ناهید همت آبادی: صدای بی سکوت ایران

اینکه من بگویم یا نه، باورکند کسی این حقیقت آشکار را یا کتمان کند آنرا حتی از سر عناد، کینه یا نادانستن، در واقعیت ملموس بهرحال اصلا  تغییری نمی دهد و هیچ قطره ساکن از دریای بیکران باور سترگ او را نیز بر هم نمی زند با اینهمه اما از آنجا که سرنوشت مرا بسیار بر فراز و نشیب سخت کشانده  و درازنای زندگی را ناخواسته در پیچ و خم خوف، تنهایی و خودآموزی سیر کرده ام، ( اینجا اما قصد تعریف زندگی و بازگوی خود نیست ) ناچار دچار چنان حساسیت بی انعطاف محتاطانه و وسواس شدید در تشخیص و گزینش بوده و هستم که نه هیچکس، هیچ چیز و نه هیچ امری را به سهولت می پذیرم و نه  بسادگی دچار شور گذرای با یا بی دلیل می شوم. برای همین هم از اینکه این نوشته ی دلخواسته حالا زیاد یا کم مقبول افتد یا نه، راستش برایم اصلا فرقی نمی کند فقط در آستانه بزرگداشت روز زن و جشن و شادی های بزرگ و کوچک آن بهرحال هوس کرده ام حرفی را که سالهاست تلنبار شده توی دلم و به بهانه های وسواس گونه یا شاید هم خودسانسوری از گفتن آن سر باز زده ام را یکبار و برای بار اول و آخر بنویسم شاید از بابت تردید و تأخیر در اذعان ضروری به حقیقتی که موجود و جاریست ـ تا اندازه توشه و توان اندک ـ خود را بازهم نه بیشتر ملزم به ملامت بدانم.
من آدم سست پای بی ایمانی نیستم اما صلابت صخره وار او هر وقت واژه های میهن و مردم را انگار نه از متن زبان بلکه از بطن سلول های تنیده با آرمان و روان فریاد می کند، اگرچه دلم را سخت می لرزاند اما دایره دید و درکم را نیز نسبت به چرا و چگونگی بغض و کینه ورزی های رذیلانه ای که اصالت آرمانی و بزرگواری نجیبانه زنی مانند و در مقام او هم گاهی باعث آنهاست را نیز بیشتر گسترش می دهد. حرف هم اصلا با تعصب و اصرار بر سر این نیست که تاریخ معاصر از وجود زنان برجسته، فرهیخته، سیاستمدار و مبارز تهی بوده یا هست اما نگاه بیطرفانه، همه جانبه و البته غیر مغرضانه به جایگاه ویژه ”مریم “ در پیشآهنگی و پیشبرد مبارزه ای بی وقفه با غول افسار گسیخته بنیادگرایی، اهمیت حضور و نقش چشمگیر او را در جهان جاری و در تاریخ جنبش ها و مقاومت های اصیل معاصر بی تردید بگونه ای نادر و پدیده وار ترسیم می کند. زنی مترقی و مسلمان با ذکاوت انقلابی، دانش و آگاهی فلسفی و سیاسی و صلابت و آراستگی تمام  به سلاح آرمانی که طی دوران سخت تبعید بسیار طولانی بخصوص در ده سال اخیر، نبردی سهمگین و بیسابقه را در برابر رژیم فاشیستی هدایت کرده و پیش برده که سفاک ترین و خیانتکارترین حکومت تاریخ است و از قضا و بد روزگار رذالت پیشه درست بهمین دلایل مورد عنایت و استقبال صیادان سود و سرمایه های کلان و جنگ افروزان زمین وزمان است که بی هیچ اندکی شرم یا شرف بر توحش و تروریسم آن چشم  بسته و با سیاست های نه سهوی بلکه با وجه غالب عمدی، کشورهای همسایه ایران و منطقه را نیز بنام برقراری دموکراسی و آزادی سالهاست زیر سم ستوران بنیادگرای هار ایران  رها ساخته و حالا  باز هنوز با گلخند و مدارا، با دست نیاز و تقاضا به ”دیالوگ“ و حسن رابطه فیمابین، رو به دستار بر سران آورده و به بهای رنج و شکنج مردم ایران به ردای خونین آنان آویخته اند، گرچه آنها نیز همچنان مانند همیشه با لودگی لومپن وار و واپس زدن های حقارت بار، سر تا پای ابر قدرت یکتا، کوچک اربابان جهان و عوامل ریز و درشت آنها را نیز به باد سخره  گرفته و خاطر جمع از پر و یاوه گویی های تهی از عمل و اقدام مناسب و بجا، گستاخی و وقاحت را تا حد تهدید مردم کشورها به کشتار نیز گسترش داده اند.
