برای هر سوژه ساده حساب شده از من اینقدر بهانه نگیر، اصلا به خرجش نمیرود و با آنکه میداند گرچه من البته نسبت به خودش، آدمی کم سواد محسوب میشوم، اما کلا بیسواد یا هیچ نخوانده و ندانسته نیستم،
تازه با وسواسی هم که در همه کارها بخصوص قلم فرسایی گاه و بیگاه دارم، هنگام نوشتن یا بیان کلمات هرگز سرسری یا به سهل انگاری با آنها برخورد نمیکنم و تا وسعت معنای تمام و سهم ثقل بار آنها را به دقت ادا نکرده باشم، به کارشان نمیگیرم. با اینهمه از من مرتب ایراد میگیرد که شأن حروف را در به سخره گرفته و بدون هیچ رودربایستی،”مفهوم واژه ها“ را صرفنظر از صعوبت آنها، در راستای خواسته های خاص خود از جمله اهداف سیاسی استفاده کرده و میکنم. بگذریم.......چون من بهرحال بی توجه و بی هیچ اعتنا به انواع ایراد یا بهانه های از این دست آنهم از جانب چنین ادبا و فقهای(عبادی ـ سیاسی)، حرف، کار و زندگی ام را بر پایه و ارکان و رسم و آداب انسان متمدن آزاد، ادب و تجربه های ملموس پی میگیرم و میسازم، نه تکذیب، خوشآمد یا نفی و انتقادهای منفی این یا آنان.
راستش اما چنانچه بدون زیاده گویی بخواهم برگردم سر اصل مطلب، کل این ماجرا از اول تا همین حالا هم نه بر عهده من بلکه به همین مستر سفیر برمیگردد که درباره او در بدو امر، جدا هیچ نمیدانستم جز اینکه اول سبز بوده و خیلی هرز، بعد ”زرد کرده !؟“ و بعد سفیر در کشوری شده و آنجا هم از بس” گل کاشته!؟“ عزل شده و خلاصه حالا سفیر سه سر است یک سر از جانب سازمان ملل و سفیر”دو سر طلای خلفای ایران و عراق“ در بغداد. من البته بعد از اینکه بتدریج و به یمن افشاشدن تبحر و تخصص وی در فتوشاپ، شیادی، شارلاتانیزم و شامورتی بازی های حقوق بشری آنهم از نوع ( فقاهتی ـ مالکی)، با این پدیده غریب و بغایت وقیح صادراتی سازمان ملل بیشتر آشنا شده و پیامد سایر گفتار، اعمال و کردار جنایتبار او را نیز پی گرفتم، ضمن رفع هر شبهه و شک در ذهنم، ظن دیرینه ام نسبت به این امر نیز به یقین تبدیل گردید که وقتی رگه هایی از گنداب سیاسی تا بطن ارگان های جهانی، جریان مییابد، صاحب علّه ها نیز عمدا زبان در کام کشیده و لال، چشم بسته و کورشده و بیشرمانه فقط نشخوار واژه ها را جایگزین عمل و رفتار شرافتمندانه میسازند. وگرنه چطور میشود که نماینده مثلا ویژه رئیس سازمان ملل، سرنوشت و زندگی پناهندگان کشوری را که شهروندانش برای نجات جان، از آن حکومت به سرزمین دیگری گریخته اند را دربست در اختیار دولت جنایتکار همان کشور و تیول دست نشانده آن قرار دهد یا در نقش مهم مقام مثلا عالیرتبه یک سازمان بین المللی، یک سال آزگار با نشخوار یاوه های دروغ از نوع رمّالان ”ولایت مدار“ و ایفای نقش فعال دلال مُحلل، به خیانت و جنایت بی وقفه در حق همین پناهجویان اقدام نموده و بی رعایت ظاهری حتی اندک پرنسیب روابط متداول بین الملل، شأن خانه ملتها را لگد مال و رئیس مربوطه را نیز تماما بی حرمت و حیثیت گرداند با آنکه فریاد خشم و تقبیح همه طیف های مردمان شرافتمند در جای جای جهان و انبوه آزاد مردان و زنان نیز به گوشش رسیده و گرچه از این افشاگری سخت برآشفته و حتی گاهی یقه دریده اما باز با استناد به دروغ پردازی های حرفه ای و ادامه اَعمال پلید او پیداست که مزورانه و مزدورانه به فرمان رهبر فارسی زبان و دستآموز عرب زبان او همچنان در تدارک انجام جنایات دیگری بر ساکنان اشرف و لیبرتی میباشد.
