزیها در صحنه نظامی و حملات کوبنده تر بر پیکر ماشین جنگ رژیم یا پیشرفت و پیروزی در صحنه های سیاسی و بین المللی این حقیقت بارز و بارزتر میشد ومیشود. درمتن این تحول بزرگ ایدئولوژیک – تشکیلاتی و مبارزاتی ، مضافا بر تحولات مهم نظامی – منطقه ای بغرنجی که خارج از خواست و اراده مجاهدین مشخصا به دنبال اشغال و جنگ کویت به وجود آمد، طبعاادامه و امکان زندگی خانوادگی با چالشی جدی و گریز ناپذیر مواجه شد. مجاهدین با انتخاب و اولویت دادن به مبارزه تمام عیار در برابر مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران ،به بهای کنار گذاشتن کامل زندگی خانوادگی وهمسر و فرزند، سقف جدید و بالابلندیدر صدق و فدا و رزم و پایداری برای تحقق آزادی  خلق و میهن خود بناکردند. و هردم، صحنه های شگفت انگیزتر و پرشور تری خلق کردند و چشم جهانیان را خیره و قلب و زبانشان را به ستایش واداشتند . هرکس هم که ظرفیت و کشش چنین سقفی از فداکاری و ازخود گذشتگی را نداشت سرانجام مسیر زندگی را برگزید و ازجبهه مقدم نبرد یعنی  صفوف مجاهدین و ارتش آزادیبخش خارج شد
غرض از این چند سطر آشنایی بسیار ناقص و سطحی با سختیها و گزینه هایی است که مجاهدین سه دهه است با آن رو در رو هستند. در تمامی این دوران پر از فراز و نشیب, علیرغم تمامی سختیهای راه و دردهای ناشی از آن, همیشه رهبری آنها گزینه "چاه باطل و قله فدا" را در مقابل تک به تک اعضاء و هواداران و دوستان و یاران قرار داده. صداقت در اعمال و کردار و یکرنگی را برجسته کرده و پا فشاری بر خط سرخ که همانا رژیم خمینی و ارزشهای حاکم بر آن است را ملاک تنظیم خود با دیگران قرار داده. وفاداری به ارزشها را در هر شرایط واجب دانسته و به همین خاطر هم در هر مقطعی از کادرهای خود میخواهد که به زندگی روزمره برگشته و دست از مبارزه بشویند مگر انهایی که خود "آگاهانه و آزادانه" خواستار ادامه به مبارزه "بدون هیچ چشم داشت" هستند. از این رو افرادی که از سازمان جدا شده و توان تحمل سختی را ندارند را هیچ وقت شرمنده نکرده. بسیاری ار هواداران به این قضیه شهادت میدهند. افرادی بودند که جدا شده بودند ولی سازمان اعلام نکرده بود و چون اعلام نشده بود اکثر هواداران همچنان فکر میکردند که فرد جدا شده در مناسبات سازمانی است و جهت ماموریت به خارج آمده تا اینکه خود فرد میگفت که جدا شده. حتی بعد از آن هم تأکید میشد که مراعات او بشود و انها هرگز مورد سرزنش قرارنگیرند. ولی طرف دیگر سکه این بود که وقتی یک بریده از مبارزه، شروع به سم پاشی میکرد و با دروغ ادعاهایی مطرح میکرد آنگاه هواداران باید با صرف انرژی زیاد  رفته و روشنگری  میکردندو توضیح میدادندکه قضیه چیست، به سازمان انتقاد بود که چرا اینها را افشا نمیکنید زیرا که پرونده آنها نزد سازمان و هواداران کاملا روشن بود که آنها چه موجوداتی بودند ولی مسئولین بر حذر میداشتند تا جایی که این عناصر از خط سرخ رژیم عبور میکردند.
