از خود میپرسیدم که قهرمانان و ناجیان ملت ما در آن آلونکهای فلزی که بدنه آن خود عامل هدایت گرمای نزدیک پنجاه درجه بغداد است با آن همه محدودیتها و کمبودها و بیماریها چه میکنند؟ اسفالت در حال پختن بود و من در فکر بیمارانی بودم که بعد از سالیان سال مقاومت و پایداری در زندانهای رژیم و درشهر سرفرازیهای بی نظیر اشرف مجبور به قبول قول و قرارهای نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای انتقال به کشورهای دیگر بودند و به جایی منتقل شدند که بعداً مشخص شد یک اقامتگاه موقت نبوده و درحقیقت جهنمی است که ولی فقیه، مالکی به کمک نماینده سازمان ملل و آمریکا برای دست کشیدن این قهرمانان از مبارزه درست کرده اند.
داشتم به مجاهدینی فکر میکردم که در چه شرایط سختی با بیماریهای مختلف از جمله سرطان در نبرد بودند و همگی با چه اراده های آهنینی در مقابل دنیایی از سیاهی ها و تباهی ها مقاومت میکنند و پیام ایستادگی و حمله به نظام جهل و جنایت به مردم میدهند. در آن گرما که برای من دهها راه برای فرار وجود داشت به یاد دوستانم در لیبرتی بودم که جز ایستادگی تا آخرش و سرنگونی نظام جهل و جنایت فکری در سر ندارند. افکارم و احساساتم به این طرف و آنطرف میرفت و احساس عشق عمیق از این همه عظمت غرور در من متبلور میشد و همزمان در من تنفری از همه عوامل و ظالمان از نماینده سازمان ملل و ... در همراهی و همگامی با دیکتاتورهای خامنه ای و مالکی توسط کوبلر دور میزد و صحنه های رسوایی جنایت پیشه کوبلر که بعد از اعلام پایان کارش در پارلمان اروپا در پشت تریبون پارلمان اروپا به وراجی میپرداخت و با وقاحتی غیرقابل وصف برای خالی کردن تمامی عقده های ناشی از افشا گریها و فریاد اعتراض ایرانیان آزادیخواه در هنگام ورودش به تکرار حرفهای رژیم و مزدوران رژیم میپرداخت که مجاهدین خودشان ناقض حقوق بشرهستند. اما این افکار مرا به جای دیگری هم فرو برد و خشم تمام وجودم را فرا گرفت از اینکه یکی از دوستان سابق (اسماعیل بی وفا یغمایی) که دیگر برایش رژیم و جنایاتش هیچ مهم نیست و همه را در یک کینه توزی کور به سازمان مجاهدین به باد فراموشی سپرده است، با ادعای بسیار رذیلانه کشتن مجاهدین به دست خود درحقیقت به سابقه خود یک تیر خلاص میزند ....
در گرما گرم این افکار بودم که ناگهان دوست و همرزم شوراییم آقای منصور لوایی به من زنگ زد و پرسید آیا از استعفای روحانی و قصیم از شورا خبر داری؟ پرسیدم از کجا میگی؟ منصور گفت از فیس بوک مطلع شدم و من هم باور نمیکنم، میخواستم بدانم تو خبر داری چون الان ساعت دو شب اروپاست و نمیخواهم کسی را بیدار کنم.
گفتم اینان که همه جا پشتیبانان مجاهدین و مدافع شورای ملی مقاومت بودند و بیش از همه در شورا و تلویزیون سیمای آزادی وقت سخن گفتن به آنها اختصاص داده میشد. آقای لوایی گفت منهم باورم نمیشود.
روزهای قبلش در فیسبوک و اینترنت با نامه و مطالب یک تواب خود فروخته (مصداقی) که ناگزیر نقاب از چهره کنارزده، روبرو شده بودیم. بعد هم آن افتضاح اسماعیل یغمایی !! اما وقتی کمیسیون قضایی شورا اطلاعیه داده و آنها را به چالش حقوقی فراخوانده بود همه این ادعاهای پوچ به باد فراموشی سپرده شده و هیچ عکس العملی نشان نداده بود، چرا که خودش میدانست که اگر حرفش درست میبود و حتی یک موردش قابل استناد بود و رژیم و لابیستهایش با تمام قوا دنبالش بودند، دادگاههای مختلف اروپا و آمریکا مجاهدین را از لیستهای تروریستی دولتهایشان در نمی آوردند بلکه آنها را تحت پیگرد قضایی هم قرار میدادند. شنیدن این حرف از کسی که به هر دلایلی نتوانسته در اشرف بماند و به قول خودش نتوانسته «مجاهدگونه باید زیست ، مجاهد گونه باید جنگید» را نه در حرف و شعر بلکه در عمل انجام دهد و حتی نتوانسته بود در شورا تنها جبهه جدی مخالف رژیم آن هم در اروپا به فعالیت بپردازد، برایم بسیار سخت و تأسف آور بود. اما حالا این استعفا چه معنی داشت و چه ارتباطی با توابین و نادمین داشت؟ چرا این دو نفر که نزدیک به دو دهه آنها را میشناختم باید اینطوری خودزنی سیاسی کنند و تمامی سوابق خود را در این مرحله بسیار حساس برباد دهند؟
خود را به اولین کامپیوتر ممکنه رساندم تا ببینم موضوع چیست و مستقیم به سراغ فیس بوک کریم قصیم رفتم و با تعجب و تأسف فراوان متوجه شدم که خبر درست است. موقع فهم و تحلیل رسید. نمیخواستم خشمی یا حتی احساسی مرا فرا گیرد. میخواستم بیشترین امتیازات را به این اعضای مستعفی بدهم و شورا و مجاهدین را به محاکمه بکشم تا از حقیقت سر در آورم.
