منوچهر هزارخانی: لورنس قرن بیست و یکم!


تا چندی پیش تصورم این بود که پس از کوچ دادن اجباری ساکنان اشرف به زندان لیبرتی، با پرونده سازیهای ننگین و دروغگوییهای رسوایی که ”نمایندة ویژه دبیرکل ملل متحد و رئیس یونامی“ برای فریب افکار عمومی جهانیان و گمراه کردن حامیان بین المللی مقاومت ایران سرهم کرده بود، و حالا شرح سیر تا پیازشان به همت خود کوچ داده شدگان و افشاگریهای ارزشمند آقای طاهر بومدرا در کنفرانسهای بین المللی کل ”سامانة تسهیل کنندگی“ ـ و به تبع آن دستگاه پرعرض و طول ولی بی بو و بی خاصیت ”ملل متحد“ ـ را بی اعتبار کرده است، دیگر ادامة همان بازیهای کثیف و مغرضانه، با همان بازیگران رسوا، محلی از اعراب نخواهد داشت و، لابد، پس از مدتی اندک اندک به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

تصور میکردم کلانتر دهکدة جهانی، در تنگنای زمان برای تخلیه عراق از سپاهیانش، به ضرورت یک دیپلمات سمج و بی آزرم (همراه با ”عیالات متحده “ اش ) را از یکی از متحدان وفادار اروپاییش به عاریت گرفته تا با نقاب ”نمایندة ویژه دبیرکل“ خرده حساب هایش را با دستگاه ولایت تسویه کند و عندالزوم، طبق روال سنواتی، بهای آن را از کیسة رزمندگان به گروگان گرفته شدة اشرف بپردازد. حالا باید به عرضتان برسانم که تصورم اشتباه بود و به درجة زهرآگینی و آلایندگی بدافزار ”اوبر آلس” بسیار کم بها داده بودم. چرا؟ چون حضرت ”دیپلمات“ که دیگر در دستگاه سرکوب خامنه ای ـ مالکی کاملا ادغام شده، هنوز ول کن نیست و دارد به آب و آتش می زند تا به هر ترتیب شده آن صد نفری را هم که برای نگهداری اموال اشرفیان در محل مانده اند، و قرار نبوده که تا بستن قرارداد فروش اموال تحت هیچ فشار از بابت ضیق وقت یا سر رسید فلان مهلت قرار گیرند، به سبک همان کوچندگان ”داوطلب“ به زور به زندان لیبرتی بفرستد و ظاهرا از بابت این خوش خدمتی لحظه آخر، انتظار دریافت حق الزحمه یی را هم دارد.
بعضی از حامیان صادق و صمیمی مقاومت، که به اقرار خود فریب کوبلر را خورده و از این رو ساکنان اشرف را به رفتن به زندان لیبرتی تشویق کرده بودند، حال دارند دایرة این صمیمیت و غمخواری را چنان توسعه می بخشند که کل شبکه توطئه گر را هم در برگیرد. اگر صدای من به گوش این یاران مقاومت می رسد، هشدار می دهم که از هول هلیم در دیگ نیفتند. برای من جای شک نیست که ”اتاق فکر“ ی که کمر به نابود کردن جنبش مقاومت ما بسته و به همین منظور کوبلر را به خدمت گرفته است، خوب میداند چه می کند، و به کجا میخواهد برسد. من نمیخواهم به یاران و همسنگرانم القا کنندة بدبینی مفرط و سیاه نمایی مطلق باشم فقط انتظار دارم که در برخورد با ”تسیهل کننده“یی که یک بار فریبشان داده، اندکی جدی تر و سخت گیر تر باشند. برای توجیه بدبینی خودم در زمینة کوچ دادن اجباری اشرفیان به لیبرتی فقط به یادآوری دو فاکت اکتفا می کنم: اول این که به رغم درخواست مکرر نمایندگان ساکنان اشرف از جناب ”تسهیل کننده“ و بعد با وجود درخواستهای مکرر حامیان بین المللی مقاومت از کوبلر ـ و سپس از دبیرکل ـ تا کنون ”نمایندة ویژه“ حاضر نشده است رابطة خود