اما در مورد مزدورحسین نژاد که اخیرا وضعیت و سوابق او افشا شد و دو سه تن از هموطنان  در رابطه  با این افشاگری ابراز ناخرسندی کردند، باید تأکید کنم که  بحث یک فرد بریده و فاسد در میان نیست ،   بلکه مسأله اساسی، نقش وزارت اطلاعات است که چگونه از این عناصر با شناختی که از وضعیت و سوابق آنها دارددرراستای پلید ترین مطامع واهداف سواستفاده میکند. یعنی که دنبال هر عنصری با هر وضعیتی میگردد که در سرکوب و شکنجه  و لجن پراکنی علیه مجاهدین و تخریب قبر شهدای مجاهدین سهیم شود. قلب مسئله در این است که اطلاعات و قضائیه رژیم مردمی را که قربانی بوده اعدام و سنگسار میکند ولی همینکه کسی با هر تاریخچه‌یی ننگین و حتی حال ننگین تر از گدشته اگر حاضر باشد به قبر شهدای مجاهدین جفتک بزند, بر سر خود گذاشته حلوا حلوا میکند.به عبارت دیگر امروز دیگرصورت مسئله این مزدوریعنی حسین نژاد این نیست که از صفوف مجاهدین جدا شده بلکه وی برای پرکردن فاصله اش با یک پاسدارجانی واثبات وفاداریش به رژیم رذیلانه ترین جنایاتی را که عناصر وزارت اطلاعات رژیم یعنی اعضای سرکوبگر ترین نهاد آخوندها انجام میدهند با حرص ولع بینظری به دستور فرماندهان وزارت دردستور کار خودش قرار داده است منجمله مجروح کردن اشرفیان بی سلاح با پرتاب سنگ وکثیف ترین لجن پراکنی های ممکن برعلیه فرزندان مجاهد خلق .بنابراین تلاش برای سرپوش گذاشتن برگذشته این عنصر جنایتکار دشمن، فقط خاک پاشیدن به چشم تودهای مردم و هواداران است واجازه دادن به وی تا باسهولت بیشتر به مزدوری برای رژیم وضربه به مقاومت بپردازد.
وآخرین کلام اینکه :مگر هیچ ایرانی شرافتمندی از افشای گذشته ننگین یک پاسدار هرچه که باشد که در زندانهای رژیم در شکنجه و کشتار مجاهدین و مبارزین شرکت دارد فروگذار میکند ؟بدون شک هرگز. ولی در این مقوله هواداران نیز خواستهایی دارند که غیر معقول نیست. سئوالات و ابهامات و چه بسا انتقادی به مسئولین در سازمان. این انتقاد از این جنبه است که فردی با تاریخچه ایی آنچنانی از رحمت و روابط و مناسبات انسانی بین مجاهدین سوء استفاده میکند ولی به رسم مجاهدین به او لطف و رحمت میشود. اما برای 9 ماه وضع این فرد روشن بود و چرا سازمان او را افشا نکرد. مزدوری که درجات خیانت را چنان طی میکند که به جلاد تبدیل شده و چشم خواهر مجاهدی را با سنگ اندازی کور میکند و سنگ قبرهای شهدا را تخریب میکند. برای هر ایرانی آزاده و هواداران مجاهدین, شهدا و مقبره آنها میعادگاه با کسانی است از همه چیز خود برای آزادی و آبادی ایران گذشته و خود را فدای بشریت کردند. از این رو اعمال این جلادان صرفا شکستن و توهین به مقبره شهدا نیست بلکه توهین به هر انچه است که همه هواداران به خاطر آن از کار و خانواده و همه چیز دست شسته و یاری مقاومت شتافته اند. آنهایی که برای ماهها در سرما و گرمای ژنو دست به تحصن زدند. آنهایی که دست به اعتصاب غذا زده و از آرمان اشرف و اشرفیان دفاع کردند. آنها میخواهند بدانند که چرا این مزدوران را افشا نمیکنید؟ در حالی که خواهران و برادران کا در اشرف از بیماریهای لاعلاج رنج میبرند ولی مقاومت میکنند این جلادان به خواسته  وزارت اطلاعات و امکانات آن و به کارگیری مزدورانش در اروپا از قبیل شادانلو و  به کمک دولت عراق و در اسرع وقت به اروپا و فرانسه اعزام شده و تحت عنوان پناهنده همه مسائلشان به سهولت و سرعت حل میشود  . سازمان باید این افراد را با جزءیات افشا کند و الا ظلمی است در حق آنهایی که همچنان کوه در لیبرتی مقاومت میکنند و یا هوادارانی که برای دفاع از مجاهدان اشرف و لیبرتی  از هر سختی استقبال کرده اند. این جلادان خود مختصاتشان را دشمنی  با ایران و ایرانی ترسیم کرده اند پس چرا سازمان همچنان در رابطه با این جلادان ملاحظات را رعایت میکند. اینها وجدان و حرمت و شرف خود را به رژیم فروحته اند پس  نمیتوان از حرمت وشرفی که وجود ندارد دفاع کرد.
شهرام طارمسری
11 بهمن 1391