میتوانستم شاعره ای باشم.
میتوانستم هنرمندی باشم
و
در آرامش و بی خیالی
از گذشته های دور و نا مفهوم بسرایم
آری میتوانستم
اما تا کی ؟
گذشته های گیج و مبهم را مرور کردن ؟
برای مردم بودن
برای مردم سرودن
در امروز بودن
و
از امروز گفتن
دشوار است
و من میخواهم که از درد و رنج و اندوه امروز انسان ها بگویم
و غفلتی که آزادی را از ما ربود
آری
میتوانستم شاعره ای بی درد و غم باشم
و پرده از ظلم ظالمان بردارم
آری میتوانستم
بخوبی میدانم بمب و گلوله را چگونه مینویسند
زمانی که کلمات کوبنده ترین گلوله ها را میسازند
چاره آزاده ای چون من چیست ؟
کلمات آگاهی دهنده انسان ها میتوانند باشند
که شاید سرانجام
بر معنای زندگی متحد شویم
و آن
زندان نیست
تجاوز نیست
سر بدار شدن و سنگسار نیست
کشتار و غارت نیست
فقط یک جو فهم و درک و شعور انسانی است
انسان بودن است و بس
ما میتوانیم انسان باشیم
و ما میتوانیم بر معنای آن متحد شویم
و ما میتوانیم آزادی را دوباره برای مردممان به ارمغان آوریم.
آری ما میتوانیم.