درابتدا به صراحت بگویم که دراین هنگام که چراغ آفتاب عمرم بر بام نشسته است، مسعود را اگرصد یا هزار اشتباه براو گیرند؛ یک قهرمان بی نظیر عصر خود می دانم و این درک و شناخت نه از سر احساسات یا چشمداشت و تحسین است که دیگر از چون منی گذشته است ونه صرفا لجاج با معاندان. اگر سخن از اشتباه است که من خدا را نیز مبرا ازآن نمی دانم. اشتباه حاصل عمل هست و آنهم هرچه عملکرد درشرایط سخت و پیچیده قرارگیرد به ناگزیراشتباه هم می تواند بیشتر باشد. هیچ رهبروجنبشی را نمی توانیم درطول تاریخ از این امر محتوم ، مستثنا کنیم. برای نگارنده، سترگ پیر احمد آبادی یعنی مصدق بزرگ در زمان خود یک قهرمان ملی بود. شرایط زمانی آن مرد یگانه با دوره خمینی و خمینیسم از تمامی جهات تفاوتی از زمین تا به آسمان داشت. مصدق به مجلس شورا رفت و نخست وزیرشد. او درضمن خدمات خالصانه و گرانبهایش به ملک و ملت، درطول دوسال و اندی یک فهرست از اشتباهات فاحش ازخود به جای گذاشت. آن اشتباهات پر از ضررو زیان کمتر ازتوطئه ارتجاع و استعمار ونقش مخرب حزب توده، لطمه به نهضت ملی و دوام و بقای آن نزد. اما جایگاه تاریخی و پرغرور و افتخارآمیز مصدق، بدان اشتباهات فرو نریخت که هیچ، که محکمتر و معتبرترهم شد. چرا؟ چون نیت او پاک و خیربود. راه او راه حق بود. البته آنانکه زمانه و چهره ها و محتوای زمانه را یا در آینه معقر می بینند یا محدب، با همه خودخواهی و خود پسندی و خودباوری به خویشتن اگرهم ریگی درکفش نداشته باشند و دمشان به جایی بند نباشد، نمی توانند صحنه را درست ببینند چه خاصه که بخواهند مفسر وتحلیلگر و منتقد هم باشند. اصولا « نقد » که راه به هنر وادبیات و جمیع مسایل اجتماعی برده است، مربوط می شود به کار زرگران که عیار طلا را درکوره گداخته شده محک می زنند. یعنی سره و ناسره را مشخص می کنند. این طلا چقدر خالص است و چقدر غش یعنی ازفلزات دیگر دارد. نقد به معنی پرداختن به عیب و اشکالات نبوده و نیست البته اگر عیبی درکار باشد. مسعود جلو خمینی و ایدئولوژی او وحاکمیت فقاهتی او ایستاد واین ایستادگی را درسخت ترین شرایط کمرشکن و ناباور تا به امروز ادامه داده است. همچنانکه اشرفیان قهرمان با الهام و تأسی از رهبران خود، برای رهایی ایران و ایرانی ایستاده اند و جهانی را یا مجذوب خود کرده اند یا مبهوت و بی تکلیف.
تکوین تاریخ همواره با توأمان بیان وعمل تحقق یافته. بیان می تواند یک تئوری وتز وایدئولوژی درحیطه علم و سیاست ودین باشد. درهرنوع و باهر جهت، این عمل است که تعیین کننده می شود ونه حرف وبیان. وقتی کُـن هست طبیعی ست که کُن فیکون هم هست. کُن فیکون فقط درزلزله و سیل وسیلاب نیست. درعدم تفاهم و تقابل با دورانسازان تاریخی هم می باشد. این همان تز و آنتی تز است من نوعی با تز نامساعد و میرا هستم یا با آنتی تز آن؟ با کــَون هستم یا با کُن فیکون؟ بودن البته اشکال و شیوه ها وبیان های مختلف دارد. من نوعی دراین تضاد و تقابل برای تبدیل و تغییر دارم چه می کنم؟ آب به آسیاب کدام طرف می ریزم؟ وابستگان آشکار وپنهان وزارت بدنام اطلاعات رژیم، خود محوران سفسطه باز مکار کاری به این حرف ها ندارند. آنان بازیگرو نقش آفرینند. صحنه حضور وجولان دادن آنها عرصه آسان کلمات است. یکی از سرمهر وعطوفت و کمال خواهی و اصلاح طلبی به مقابله برمی خیزد ویکی دیگر درنهایت لودگی وهرزگی که شایسته خود واربابان عمامه برسرشان است. یکی فقط منتقد است وبا این ادعا که حق حرف زدن داریم یا نداریم؟ یکی دیگر با نفی حضوروتأثیرات غیرقابل انکار تشکیلات، رهبر را می گیرد به اینکه هر نوع معامله می تواند از بالا صورت بگیرد ودیگر نیازی به تشکیلات متکی شدن نیست!. آخرنتیجه این حرف ها به جیب کی ریخته می شود؟ آیا نمی دانیم که رژیم فقط در تاب وعذاب یک اپوزیسیون که مجاهدین خلق باشند ، هست و بس و برای دیگران خم هم به ابرو نمی آورد؟ ما بیاییم میان این دو صف آرایی بی وقفه و سنگین، نقش منتقد و امثالهم بازی کنیم و اگر جواب داده شد فریاد برآریم واحقا بگوییم. « ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند / بانگ وفریاد برآری که مسلمانی نیست ». آقایان روی ریل راه می روند و می گویند نه. خدمت به رژیم از این بهتر که اینان دارند می کنند؟. بدنامان پیشانی سفید هرچه بگویند مثل سابق خریداری ندارد. جملگی کارت سوخته شده اند. حالا شما یا وابسته یا غیروابسته، به عنوان عناصر مخالف رژیم، دارید کاری می کنید که درنتیجه و تأثیر، کاری تراز کار آن رسوایان است. درعرصه مبارزاتی برای همیشه جای رعایت و ملاحظه وصبرو حوصله نیست. مخلص به ویژه « ایرج مصداقی » را با تمامی فوت وفن و بند بازی های مزورانه اش از قماش همان سوختگان می دانم و چنانچه معترض است که البته حق دارد، درآینده نزدیک با ارائه و نقد چند فاکت قابل ملاحظه خاطراتش که تا کنون دیده ام جلب توجه خاطری نکرده است؛ ادعایم را به اثبات می رسانم. آقایان از اینکه مجاهدین خلق درکار مسایل عمده و حل مشکلات عدیده تحمیلی هستند، دارند نهایت سوء استفاده را می کنند. یعنی کوچه را برای خود خالی فرض کرده اند. نان قرض هم می دهند و هوای هم را دارند. ومزدوران بی نام ونشان هم برای آنکه این کارت ها نسوزند با آنان جنگ زرگری می کنند. کسی که کمی به چم و خم سیاست وارد باشد، می فهمد که تمامی این تحرکات ناشی از تاکتیک های اطلاعاتی و پلیسی رژیم است در خارج کشور ولاغیر. ایرج مصداقی فکر می کند که چون زندان دیده است بنابراین می تواند از موضع یک « ناصح » !! با رهبر سترگ مقاومت سرفراز ایران زمین برخورد کند. خیلی ها زندان کشیدند و بعد خیانت کردند. نام خانوادگی طرف را از یاد برده ام اما نام کوچکش فرامرز بود. او دررژیم شاهی به عنوان فدایی هشت سال زندان کشید. رژیم ملایان تبهکار در برلین اورا خرید. صاحب کافه میکونوس شد و آنجا را قتلگاه کرد. یک توده یی بسیار معروف که سالیان دراز زندان کشیده بود، طعمهٌ رفیق حاج آغا کیانوری شد و دست دردست رژیم خمینی گذاشت که آن دجال ملعون ضد امپریالیسم است!!.