سی و چهارسال پیش در 12بهمن 57 که خمینی وارد ایران شد، مردم تهران «بزرگترین استقبال تاریخ» را از او به عمل آوردند و به نوشته کیهان، «طول جمعیت استقبال کننده 33کیلومتر بود». خمینی در آن روز در بهشت زهرا خطاب به جمعیتی که برای شنیدن سخنانش سراپا گوش بودند، گفت: «... می خواهیم مملکت دارای نظام ناشی از ملت باشد... خونهای جوانان ما برای این ریخته شد که ما آزادی می خواهیم».
چهار روز بعد، موقعی که مهندس بازرگان را به سمت نخست وزیر دولت موقّت معرفی کرد، گفت: «... یک حکومت عادل می خواهیم؛ حکومتی که نسبت به افراد علاقمند باشد و عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما چنین حکومت عدلی می خواهیم ایجاد کنیم».
در 10آبان58 در سخنانی در مدرسه فیضیه خطاب به «یک میلیون نفر در بی نظیرترین استقبال قم» گفت: «... دلخوش نباشید که [برای بینوایان] تنها مسکن می سازیم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم، اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی می کنیم... ما هم دنیا را آباد می کنیم و هم آخرت را... قدری باید تحمّل کنید. به این نغمه های باطل گوش نکنید. آنها حرف می زنند، ما عمل می کنیم... ما یک مملکت محمّدی ایجاد می کنیم».
در این سی و چهار سال مردم با گوشت و خون خودشان این ادّعاهای خمینی را تجربه کردند و فهمیدند خمینی و اعوان و انصارش فقط حرف می زنند و وعده می دهند. وقتی هم دست به عملی می زنند، دودش به چشم مردم مستمند می رود و سودش به جیب گشاد آخوندهای حکومتی. مردم با ذرّه ذرّه وجودشان در این سی و چندسال حس کردند که اگر در سایه حکومت قدّاره بندان آزادی یی هم وجود داشته باشد، آزادی بیان و قلم و آزادی اجتماعات و آزادی پوشش و انتخاب شغل و از این قبیل نیست، بلکه آزادی ایادی جنایتکار خمینی و خامنه ای در کشتن و شکنجه دادن و خفه کردن هر ندای آزادیخواهی و چپاول و تصاحب جابرانه اموال و داراییهای مردم و نابودی دار و ندار مملکت است. اگر هم جایی را آبادکردند، یا زندانهایی بوده برای به بندکشیدن آزادی خواهان یا مساجد و تکیه هایی بوده که در آن پاسدار و بسیجی و لباس شخصی و نیروی انتظامی را جای دهند برای این که صدای معترضان را در محله های شهرها و روستاها در گلو خفه کنند و دمار از روزگار مردم برآورند تا نظامی را حفظ کنند که جز بدبختی و بینوایی برای مردم حاصلی نداشته است.
وقتی حکومتی طی سی و چهار سال کارش دروغ گفتن به مردم و سرکیسه کردن آنها و به بندکشیدن و شکنجه و کشتار آگاه ترین آحاد مردم باشد، چگونه می تواند انتظار داشته باشد که مردم از آن پشتیبانی کنند و سودش را سود خود و زیانش را زیان خود بدانند؟
مگر خمینی نبود که می گفت: «می خواهیم مملکت دارای نظام ناشی از ملت باشد... یک حکومت عادل می خواهیم؛ حکومتی که عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد...»؟ مگر خمینی نبود که می گفت: «... ما، هم دنیا را آباد می کنیم و هم آخرت را... آنها حرف می زنند، ما عمل می کنیم... ما یک مملکت محمّدی ایجاد می کنیم»؟
«حکومت عادل» و «مملکت محمدی» شما همین مملکت شتر ـ گاو ـ پلنگی است که بهشت جنایتکاران و چپاولگران و بیدادگران شده است؟
هی وعده دادید و به مردم در باغ سبز نشان دادید و وقتی بر خر مراد سوارشدید، «وعید» را جانشین آن کردید و تا کسی خواست اعتراضی بکند، سرب داغ در گلویش ریختید و قلبش را آماج گلوله ها کردید. غافل از این که بار کج و راه کج هرگز به مقصد نمی رسند و نسیم «بهار» ایران نیز دیر یا زود فراخواهد رسید و شعله خشم و نارضاییهای مردم مستمندی که حتی نان خشک هم بر سفره ندارند، روزتان را شب سیاه خواهد کرد.
