این خونخواره ارواح خبیث برآمده
از دخمه های سرد قرون
از گل آذین مقدمت ای خونین باد بهاران « صبا » و یارانت
در عذابند و هراس
در هراسند از عمونوروز
این جوانگرد کهنسال اهورایی .
در هراسند از عطر و بوی سوسن ونرگس
حتا گر پوشیده بمانند در حجاب یاد ، برگوری .
در هراسند از قهقههٌ شاداب یک دختر
یک کودک ، یا لبخند یک عاشق .
در هراسند از خیابان ،از کوچه وبرزن
و هربامی که برآن پرزند مرغی به آوایی .
در عذابند ، شگفتا ، حتا
از چهچهٌ یک بلبل برشاخساری
تا مبادا که کند شادان ، خسته دلی
بنشسته زیر درختی ، تنها.
آنسوی تر از اروند رود
به توفانشهر بهاران اشرف برویم
شرزه شیران وطنم ، آنجایند
وکمی بالاتر ، نزدیک بغداد
به زندان « لیبرتی ! » برویم.
این همان باد « صبا » ست یا « ندا » ی
مظلومیت خلق وطنم ایران
که فروریخته اند
دیواره های عایق جهان را
وبه بسیج آوردند هرچه بشردوست را
در کنارخویشتن.
کارگری ست اینجا ، واژگانش همه جان افزار
طبق قانون سود وسرمایه ،
به فریاد بلند می گوید : ای عموسام !
سهم ما از آزادی فقط یک قفس است
ونه این گسترده فضای مطبوع !!
چون :
لی
بر
تی !
مثل حاتم بخشان عصر ولایت زچه رو می بخشی
اینهمه آزادی
یعنی:
لی
بر
تی !
ای شما اشرفیان مظهر امید و شرف !
برخیزید درهلهلهٌ عطر و گل و رقص وسرود
گردبادی بشوید آنچنان کوبنده وتند
که بلرزاند دشمن را از وحشت مرگ.
برخیزید وسفره هفت سین اشرف وزندان لیبرتی را
بیارایید با هفت سین سرنگونی ، سرنگونی
سرنگونی .....
هشتم اسفند ماه 90