ورود زوجه مکّرمه هم به گود فضاحت بار” سفیرانه “، پس از جنایت خونبار موشک باران لیبرتی و موضع گیری حساب شده و رذیلانه او اما بار دیگر پرده های واهی و احتمالی ابهام را نه فقط درباره مأموریت سفیر خیلی ویژه دبیر کل ملل برای توطئه های خونبار آتی و قتل عام مجاهدین، به کنار زد بلکه حقیقت موجود را نیز تمام عیار در معرض آگاهی و افکار عمومی برجسته ترین سیاستمداران شرافتمند جهان و همه آزادگان نهاد که حذف تنها آلترناتیو منسجم و قدرتمند ملایان یعنی مجاهدین و مقاومت سازمان یافته دمکراتیک و سراسری ایران بر علیه بنیادگرایی افسارگسیخته، به هر بها، نه فقط یگانه خواست و هدف پدرخوانده تروریسم در ایران بلکه خواب پنبه دانه مماشات گران و به تبع آن لابی های فرنگی یا ایرانی ـ از نژاد احمدینژاد ـ نیز میباشد که پس از ارتکاب انواع خیانت و جنایت در حق مردم ایران با حمایت از فاشیسم دینی طی سی و پنج سال اما بعلت ناکامی در این امر ـ به یمن ایستادگی خونبار نسل اشرفیان ـ حالا پس از انجام دو قتل عام و موشکباران جنایتکارانه لیبرتی و بی عملی محض در قبال آن، دوباره میخواهند تداوم این جنایات را اما اینبار با دلالی و واسطه گری سفیر مخصوص دبیرکل به انجام رسانده و سپس با بهره گیری از هوچی گری و شارلاتان بازی ذاتی و حرف های او موضوع را لوث نمایند وگرنه که افکار آزاد جهان میبیند، میشنود و میفهمد که موضوع اشرف و لیبرتی، بحث و اقدام پیچیده و سخت پذیرش و اسکان سه هزار پناهجو در یک گوشه امن دنیا نبوده و نمیباشد بلکه اصل حرف بر سر عدم پسند مقاومت ایران از دید سیاست بازان پلید و دلالان سود سهام و اسلحه و دقیقا به دلیل آزادی و دموکراسی خواهی و صلح جویی پیشگامان مقاومت مردم ایران است. و با آنکه تجارب بی نتیجه سه دهه ” لاس زدنهای سیاسی“ با رژیم فاشیسم دینی، تنها دادن فرصت به آن برای دستیابی به سلاح اتمی و گسترش جنگ و تروریسم در کشورهای همسایه، منطقه و خیلی نقاط جهان می باشد با اینهمه باز آنچنان نرد عشق مماشات و حمایت پنهان و عیان با آن باخته و میبازند و آنقدر به او فرصت و زمان داده اند که بنیادگرایی هار دینی در رشد و شیوع گسترده و سریع حتی پیروان مذاهبی را که بنا بر باورها و اعتقادات خاص خود، ذبح جانوران و موجودات زنده را نیز مذموم و مردود میدانند، اینک به بهانه و با تحریکات مذهبی ملایان به کشتار یکدیگر و هموطنان واداشته است. بماند که برای جلاد عمامه بر سر ایران اما جز دستیابی به بمب اتمی و بقای رژیم های سوریه و عرا ق، راه تنفس و هوای دیگری باقی نیست که مجموع شرایط در این دو کشور و البته بیشتر در میهن که خیزش و قیام قریب مردم ایران با حمایت یکان های ارتش مردمی، این باریکه راه تنفس را هم قطع خواهد کرد چنانکه آثار آن نیز هماینک از رابطه” رهبر و ملیجک“، اوضاع سخت بهم ریخته، تهدید یکدیگر و سراسیمگی سرکردگان رژیم جهل و جنون خوب پیداست.
راستی حالا که صحبت درهم ریختن وضع رژیم و رهبر دستار برسر خون آشام آن گردید، یادم آمد که هنوز نگفته ام چرا مدتهاست کسی از من دایم بهانه میگیرد که جهان ادبیات و آداب کلمات را بهم ریخته ام. راستش اینست که یکبار به او گفتم: در رایش سوم که هیتلر رهبر بود مثل رهبر عمامه به سر ملایان و همه دستورها را او می داد اما همان وقت یک” گورینگ “ هم بود، ” هس“ هم بود، ” آیشمن“ هم بود و بخصوص”گوبلز“ وزیر معروف تبلیغات هیتلر هم بود که برای انجام مقاصد شوم تبلیغاتی و فراهم سازی زمینه کشتار، اعتقاد به” دروغ های هرچه بزرگتر“ داشت. اما من از وقتی جاده صافکن های بی رودربایستی کوبلر را برای انجام جنایتی دیگر بر اهالی اشرف و لیبرتی آنهم پس از حمله مرگبار به لیبرتی و موضع گیری های رذیلانه وی شنیده و دیدم و ازبس از او دروغ های شنائتبار از نوع” گوبلز“ برای انحراف افکار شنیدم، بخصوص وقتی که تصویر نحس اسلام پناهی او را با ریش وجین کرده، انگشتر عقیق و رذیلانه دست آویزان به ضریح امامان دیدم، چون رو در رویش نبودم و نیستم که توی چشمان وقیح اش زل بزنم و با تمام وجود به او بگویم:” ننگت باد“، ناچار بخاطر شباهت های شگفت انگیز گفتار و رفتار مستر سفیر با سلف همشهری، برحرف اول نام” کوبلر“ یک”سَرکَش“ و بر حرف آخر اسمش نیز یک” نقطه“ اضافه نمودم. حالا شما قضاوت کنید که این نام جدید، مستر سفیر را بیشتر و درست تر تعریف نمیکند!؟ خوب سر همین قضیه هم هست که گفتم یک نفر از من مدتهاست بهانه میگیردکه به حریم لغات تجاوز شده است!؟ من که حرفم را در هر حال و بیجواب اینجور بهانه جوییها همیشه به صراحت و سادگی میگویم اما شما نیز بی تعصب قضاوت کنید که این ایراد واقعی است یا ”بهانه ای“ مثل انواع دیگر برای واداشتن هرکس در نوع خود به سکوت تا واسطه های سبز سه سر ،روسپی های سیاسی و جلادان حقوق بشری آنچه دلشان می خواهد با ما بکنند و ما اصلا دم نزنیم؟