جملاتی از آغاز مقاله: «یکی از برجسته ترین ویژگی های امام، پیش از آن که یک رهبر معنوی یا سیاسی باشد، شاعر بودن وی است. اکثر سیاستمداران دنیا به خاطر داشتن روحیه خشن از نعمت لطافت در کلام بی بهره اند... نکته جالب این است که امروز رهبری ایران آیت الله خامنه ای هم از این دو ویژگی رهبری و شاعری، در کنار هم نیز، بی بهره نیستند... امام در مورد جایگاه ادبی خود این گونه فرموده اند که: "باید به حق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری، که آن را هم پشت سر گذاشته ام، و نه در حال اَرذَل العمر، که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم... » (صحیفه امام، ج20، ص 167).
به گفته خود خمینی، او نه در جوانی، نه در پیری و نه در دوران کهولت سن و پایان عمر، «قدرت شعرگویی» نداشت، اما بازماندگانش پس از مرگ او، با تبلیغات بسیار گسترده و هزینه گزاف، سعی کردند او را شاعری فراتر از حافظ قلمداد کنند تا «روحیه خشونت» و سفّاکی او را که گوی سَبَق از چنگیزخان و امیرتیمور گورکانی برده بود، به این ترفند، بپوشانند.
«من بهخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
این دو بیت از نخستین غزلی است که ده روز پس از مرگ خمینی، پسرش احمد به نام او در روزنامهٌ اطلاعات 24خرداد68 منتشر کرد. این غزل فتح باب سیاستی بود که «بیت امام» برای «تطهیر» چهرهٌ پلید و خون آلود خمینی در پیش گرفت. میداندار اصلی این سیاست، احمد خمینی بود که می خواست با پوشاندن قبای عرفان بر قامت ناساز خمینی، او را به جرگهٌ عارفان کوچ دهد و در جایگاه بالابلند حافظ و مولوی بنشاند.
سه روز پس از انتشار این غزل، آخوند انصاریکرمانی، از اعضای «دفتر امام»، در مصاحبه با رادیو رژیم گفت: «امام اشعاری دارند که سعدی و حافظ و مولانا باید بیایند به مسابقهٌ اشعار امام… دو ماه قبل از ارتحال، حضرت امام اشعار بلندی سرودند. ایشان قبل از انقلاب یک دیوان 700غزلی داشتند که آن را دیگران بردند؛ 700غزل ناب در آن دیوان امام بود».
تا آن تاریخ، در هیچ منبعی از غزلسرایی خمینی سخنی به میان نیامده و تنها در زندگینامه اش ـ«بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»ـ قصیدهٌ کم مایه یی به او نسبت داده شده بود که سبک بیانش با سبک بیان غزلهایی که خمینی پس از «ارتحال» سرود! به کلی تفاوت دارد. مَطلَع آن قصیده این بیت است:
مژده، فروردین ز نو بنمود گیتی را مسخّر
جَیشش (=لشکرش)، از مغرب زمین بگرفت تا مشرق، سراسر
با این که خمینی تأکید کرده بود که «نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است، و نه در فصل پیری قدرت شعرگویی نداشتم» (اطلاعات، 6خرداد69، مصاحبه با فاطمه طباطبایی، همسر احمد خمینی)، باز «بیت امام» از اجرای این سیاست دست برنداشت و تبلیغات گسترده یی را دربارهٌ «شعرهای عرفانی خمینی»، همراه با چاپ غزلهای متعدّد به نام او در روزنامه ها به راه انداخت. سرانجام، اندکی پس از مرگش، مجموعه یی از غزلهای ادّعایی را با عنوان «سبوی عشق» انتشار داد و سپس «بادهٌ عشق» را ـ که حاوی بخشی از «غزلیات» او و «نامه یی اخلاقی» از او به فاطمه طباطبایی بود ـ در بهمن68 به چاپ رساند. از این مجموعه «در 5 نوبت چاپ, بالغ بر 600هزار نسخه منتشر گردید» (رسالت 17شهریور72).