چه جهان بی هویت، هرزه و بی جربزه ای عمدا برپا داشته اند تا نخبگان خود نافروخته به ” نان و نواله ناچیز“* ناگزیر به انزوا بگریزند و در فقدان حضور فرهیختگان و قهرمانان فروتن آراسته  به آرمان های بشری، آزادی انسان و شأن شرف و حرمت او را نیز یکجا در مسلخ تاریخ سر به نیست کنند. اما دقیقا و درست در هنگامه این شام سیاه و شرعظیم، رسم و سنت تغییر تقدیر بر اینستکه مقاومت و جنبش پیشتاز ایران با برخورداری از حضور مغتنم یک زن با ایمان مسلمان در رهبری آن، بسان تنها آنتی تز بنیادگرایی در روزگار تهی از هر گونه تشکل، حزب و گروه سازمان یافته دیگر در این راستا و مسیر، به مصاف غول ارتجاع دینی ایران قد علم کرده تا عزم سترگ انقلابی و باور و نبرد آرمانی ”مریم“ تنها نقطه عطف و دلگرمی احیای امید و حیات دوباره برای برخاستن و فروآوردن تیشه تیز آخر بر فرق سر” قصابان درگذرگاه مستقر“* و سوزاندن ریش و ریشه شیادان دین فروش زن ستیز در ایران باشد.
دنیای فرسوده پیر آخر سر پوسته خواهد ترکاند و جهانی متفاوت با آنچه که اینک از خیانت و شقاوت جاریست، جایگزین اینهمه خواهد شد، تهی از رنج و ستم، عاری از بی پرنسیبی اصحاب سیاست، ثروت، قدرت و تجاوز به سهم انسانیت  و سکوت والای پر همهمه ای که شأن آن نیست پاسخ گوی زهرکلام هرهرزه دهان و زوزه شب زیستان باشد و تعبیرهمانا که تغییر شگفت تاریخ وطن با عزم و رزم بانوی بزرگ دوران از تبار مردمان پاک ایران محقق خواهد گردید که تمام هستی و جان و روان را دستمایه ایمان، امید و آرمان ساخته و در این پیکار بی امان شب و روز تا خود سرمشق و رهرو اول نبوده، دیگران را نیز هرگز به یاری  باز نخوانده.
تاریخ در ثبت وقایع و امور جاری گاهی بی حوصله، خسته یا سرسنگین است اما در هنگام وقوع هر حادثه یا موضوع مهم، هوشیارانه و ذکاوتمند همه واقعه ها را در حافظه تاریخی ضبط  و سپس در اوراق خاطره های ابدی ثبت می نماید. این روزها اما اوضاع  رذیلانه حاکم بر سرتاسر گیتی، جنگ های گسترده منطقه ای و پریشان گویی شرم آور یا سکوت و بی عملی جنگ افروزان جهانی و از اینهمه بدتر، افزودگی حجم رجاله های سیاسی، دجالان هزار چهره منفور و جلادان حقوق بشری، بگمانم تاریخ معاصر را حسابی سرخورده یا حتی طوری عصبانی کرده که انگار بهت زده، سر در گریبان فرو برده و سکوت کرده تا روزی که نه چندان دیر وقتی جهان در مسیر تحول و تغییر ضروری و ناگزیر، پوسته پوسیده را بگسلد از تن و دور اندازد، وقتی فضای پیرامون از زهر نفس های آلوده به نفرت، تهمت و خیانت نفرین شدگان روی زمین پاک و منزه بشود، وقتی پیمان شکنی، باج خواهی و جنگ و جنایت نه فقط هنگام نشخوار کلمات بلکه در وجه رفتار وکردار جهانخواران بی جربزه  نیز ناچار مردود و بی جاذبه گردد، آنوقت تاریخ نگار پیر و دیرپای ازلی را هم فرصت وحوصله تازه تری دست خواهد داد تا دفتر فرتوت هزار ساله خاطره ها را در صفحه اول باز گشاید و در آن با دقت و تمرکز بنویسد:”مریم“ صدای بی سکوت مردم سرکوب شده ایران است، صدای نارسای زنان سنگسار شده، صدای سرگیجه آور جوانان که به حقارت توی کوچه ها چرخانده می شوند، صدای اسیران مصلوب در مسلخ شیخ شنیع شیاد، انعکاس صدای وهم آور تخته های تیرک دار وقتی که بار پیکر دلاور مرد یا زنی را برچوبه های موریانه خورده خود حمل می کند و ازشدت درد و اندوه ترک برمیدارد و......وقتی که این مقاومت خونبار، ضریب خورده ده سال در جانفشانی اسطوره وار اشرفیان، سخاوت دست های همه  یاران و رسالت سیاسی” مریم“ که خروش مانده در گلوی مردم اسیر و محروم را یکسره فریاد کند و صدای رسا و بی سکوت مردم ایران باشد تا روزی که بزودی مردان و زنان این سرزمین رنجدیده مجروح در بهار آزادی از شادی پیروزی، خودشان هلهله زن دست افشان، دف بر کف پای کوبان نه اما فریاد کنان بلکه آوازخوان حقیقت باشند.
*برگرفته از شعرشاملو