خوب اینان ایراداتی دارند، انتقاداتی دارند، پیشنهاداتی دارند، باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
با شناختم از شورای ملی مقاومت و روشهای پارلمانی در کشورهایی که عمری در آن سپری کردم میخواهم مشکلات را دریابم.
اول اینکه موضوع چیست؟
از یک طرف یک رژیم با آن همه سابقه قتل و کشتارشکنجه و جنگ، فقر فساد و فحشا و هزاران مصیبت و آن هم نه فقط برای مردم ایران بلکه کل جهان و از طرف دیگر با یک اپوزیسیونی که با دنیایی از نامردیها و سرکوبهای متفاوت روبرو بوده است اما به هیچ قیمت حاضر به دست برداشتن از مقاومت نبوده است و تا نفر آخر حاضر به جنگیدن است.
دوم چه کسانی نقش آفرین این مسأله هستند؟
مسلماً این آقایان مستعفی کسانی هستند که میدانند چه میکنند و بسیار واقفند که تأثیرات این عملشان در زمینه های سیاسی چیست. مثلا بی شک اینان میدانند که این یک ضربه به شورای ملی مقاومت و مجاهدین در لیبرتی که در حال تهدید مجدد موشکی به سر میبرند و اشرف و در نتیجه تنها آلترناتیو دموکراتیک در ایران در مقابل رژیم و آن هم در شرایط انتخابات نمایشی و مفتضح است!
مگر خودشان بارها در تبلیغ این تنها آلترناتیو دموکراتیک به ایراد سخنرانی و دفاع نپرداختند. آیا به اپوزیسیونهای یک شبه ناگهان اعتقاد پیدا کرده یا برخلاف امضا هایشان روی مصوبات و اساس شورا پشیمان گشته اند. نمیخواستم پیشتر بروم و به نفوذ عناصر رژیم یا پیامهایی که خودم هم چندین بار دریافت کرده ام فکر کنم...
بنابراین در این شرایط و اوضاع رژیم، از هر نظر بی شک این عمل (استعفا) تنها سود آورش رژیم در حال سرنگونی است. رژیمی که هدفش نابودی همه اپوزیسیون و در رأس آن مجاهدین و شورا میباشند.
رژیم بارها با اینکه مدعی گروهک بودن و نابودی مجاهدین است در کنار کشتارهای بزرگ و شکنجه های غیر قابل وصف اولین و آخرین حرفش با همه کشورهای خارجی که تمایل تجارت از هر پرنسیپی برایشان بیشتر ارزش دارد محدودیت یا حتی نابودی مجاهدین و نیروهای هوادارش میباشد. مگر بمباران و 17 ژوئن 2003 فراموش شدنی است؟
اما احساس متناقضی هم مرا فرا گرفت و به سرعت به صورت فلش بک(خاطرات تصویری و صوتی و مشاهدات) به یاد حرفهای نسبتاً طولانی آنها در اجلاسهای شورا در نزدیک به دو دهه گذشته و در گفتگوهای تلویزیونی و حرفهای خصوصی افتادم و یادم می آمد که آنها موقع حمله اضداد مقاومت به مجاهدین از آنها دفاع میکردند و یادم می آید که کریم قصیم یکبارجلوی دوربین به دلیل علایقش به مجاهدین وحمله توسط فرد دیگری که خواستار نگه داشتن مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا بود هیستریک و عکس العملی برخورد کرد، طوری که در مقابل تفسیرهای محترمانه اما منتقدانه دوستان مقاومت در صفحه فیس بوکش از خودش هم انتقاد کرد. من از خود میپرسیدم پس این همه علایق آن هم در شرایطی که هر لحظه ممکن است لیبرتی با موشکهای رژیم مورد هدف قرار بگیرد، کجا رفته است؟
به یاد دارم که کریم قصیم بعد از حملات وحشیانه نیروهای مالکی به اشرف برخلاف معمول که خیلی خشک و به قول خودش سیاسی بود در جلسه شورا بسیار احساساتی شده و اشک ریخت و حاضر به اهدای مسئولیت کمیسیون محیط زیست به رفقایش در اشرف شد. آیا جان عزیزانی که خود او درسوگشان بعد از حملات به اشرف می گریست و آنها را به خاطر قهرمانیشان می ستایید ناگهان اینقدر بی مقدار شده است؟