بعد از سی و چهارسال دروغ و چپاول و اختناق و بند و زنجیر و شکنجه و تیرباران، از آن استقبالهای شورانگیز چند میلیونی چه بجای مانده است جز دود و دم ساندیس خورهایی که اگر دری به تخته بخورد در هفت سوراخ موش خودشان را پنهان می کنند؟
در چنین اوضاع فلاکت باری که کشتی نظام در موجهای تند آن گرفتار است و راه پیش و پس بر آن بسته شده، کهنه پاسداران و همدستان سابق حسین شریعتمداری، امثال محمد نوری زاد و... تا می توانند به تابوت پوسیده خمینی و نظامش، لگد می زنند تا ننگ همکاریهای جنایت بار گذشته شان را با خمینی و خامنه ای پاک کنند. مصداق همان مثَل معروف که می گوید: «وقتی زمین سفت باشد، گاوها به هم شاخ می زنند».
«محمد نوری زاد از نویسندگان روزنامه کیهان و تا پیش از سال 1388 از پرشورترین حامیان خامنه ای و مخالف سر سخت اصلاح طلبی بود، اما در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری به صف منتقدان پیوست» (ویکی پدیا).
آیا آن زمانی که سینه چاک خمینی و خامنه ای بودید، می دانستید چنین فاجعه یی را که مردم ما این روزها با آن دست به گریبانند، پایه ریزی می کنید و چنین جهنّمی را تدارک می دیدید؟ اگر نمی دانستید پس چگونه رهنمود می دهید؛ رهنمودی که حاصلی ندارد جز ادامه حیات ننگین ملاها یعنی ادامه جهنّمی برای هشتاد میلیون مردم ایران.
محمد نوری زاد در روز 10بهمن، در آستانه سالگرد انقلات ضدسلطنتی، در وبلاگ شخصی اش در مطلبی با عنوان «ای کاش انقلاب نمی کردیم»، همه جنایتها و خودکامگیها و نابودکردن همه هستی مملکت و مردم و تمام مصائبی را که به دست همان جنایتکارانی که او به آنها نامه می نویسد (خامنه ای و مراد دجّالش خمینی) بر مردم و کشور ایران فرود آمد، یکجا به پای «انقلاب» می گذارد و این چنین اظهار لحیه می کند:
ـ «به راستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمی کردیم امروز در سال ۱۳۹۱ شمسی حداقل پنج نیروگاه هسته یی پیشرفته در پنج نقطه از ایران دایر بود و این نیروگاهها با آن که پیمانکارانشان آلمانیها و ژاپنیها بودند، علاوه بر تأمین برق، سطح علمی جامعه، مشاغل حرفه یی و علمی متخصّصان و مرتبت جهانی اندیشمندان ایران را ارتقا می بخشیدند». (معنی روشن این عبارت این است که نیروگاههای هسته یی امروز ایران ـ که خامنه ای و اقمار او این همه بر ادامه آن تأکید دارند و از ابتدا هم پنهانی فعالیتهاشان را در آن زمینه آغازکردند و تا افشای آن توسط سازمان مجاهدین همچنان مخفیانه آن را ادامه دادند ـ برای تأمین برق و... بود و نه برای ساختن بمب اتمی).
ـ «اگر انقلاب اسلامی نشده بود، امروز وزن علمی دانشگاههای ایران در مقایسه با دانشگاههای مطرح خاورمیانه و حتی شرق آسیا، از رتبه و اعتبار قابل اعتنایی برخوردار بود، چنان که میانگین سطح علمی دانشگاههای تهران و شریف (آریامهر) و شیراز و اصفهان و مشهد و تبریز در سال پنجاه و شش بسیار فراتر از سطح علمی دانشگاههای مطرح منطقه بود».
(گناه انقلاب بود یا گناه آن رذالت پیشگانی که به یاری قدرتهای خارجی آن را از مسیر اصلی اش که تحقق آزادی بود، جدا کردند و به راهی که دلخواه خود آنها و دولتهای ابرقدرت غربی بود، کشاندند. مردم خون دادند و مبارزه برای سرنگونی حکومت استبدادی شاه را پیش بردند، اما خمینی و دار و دسته او آن را به ناحق تصاحب کردند و به بیراهه یی کشاندند که حاصل زهرآگینش را امروز می بینیم).
ـ «اگر انقلاب نکرده بودیم ایران در تراز کشورهایی چون کره جنوبی و حتماً برتر از ترکیه فعلی قرار می گرفت و کشور ما در بخش صنایع نفت و پتروشیمی، به یکی از قطبهای محوری جهان تغییر چهره داده بود».