با رژیم ایران را در مورد پروندة اشرف به طور علنی تکذیب کند، هر چند در پچ پچ های خصوصی (ایمیل های بی حساب ، گفتگوهای شفاهی و ...) گاه چنین ریسکی کرده است. فاکت دوم: حال که تضادهای درونی جامعه عراق آن قدر بالا گرفته که به تظاهرات اعتراضی توده های عراقی با شیوه های خودسرانة حکومت مالکی و تحصن های تکرار شونده کشیده و گزارشهای آن در رسانه ها هم منعکس می شوند، ”نمایندة ویژه“ یکی دوبار به عنوان ”سفیر یونامی“ سر و کله اش در این تظاهرات پیدا شده تا توصیه های سرکوبگران را در لباس امر به معروف ـ ولی به خصوص در پوشش نهی از منکر ـ به مردم معترض و عاصی ابلاغ کند ـ و البته دستمزدش از تظاهر کنندگان را هم دریافت کرده است. حالا، پس از تکرار منظم اعتراضات و تظاهرات مردم ناراضی عراق به شیوة استبدادی ” حکومت قانون“ و درخواستهای مکرر تعویض فرستادة مغرض و جانبدار ملل متحد از دبیرکل ـ و حتی اخیرا از خواست بر حق ساکنان لیبرتی برای بازگشت به اشرف در دیوار نویسی و شعارهایی که تظاهرکنندگان و متحصنان عراقی به دست میگیرند در رسانه های تصویری هم بازتاب پیدا می کند ـ با این همه نه خود کوبلر خجالت می کشد، نه دبیرکل ککش می گزد و نه جناب سرکلانتر به روی خودش می آورد که در مقابل به توبره کشیدن خاک یک کشور، اندک وظیفه یی هم در حفظ امنیت و آسایش ساکنان آن ولایت بر دوش خود احساس می کند: هیچ ، هیچ ، هیچ.
در دهة دوم قرن بیستم توماس ادوارد لورنس، مأمور اطلاعاتی انگلستان، که ضمنا باستان شناسی شیفته تمدنهای قدیمی کشورهای عرب بود، به این فکر افتاد که از درگیر شدن جنبشهای انقلابی عرب، که قصد داشتند خود را از قید تسلط عثمانیها برهانند استفاده کند و آن جنبشها را به مجرایی که آرزوی امپراتوری بریتانیا بود ـ یعنی تبعیت از سیاست بریتانیا ـ هدایت کند. این آرزو برآورده نشد، و لورنس که بعدا به لورنس عربستان شهرت یافت پروژه اش را رها کرد و به نگارش خاطراتش طی این مأموریت پرداخت که روایاتی کوتاه و بلند از آن هم با عنوان ”هفت ستون حکمت“ چند بار به چاپ رسید و حتی فیلمی هم بر اساس آن ساخته شد.
در دهة دوم قرن بیست و یکم، مأمور دیگری ـ منتها این بار از سوی سرکلانتر دهکدة جهانی ـ در صدد برآمد تا مأموریت ناکام مانده لورنس عربستان را به سرانجام برساند. من نمی دانم این پروژه نتیجه ابتکار شکست خوردة کلانتر در ایجاد خاورمیانة بزرگ بود یا از ماجراجویی خود این مأمور و اشتهایش برای پیمودن سریع مدارج ترقی با روش سه پله یکی سرچشمه می گرفت. ولی منشا آن هر چه بود، خیلی زود و به نحوی بی تزلزل از پشتیبانی سرکلانتر برخوردار شد، به طوری که شعار عملیاتی مأمور برای دار و دسته اش این شد: اگر می خواهید دبیرکل از شما راضی باشد، به دکترین حقوق بشر مالکی، که خانم واگنر تنها طرفدار آن است، وفادار بمانید. فعلا به این ترتیب است که لورنس قرن بیست و یکم به صحنه آمده و قصد ماندن دارد، ولی در این عصر پر ابهام که تکلیف هیچ چیز، از جمله تمیز بین واقعیت و مجاز خیلی روشن نیست، آیا می توان با در پیش گرفتن استراتژی مقاومت بی تزلزل او را به بیرون رینگ پرتاب کرد و از شرش خلاص شد؟