اذا الصحف نشرت...زمانی که قرار شود پرونده ها گشوده شوند. این که آن زمان چه زمانی است یک مساله است. مهمتر این است که ببینیم وقتی قرار شود پرونده ای باز شود چه چیزی رو خواهد شد؟
در این سالهای پر فراز و نشیب همیشه فکر کرده ام برخی پرونده ها به قدری سیاه و زشت هستند که انسان بی اختیار دوست دارد از آنها بگذرد و نادیده بگیردشان. برخی پرونده ها، مثل صاحبانشان از نوع همین قربانعلی حسین نژاد، درست مثل یک سپتیک هستند. پر از مواد دفع شدة متعفن با بخارها و بوهای تهوع آور. اما همیشه وقتی از خود پرسیده ام متعفن ترین پرونده ها متعلق به چه کسانی است به این نتیجه رسیده ام که خائنان حتی با تیر خلاص زنهای شقی و بیرحم قابل مقایسه نیستند. روشن تر بگویم خائنان،یعنی آنها که پس از ترک صفوف مبارزه، به ارودی دشمن پیوسته و از سنگر او، به مبارزان جان برکف راه آزادی مردم، شلیک میکنند. ،در اسفل السافلین خیانتهایشان، تجسم کامل یک سپتیک هستند. و از آنجا که انسان را حیوانی ناطق تعریف کرده اند آدمی می تواند این «برخی» ها را «سپتیک های ناطق» بنامد. معنای دیگر این حرف این است که نباید انتظار داشت وقتی در سپتیک را باز کردی بوی عطر «کریستین دیور» فضا را پر کند. و اگر به الزامات یک مبارزه همه جانبه متعهد باشیم باید بپذیریم راه را باید با عبور از انبوه «هواهای عفن» آغاز کنیم.
این «هواهای عفن» گازها و ابخرة تولید شده همان سپتیک های متحرک و ناطق هستند. و در مسیر مبارزه ما با آخوندهای هرزه و وقیح در اشکال مختلف خود را عرضه می کنند. گاه در پشت در اشرف بلندگو به دست عربده می کشند و گاه به یک کشور غربی نقل مکان می کنند و نطقشان را به مناسبت تنظیم می کنند. گاهی هم به خدمت رئیس جمهور مخبط خمینی(بنی صدر) در پاریس می رسند و افاضه می فرمایند که «به نسل»شان خیانت شده و بعد هم دهان باز می کنند، یعنی در واقع در سپتیک باز می شود، و به زنان و مردانی که بیش از دو سه دهه هر سودایی به جز مبارزه با فاسدترین فاسدها را «طلاق» داده اند نسبتهایی می دهند که آدمی هرکاری می کند نمی تواند میزان رذالتشان را باور کند. یک دور قبل مردکی که سالهای متمادی از قبل پول و امکانات این مقاومت خورده و پروار شده بود بعد از بریدگی به مداحی علنی این یا آن جناح رژیم روی آوردن مدعی شد که مجاهدین وابسته به آمریکاییها شده و از آنها پول می گیرند! بگذریم که همزادهای همین موجودات مدعی هستند که مجاهدین به آمریکایی ها پول می دهند. ولی راستی که این خواب نمایی متضادی است. وقتی سالیان سال از خانه و امکانات مجاهدین همراه با هزینه های اجباری «زندگی در فرنگ» استفاده می کردند خبری از پول گرفتن از آمریکایی ها و آمریکایی شدن نبود؟ واقعیت این است که این ترهات فی الجمله همه «هواهای عفن» و «بخارهای بدبو»ی سپتیک هاست. بی آزرمی های مشتی بریدة خائن که در سخت ترین شرایط بر خون مجاهدان پای گذاشته و میدان نبرد را ترک کرده و به خدمت دشمن ضدبشری درآمده اند البته که حدی ندارد، اما مهوع تر از همه حرفهای حضرات در مورد اخلاقیات مجاهدین است. خوبی اش این است که طی این سالها از دوستان تا نزدیکان و همه کسانی که رابطه ای ولو ضعیف با مجاهدین داشته اند به تنزه و پاکی روابط درونی مجاهدین گواهی داده اند. و هر شاگرد مدرسه مبارزه و سیاست هم می داند که پایداری زنان و مردان مجاهد در اشرف، آن هم طی این همه سال، جز در سایة پاکترین مناسبات اخلاقی امکان عملی نداشت. اما گامی به جلو برداریم و سوال کنیم راستی کسانی که این روابط عالی و مناسبات متعالی انسانی را به تهمتهای خود می آلایند خود چه پرونده هایی دارند؟ مقاومت ایران تا کنون به شدت ابا داشته است که در سپتیک های متحرک و ناطق را باز کند. تا به حال، و به هردلیل، سعی براین بوده که دندان خشم بر جگر خسته بفشاریم و دم برنیاوریم. حداکثر این که به خودمان و رهبرانمان از زبان مولوی گفته ایم:
همچو یوسف گناه تو خوبی ست
جرم تو دانش است و خرسندی
اما اجازه دهید از افراد به درآییم و اندکی هم به مبارزه با رژیم ضد بشری فکری کنیم. اگر به مرحلة مشخص مبارزاتی که در آن قرار داریم نگاه کنیم می بینیم که آتشباری دشمن ضد بشر به نهایت خود رسیده و در یک جنون گاوی هیچ حد و مرزی اعم از سیاسی و اخلاقی را مراعات نمی کند. در چنین شرایطی وقتی لازم و ضروری میشود که به عنوان نمونه، پرونده یکی از این خائنین مزدور باز شود، ، همانطور که گفته شد، همانند باز کردن در سپتیک است. در این صورت همچنانکه در افشای عملکردها و سوابق شمر و یزید و چنگیز و هیتلر و خمینی و خامنه ای و آیشمن و لاجوردی و.... ، دیگر توصیه به رعایت حرمت نامبردگان و فی المثل خطاب کردن آنها به عنوان مسیو شمر و مستر یزید یا آقای لاجوردی و جناب مستطاب آیشمن و خمینی یا امام خامنه ای، کما اینکه کتمان هر جنایت و فضیحت فردی و خصوصی یا مخفی و علنی این جانیان تبهکار، نه تنها حسنی ندارد و امر پسندیده ای نیست ، بلکه برعکس ، به مثابه کمک به بدترین دشمنان خلق و خوش خدمتی به قاتلان بهترین فرزندان خلق است. به جای « مسیو شمر و یزید و مسترخمینی و هیتلر و ....». باید بی پروا و پرده به همه و به تاریخ گفت که یزید یک «الدعی ابن الدعی» بیش نیست. البته این میزان صراحت که به قول سعدی به دور از «دور نیکنامی» است مقداری با ادب رایج سرزمینی که در آن زندگی می کنیم جور نمی آید. ادب بورژوایی از ما «پرنسیب»های خودش را طلب می کند. و حتی در قالب خیرخواهانه اش به ما سفارش می کند که در «سبیتک»ها را باز نکنیم و یا اگر هم باز کردیم «امانتداری کنیم» و جلو پخش «هواهای عفن» آن را بگیریم. اما از مارکها نباید هراسید. فراموش نکنیم که در خرداد64 وقتی انقلاب درونی مجاهدین اعلام شد یک باره همه معلم اخلاق مجاهدین شدند و چه صفحاتی در ذم اخلاقی عملی که مجاهدین کرده اند سیاه شد. اما آنها که کاغذها را سیاه کردند با روی سیاه خود چه کردند؟ فراموش نکنیم که در آن زمان هم یک نفر، سینه سپر کرد و همة تهمتها را به جان خرید تا ما، همگی ما، معنای عمق «چاه باطل» را بفهمیم. و الان هم روضه خوانانی که به درس اخلاق دادن به مجاهدین پرداخته اند خوب است لحظه ای درنگ کنند. از خودشان بپرسند به راستی مجاهدین چه نفعی از افشای رذائل اخلاقی یک بریده مزدور دارند؟ اما اگر پای رژیم و وزارت اطلاعات در میان است و مدار با آن بسته می شود، باید پذیرفت که قضیه سر تا پا فرق می کند. فصل بزرگ سرنگونی دجالان فرا رسیده است. مرد و زن چنین میدانی هستیم؟