(این پاسداری که همه وجودش آغشته ننگ جنایتهای خمینی است و نسبت به صدها هزار قربانیان بی گناه این رژیم اندک احساس کشش محبت آمیزی ندارد، باکش هم نیست که همان دیکتاتوری شاه با همه جنایتهایش ادامه می یافت و کشور غرقه در دیکتاتوری از لحاظ پیشرفت اقتصادی از ترکیه هم جلوتر می رفت!).
ـ «اگر انقلاب نمی شد صنایع نظامی ایران با همه وابستگیاش به آمریکا، کیفیت مطلوب تری می داشت».
(و طبعاٌ شاه و دنباله روانش بهتر می توانستند در ظفار و مناطق همجوار ایران قیام کنندگان علیه حاکمان مستبدشان را کشتار کنند).
ـ «حداقل این که از صنایع کم کیفیت چینی و کره یی (شمالی) برتر می بود و استقلال کشور در پس شعارهای تکراری استقلال و خودکفایی به تاراج نمی رفت... این بلایی که روسها برسر ما باریده اند مگر استعمارنیست؟ ».
(ـ یکی نیست به این شیفته خامنه ای جنایتکار بگوید که اگر صنایع ما از صنایع چینی کم کیفیت تر است و ایران در چنگال استعمار روس گرفتار شده است، گناه انقلابی نبوده است که سمت و سوی آزادی داشت و اگر انقلابیون فداکاری که آن را به پیش می بردند، قدرت را به دست می گرفتند، مسلماٌ این وضع نکبت بار به وجود نمی آمد و مردم به تدریج بر سرنوشتشان حاکم می شدند و بختک خمینی و خامنه ای و دیگر جنایت پیشگان به مدت 34سال بر سرنوشتشان چیره نمی شد).
ـ «اگر انقلاب نمی کردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوب تر از امروز بود و روحانیان و نظام حوزه ها حتماً مقبول تر و با آبروتر از امروز بودند».
(اگر سرنگونی شاه رفاهی به دنبال نداشت گناه انقلاب چه بود؟ در 6ساله اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، بنا به نوشته مطبوعات خود رژیم، 531میلیارد دلار از فروش نفت به خزانه دولت سرازیر شد. آیا از این درآمد بسیار هنگفت، اندک نصیبی هم به مردم مستمند ایران رسید؟ اگر نرسید گناه انقلاب چه بود؟ چرا این مفتون خمینی و خامنه ای نی را مدام از سر گشادش می زند؟).
ـ «اگرانقلاب نمی کردیم، برای نخستین بار دست روحانیان در تاریخ به خون مردم آغشته نمی شد و ساحت آنان به دزدی و دروغ و ترویج ریاکاری و برآوردن آدمهای کودن نمی آلود».
ـ (اگر چنین اتفاقی افتاد و روحانیان دستشان تا مرفق به خون بی گناهان آغشته شد و در دروغ و دزدی و ریاکاری و تزویز و به مقامات بالا نشاندن لمپنها و اراذل و اوباش هیچ حد و مرزی را رعایت نکردند، گناه انقلاب چه بود؟ چرا این مردک شیفته خمینی و خامنه ای این قدر خود را به کوچه علی چپ می زند و مردم ایران ابله و خرفت و نادان تصور می کند؟ گنه کرد در بلخ آهنگری ـ به شُشتر زدند گردن مسگری. صد ماشاءالله به استدلالهای چپ اندر قیچی این همدست سابق حسین شریعمداری که واقعاٌ از او دست کمی ندارد در پشت هم اندازی و وارونه جلوه دادن حقایق!).
ـ « انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوستهای پوک و آذین شده به شعارهای پوک و سطحی مذهبی است».
ـ (آهای فتوکپی برابر اصل حسین شریعتمداری! این انقلاب 57 نبود که مردم را از ارتجاعی که قرنها خودش را به نام دین به مردم ایران قالب کرده بود، بیزار کرد بلکه عملکرد بسیار ارتجاعی و واپسگرایانه خمینی و خامنه ای و لومپنهای جلادشده بیت ولایت آنها بود که مردم در اثر چشیدن طعم جنایتها و چپاولگریهای صاحبان آن مذهب ضد مردمی و ضدآزادی و ضد عدالت اجتماعی، دریافتند که آن چه که شما آن را «مقدسات» می نامید،نه تنها مقدس نبود بلکه «پوسته یی پوک و آذین شده به شعارهای پوک و سطحی مذهبی» بود که برای رهاشدن از چنبره نابودکننده آن باید آن را از سر تا به پا در آتش قهر انقلابی سوزاند و خاکستر کرد ).
