رحمان کریمی: خونین باد بهاران « صبا » و یارانش

 

آغاز اسفند 1390 بود که قهرمان عزیز و بزرگوارم « رضا هفت برادران » تلفنی و نیز با ایمیل از مخلص خواست که یکی دو شعر بهاری برایش ارسال کنم. در زیر یکی از آن اشعار را که مناسب با سالروز نوزده فروردین است به نظر یاران می رسانم.

این خونخواره ارواح خبیث برآمده
از دخمه های سرد قرون
از گل آذین مقدمت ای خونین باد بهاران « صبا » و یارانت
در عذابند و هراس  
در هراسند از عمونوروز
این جوانگرد کهنسال اهورایی .
در هراسند از عطر و بوی سوسن ونرگس
حتا گر پوشیده بمانند در حجاب یاد ،  برگوری .
در هراسند از قهقههٌ شاداب یک دختر
یک کودک ، یا لبخند یک عاشق .
در هراسند از خیابان ،از کوچه وبرزن
و هربامی که برآن پرزند مرغی به آوایی .
در عذابند ، شگفتا ، حتا
از چهچهٌ یک بلبل برشاخساری  
تا مبادا که کند شادان ، خسته دلی
بنشسته زیر درختی ، تنها.

آنسوی تر از اروند رود
به توفانشهر بهاران اشرف برویم
شرزه شیران وطنم ، آنجایند
وکمی بالاتر ، نزدیک بغداد
به  زندان « لیبرتی ! » برویم.
این همان باد « صبا » ست یا « ندا » ی
مظلومیت خلق وطنم ایران
که فروریخته اند
دیواره های عایق جهان را
وبه بسیج آوردند هرچه بشردوست را
در کنارخویشتن.

کارگری ست اینجا ، واژگانش همه جان افزار
طبق قانون سود وسرمایه ،
به فریاد بلند می گوید : ای عموسام !
سهم ما از آزادی فقط یک قفس است
ونه این گسترده فضای مطبوع !!
چون :
لی
بر
تی !
مثل حاتم بخشان عصر ولایت زچه رو می بخشی
اینهمه آزادی
یعنی:
لی
بر
تی !


ای شما اشرفیان مظهر امید و شرف !
برخیزید درهلهلهٌ عطر و گل و رقص وسرود  
گردبادی بشوید آنچنان کوبنده وتند
که بلرزاند دشمن را از وحشت مرگ.

برخیزید وسفره هفت سین اشرف وزندان لیبرتی را  
بیارایید با هفت سین سرنگونی ، سرنگونی
سرنگونی .....

هشتم اسفند ماه 90