این خود فروخته هم اکنون از مشاوران مخصوص وزیراطلاعات رژیم است. مشتی توده یی مثل خودش را درداخل و خارج جمع کرده و به ملایان درقبال مجاهدین خلق خط می دهد. اسمش را می خواهید؟ « محمد علی عمویی ». این اطلاع موثق را من از منابع مجاهدین خلق ندارم . اتفاقا از یکی دو اهل قلم قدیمی و سابق توده یی در داخل کشور دارم که با مجاهدین خلق هم مخالف هستند وزیر تبلیغات سنگین اپوزیسیون نماهای خارج کشوری. دراینجا نمی خواهم مصداقی را همردیف آن فرامرز واین عمویی کنم اما به صراحت بگویم همان سال ها پیش که چهارجلد خاطراتش را که خودش به من محبت کرده بود، خواندم به او مشکوک شدم. حدود ده صفحه یی از جلد اول را خوانده بودم که اورا نمی دانم درکدام هتل و درکدام خیابان پاریس که برنامه حقوق بشر مجاهدین خلق بود ، دیدم. حمید جان اسدیان هم از راه رسید. به مصداقی گفتم که قلم زیبا و توانای تو چنین گواهی می دهد که می توانی یک داستان نویس وحتا رمان نویس خوبی بشوی. هنوز تمام خاطرات را نخوانده بودم. دریغا که مصداقی ریشش گیرافتاده بود وافتاد درخطی که کارش به امروزرسیده است. لعنت بر خمینی واخلاف او که با استعدادها چه ها که نکردند. حالا این جناب دارد روز به روز عریان تروعلنی تر می شود. جواب مصداقی را به مجاهد نستوه ابوالقاسم رضایی خواندم. الحق که این مرد برای فریب اذهان ساده و بی تجربه استعداد و ید طولایی دارد. چنان به گونه کفّ نفس وتقوای اخلاقی و سعه صدر ونفس سلیم !! سخن می گوید که یک نادان بی خبر ازهمه جا می تواند بخواند و بگوید: عجب ناقد بلند نظر و آقامنشی ست!!. خمینی و پس مانده های او درس های خوبی درشیادی و عوامفریبی به مزدوران، خودخواهان خود محور، معاندان و...داده اند. همیشه دروغ و شارلاتانیزم بوده اما تا این حد و وسعت هرگز. شهر کورها وکرها گیر آورده اند که به ما می گویند درساحل امن نشسته اید ومی نویسید. اگر دلتان با اشرفیان است چرا نمی روید آنجا؟!. ظاهرحرف بچگانه، عامیانه و غیرسیاسی ست اما در حقیقت چنین نیست. آنها مردم را بچه فرض کرده اند. مگر آنان نمی دانند که حتا وکلای بین المللی و بس معروف قهرمانان ما اجازه رفتن حتا به خود عراق را هم ندارند چه خاصه وارد لیبرتی یا اشرف بشوند. اگر راه باز بود البته این پیر نمی رفت ولی مطمئنا بسی جوانان و میانسالان به آنجا می رفتند برای همراهی و همیاری با قهرمانان جان برکف میهن شان. تیم فاضلان! وزارتی هیچ ابائی ندارند که آن مزدوران حقیر و انچوچکی، تمثال مبارکشان را در قطع هشت درنه زیور لجن بوک خود کنند. شانه بالا می اندازند که ما چیزی می گوییم و مهم نیست و به ما مربوط نیست که سایت های رسمی رژیم هم برای ما بشکن بزنند. راست می گویند!. مهم پیچیدن به پای مجاهدین خلق است و مهمتر مسعود واز قبَل ایفای این وظیفه« ملی ومیهنی وآیندگی ( !) »، نام و شمایل مبارک را هم به جلوه درآوردن. پیرانه به صراحت می گویم و نه برای خوش آیند مسعود یا مریم یا هر مجاهد خلق دیگر، ازاین ببعد شمایان محیل را افشا خواهم کرد البته با ادب و بیان مبارزاتی نه ملایماتی.