ـ «اگر انقلاب ۱۳۵۷ روی نمی داد جنگی هشت ساله با عراق نیز درنمی گرفت و بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان ما شهید و مجروح نمی شدند و سالها به اسارت نمی رفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان می کردند».
ـ (مدارک روزنامه های شش ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق به خوبی روشن می کند که خمینی که دنبال برافروختن آتش جنگ بود و سرانجام هم به آرزویش رسید و وقتی هم که شروع شد با وجود تقاضاهای مکرر طرف عراقی و کشورهای عربی همجوار و سازمان ملل حاضر نشد آن را خاتمه بدهد و گرنه همان هفته اول پس از شروع جنگ ـ اگر پافشاری خمینی و دولت رجایی و دیگر سران رژیم نبود ـ قابل به پایان رسیدن بود و پس از فتح خرمشهر در خرداد1361 که نیروهای نظامی عراقی به پشت مرزهای بین المللی رفتند، با آمادگی یی که دولت عراق از خود نشان می داد، می شد جنگ را به پایان برد و در آن صورت، «بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان» قربانی جنگ طلبی خمینی نمی شدند و «سالها به اسارت نمی رفتند» و زندگیشان در تنور جنگ طلبی خمینی نمی سوخت و خاکستر نمی شد. از این همدست سالیان حسین شریعتمداری بازجوی توّاب ساز اوین باید پرسید: ابولی گناه انقلاب چه بود که خمینی جنگ را «نعمت الهی» می دانست و حاضر نبود دست از آن بکشد و می گفت تا یک خانه در تهران بر سرپاست من جنگ را ادامه خواهم داد؟).
ـ « اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشه اجبار حاکمیت، آسیب بسیار دیده است».
ـ (معلوم نیست «اجبار حاکمیت» خمینی و خامنه ای و سینه چاکان آن روزی شان، آن همه بلاها به سر زنان ایرانی آوردند و نفرت ابدی از این رژیم زن ستیز را به بارآوردند، چه ارتباطی دارد به انقلاب 57 که در راستای آزادی از اختناق شاه از هر «اجبار»ی رویگردان بود).
ـ «افسوس که ما انقلابیون، از نعمت عقل، بهره فراوانی نداشتیم. و با انقلابی غیرضروری، بخت مهیا و عنقریب خود را تاراندیم. جوری که هم خود را و سرمایههای خود را تباه کردیم، و هم اعتبار خدا و دین خدا را در این ملک فروکاستیم».
ـ («ما انقلابیون» این میرزا قشمشم، اشاره یی است به دورانی که عکس «امام» را در ماه می دید. خمینی از آغاز نامه نگاریهایش به شاه تا دوران مذاکرات پشت پرده نمایندگان و همدستانش با سولیوان و سپهبد مقدم و ... هیچگاه انقلابی نبود که معتادانش از انقلابی بودن بویی برده باشند. اگر در سالهای دیکتاتوری شاه دستی بر آتش مبارزه با این دیکتاتوری داشتند و مزه شکنجه های وحشیانه شکنجه گران زندانهای شاه را می چشیدند هرگز با این صراحت و بی پردگی انقلابی را ـ که خواست همه کسانی بود که از دیکتاتوری شاه زخمی عمیق بر سینه و قلب خود داشتند ـ به زیر تازیانه نفی و انکار و ندامت گویی نمی کشید و ذره یی از آن همه دلاوریهای شریف ترین فرزندان میهن را که در شکنجه گاه ها شرحه شرحه شدند، قدر می نهاد. حقّا که سالها همکاسه حسین شریعتمداری بازجوی توّاب ساز اوین بود و از او این حق گزاریها را نسبت به پیشتازان انقلاب 57 نمی توان انتظار داشت).
این نوشته را با جملاتی از نامه سرگشاده 9خرداد1389 محمد نوری زاد (به نقل از «ندای سبز آزادی»)، به پایان می برم که در آن خود را همبسته با نظام حاکم و «فرزند» «رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله خامنه ای» یاد می کند و «با احترام و ادب» به وی می نویسد:
«اگر که با خود صادق باشیم، صدای شکستن استخوانهای اقتدارمان را خواهیم شنید. آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آوردهایم، فراتر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است»