یک بار دیگر چندین قلب گرم و پر شور و مملو از عشق و مبارز بر علیه بی عدالتی و استبداد را جنایتکاران در سحرگاه روز شنبه 9 بهمن در زندان لیبرتی با موشک و خمپاره به خاک و خون کشیدند و از تپش بازداشتند.
باز هم، این پرسش ها برای هر آزاده ای همچنان تکرار می شود که به راستی این عزیزان به کدامین گناه کشته می شوند؟
به گناه گذشتن از خود؟
به گناه مبارزه با جانیان ضد بشر؟
به گناه مبارزه برای برقراری عدالت؟
به گناه مبارزه برای دست یافتن به آزادی؟
به گناه عاشق مردمشان بودن؟
به گناه ایستادگی در برابر ظلم؟
به گناه شجاعت؟
به گناه پاکی و آزادگی؟
و اگر سازمان دول ویک یک دولت ها به خاطر حفظ منافعشان، بی هیچ عکس العملی از کنار این جنایت ها می گذرند، ما چرا در برابر این جنایت ها سکوت می کنیم؟
به خاطر ترس و وحشت؟
به خاطر منافع شخصی و روزانه و حقیرمان؟
به خاطر اشتراک در منافعمان با جانیان؟
وقت آن نیست که به پا خیزیم؟
وقت آن نیست که شب سیاه جمهوری ولایت فقیه را بشکنیم و برای همیشه یک ملت و سرزمین را از وجود این جانیان رها کنیم؟
با شما هستم!
اگر چه قلب این عزیزان از تپش باز ایستاد اما، قطره قطره های این خون های به نامردمی و به ستم ریخته شده نه تنها هیچ امیدی را برای جمهوری اسلامی برای دوام بیشتر به همراه نخواهد آورد بلکه تنها ضرباهنگ مبارزه را لبریز از شور انقلاب برای سرنگونی این جانیان ولایت فقیه می کند. این نه غم و ناامیدی بلکه این امید است که با شما و با تمام رزمندگان راه آزادی جانی دوباره می گیرد.
شب شکننان عاشق! آرام و پر غرور و پرصلابت با تن عطر آگینتان بیارامید که برق نور و امیدی که از پشت پلک های بسته ی چشمانتان می تابد راه مبارزه را هزار بار بیشترروشن نگه می دارد. ضرباهنگ موسیقی روح نواز قلب پر تپش شما در کهکشانها شنیده می شود.
و از هر قطره خونتان نهال های نو در جای جای دنیا خواهد شکفت. شکفتن در هزاران تن.
12 فوریه 2013