عروس خمینی در مقدمهٌ کتاب، دربارهٌ آغاز شعرسُرایی خمینی نوشت: «زمانی که به اقتضای رشتهٌ تحصیلی، یکی از متون فلسفی را می خواندم، بعضی عبارات دشوار و مبهم کتاب را در مواقع مناسب با حضرت امام در میان می گذاشتم. این پرسش و پاسخ به جلسهٌ درسی 20دقیقه یی تبدیل شد، تا یک روز صبح که برای شروع درس خدمت ایشان رسیدم دریافتم که ایشان با یک رباعی به طنز هشدارم داده اند:
فاطی که فنون فلسفه می خواند
از فلسفه فاء و لام و سین می داند
امّید من آن است که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند
امام بهای خواهشهای ملتمسانه ام را هراَزچندگاهی با غزلی یا نوشته یی می پرداختند… مجموعهٌ رباعیها را به همسرم احمد نشان دادم. او نیز با شوقی وافر مرا به پیگیری امر واداشت. سپس دفتری خدمت امام بردم و از ایشان تقاضا کردم سروده ها و اشارات عارفانهٌ خود را در آن مرقوم دارند… اینک ثمرهٌ آن تلاشها، یعنی این میراث گرانقدر، را در اختیار مؤسسهٌ محترمی که آثار او را دنبال می کند می گذارم تا به عاشقان امام هدیه کند».
این «مؤسسهٌ محترم» ـ «مؤسسهٌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی» ـ پس از فرمان او در 17شهریور67 برای گردآوری آثارش زیر نظر احمد خمینی، به کار آغاز کرد و تا کنون بخشی از آثار و گفته های زمان حیات او را، از جمله «شرح چهل حدیث»، «سرّ الصّلوة»، «آداب الصّلوة»، «کوثر»، «محضر نور»، «جهاد اکبر» و چند مجموعه از شعرهایی را، که او پس از مرگش سرود! با عنوانهای «سبوی عشق»، «بادهٌ عشق»، «محرم راز»، «دیوان امام» و… انتشار داده است.
با یک نگاه می توان فهمید که چهرهٌ «امام راحل» در آثاری که پیش از مرگ نوشته و در مجموعه هایی که پس از مرگ به نام او انتشار یافته، چقدر ناهمگون است و چگونه از «شرح چهل حدیث» و «سرّ الصلوه» به «بادهٌ عشق» و «سبوی عشق» نقل مکان کرده است.
با خواندن دو رباعی از آثار پس از مرگ «امام»! چهرهٌ «نورانی و عارفانهٌ» او را بهتر خواهید شناخت:
بهار شد در میخانه باز باید کرد
به سوی قبلهٌ عاشق نماز باید کرد
غمی که در دلم از عشق گلعذاران بود
دوا به جام می چارهساز باید کرد
خم ابروی کجت، قبلهٌ محراب من است
تاب گیسوی تو، خود، راز تب و تاب من است
هر کسی از غم و شادیست نصیبی او را
مایهٌ عشرت من، جام می ناب من است
در نخستین سالگرد «ارتحال» خمینی دربارهٌ «بُعد عارفانهٌ» وجود او سخنهای بسیار گفته شد. خامنه ای او را «تجلّی کامل عرفان متعالی» نامید و گفت: «…ایشان عرفان قوی یی داشتند. در عرفان بی نظیر بودند و برخلاف آن چه مخالفین ایشان می خواستند چهرهٌ منفی از ایشان تصویر کنند… سراپای امام محبت و عاطفه بود و عرفان در سراسر زندگی امام وجود داشت» (کیهان هوایی، 13خرداد69).
در همین تاریخ، «مؤسسهٌ محترم» نیز «نامهٌ عرفانی» خمینی را به فاطمه طباطبایی با عنوان «ره عشق» منتشر کرد. تعبیرهای شاعرانه، استعاره ها، جمله بندیها و شیوهٌ نگارش این نامه، با سبک و سیاق بیان خمینی به کلی متفاوت بود و نشان از سبک نگارش نوین او پس از ارتحال داشت! با تعبیرهایی متفاوت و ناهمگون با تعبیرهای معمول او، از جمله:«چشم دلها»، «افق ملکوت»، «سرچشمهٌ جوشان وحی»، «جوانی که بهار یافتن است»، «فروغ نظرکردن»، «دیدگان دل»، «پرده های نور» و…
ابتکار نوپدید خمینی پس از «ارتحال»، وجود 44 منبع و توضیح در این نامه است. آن هم نه در یک متن پژوهشی بلکه در یک نامهٌ خصوصی. این سبک کار در نامهٌ دیگری هم که خمینی پس از مرگش به پسرش احمد نوشت، دیده می شود.
نوع نگارش و شیوهٌ بیان شاعرانهٌ این دو نامه با شیوهٌ نگارش پیام احمد خمینی به «امّت امام» ـ که در همین تاریخ منتشر شد ـ کاملاً همسان و همخوان است. در آن پیام نیز تعبیرهای شاعرانه یی مانند «خورشید رهبری»، «آسمان جانهای حقیقت جو»، «خورشید وجود مردان بزرگ، که مظهر حقیقت نابند» و… بسیار به چشم می خورد و سرچشمهٌ همهٌ این نوشته های خمینی را پس از ارتحال نشان می دهد.
از این گونه نوشته ها پیش از مرگ خمینی هم به نام او منتشر شده بودند، البته پس از نوشیدن زهر آتش بس و فروغلتیدن در بستر احتضار. مثلاً پیامش به مناسبت «هفتهٌ دفاع مقدّس» در اول مهر1367، با همین نگارش است: «هفتهٌ جنگ امسال حال و هوای دیگری دارد… خانوادهٌ شهدا، این مشعلداران راه اولیا، تا همیشهٌ تاریخ، افتخار روشنایی طُرق الی الله را به عهده گرفته اند؛ مجروحین و معلولین، خود، چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشهٌ این مرز و بوم به دین باوران، راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را. اُسرا در چنگال دژخیمان، خود، سرود آزادیند؛ شهدا شمع محفل دوستانند… این جا صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسیمش بر خود میشکافد» (رسالت، 2مهر67).
این پیام چند سال بعد در رسالت 31شهریور71 نیز بدون ذکر تاریخ، به عینه تکرار شد. امّا، این بار در کنار آن دستخط خمینی نیز به چشم می خورد؛ کاری که در زمان حیات او انجامش لزومی نداشت.
پس از مرگ خمینی در کنار شعرها، نامه ها و نوشته هایی که به نام او منتشر شده، دستخطش هم دیده می شود تا خواننده در انتساب آنها به او تردیدی به خود راه ندهد. تقلید خط خمینی نیز از فرآوردههای بنگاه احمد خمینی ـ «مؤسسهٌ تنظیم و نشر آثار امام خمینی»ـ و «بیت امام» است.
احمد خمینی، «بیت امام» و خامنه ای و سایر بازماندگان خمینی در یکی دو سال پس از مرگش بسیار کوشیدند تا از خمینی «تحریر الوسیله»، «مصباح الهدایه»، «ولایت فقیه»، «توضیح المسائل» و… خمینی «سبوی عشق»، «بادهٌ عشق»، «ره عشق» و… بسازند و او را که قلبش جز از کینه، نفرت، قساوت، سختدلی و خونخواری نشان دیگری نداشت، سرودخوان خال و لب لعل و چشم بیمار و جام می و میخانه و گیسوی یار بنمایانند؛ چهرهٌ جدیدی هزاران فرسنگ دور از چهرهٌ اهریمنی و دژخیم خوی اصلی او. آنها بسی کوشیدند تا با غازه و آبرنگ عشق و عاطفه و سرخی باده و شراب ارغوانی و آفتاب روی یار، چهرهٌ سفّاک، خونریز و دهشت آور خمینی، این بی رحم ترین حیوان درندهٌ روزگار را بیارایند، غافل از این که «ننگ با رنگ پاک نمی شود».
این ناکامی در سخنان احمد خمینی، معرکه گردان «بیت امام» و «مؤسسهٌ محترم»، در دیدارش با اعضای کمیسیون فرهنگ و ارشاد مجلس رژیم در فروردین73 به روشنی دیده می شود: «…تبلیغات علیه امام چنان وسیع و حساب شده است که از امام یک تصویر زشت در اذهان جهانیان القا کرده است». این تصویر زشت، همان چهرهٌ واقعی خمینی است که ایران و ایرانی را در دوران حکومت ننگینش به آستانهٌ ویرانی و نابودی کشانده است.