پس اوضاع درب و داغان رژیم و بن بستهای رژیم که صحت مواضع سه دهه همین مقاومت و مسئول شورا را نشان میدهد و آقایان بارها در مورد آن سخنرانی و مصاحبه کرده اند، کجا رفته است؟ همه اخبار و اتفاقات کشورمان صحت بن بستهای پیش بینی شده همین شورا ست. به راستی چه کسی با افشاگریهایش برنامه اتمی و تروریسم رژیم را افشا کرد؟ چه کسی رژیم را به این روزی که در آن به سر میبرد نشاند و بالاخره چه کسی برنامه و طرح عملی برای فردای ایران دارد؟
ضربه همان جمله اول است. آیا این میتواند ضربه به تنها آلترناتیو دموکراتیک را با همه حرفها که در این توضیح نوشته شده است، جبران کند؟
آیا مجاهدین یا شورا در حاکمیتند؟
آیا برنامه ده ماده یی خانم رجوی همان انتقادات این آقایان را جوابگو نیست؟
احساس مسئولیت کجاست؟
این نکته واضحتر از آن است که نیاز به تشریح داشته باشد ، هر آدمی مسئول رفتار خویش میباشد و باز نیازی به توضیح نیست هر فردی آزاد است که تا آنجا که به کسی یا آزادی و منافع کسی لطمه نزند برای خویش راه و روش زندگی و مسیرش را تعیین کند. مثلا با کسانی هم پیمان باشد یا از کسانی فاصله بگیرد. اما وقتی تصمیم به اتحادی میگیرد این اتحاد یک احترام متقابلی را ایجاد میکند و مسلماً یک الزاماتی را هم به دنبال دارد که متقابل است و یک طرفه نمیتواند باشد. این هم از نظر اخلاقی و هم از نظر حقوقی بسیار مهم است که انسان با دیگران همان رفتاری را داشته باشد که خود انتظار دارد دیگران با او رفتار کنند.
خوب میخواهم از آقای روحانی و آقای قصیم چند سؤال ساده بکنم:
البته حق شما میباشد که میخواهید چیزی را تغییر بدهید و در محیط دموکراسی از امکانات و مکانیزم آن همه استفاده ها را هم بکنید. سؤالات مستقیم: کی شما محدودیت برای صحبت در جلسات شورای ملی مقاومت و یا حتی رسانه های مقاومت داشته اید؟ کی نتوانسته اید انتقادات و یا پیشنهاداتان را مطرح بکنید؟
تا آنجا که من در حدود 17 سال عضویتم در شورا شاهد آن بوده ام شما از تمام جلسات برای اظهارات نظر ماکزیمم استفاده را میکردید و حتی برای شما وقت بیشتری از دیگران اختصاص می یافت، طوری که باعث کمبود وقت برای دیگران میشد. شما به اندازه کافی هوشیار هستید و میدانید دشمن در همه سالها و در همه جای این جهان مترصد ضربه زدن است و طبق حرفهای خودتان حتی در متن استعفا نمیخواهید دشمن از این استعفا سوء استفاده کند و جبهه خلق گسترده تر و مستحکمتر شود. آیا با توجه به این نمیتوانستید در درون شورا قبل از اعلام استعفا، آن را کتباً یا شفاهاً اعلام دارید و بعد از مراحل قانونی و نرسیدن به اهدافتان استعفای خود را اعلام دارید؟ اگر حق با شما بود، شاید دیگراعضای شورا را هم مجاب مینمودید که جای بهتری بیرون شورا و جریان بهتری برای سرنگونی و پایه گذاری دموکراسی در ایران وجود دارد.
شواهد نشان میدهد که شما با همدیگر هماهنگ کرده اید و حتی از نزدیکترین دوستان شورایی خود این استعفا را مخفی نگه داشته اید؟ مگر خواستهای شما خواستهای دموکراتیک و به حق نمیباشد، این مخفیکاری برای چه بوده است؟
آیا واقعاً نمیشد این انتقادات، پیشنهادات شما که عامل جدائی تان از شورا میباشد و آن هم نزدیک سه دهه را در دو سه هفته آینده در اجلاس میان دوره یی شورا بیان کنید؟
آیا این مخفی نگهداشتن و بلافاصله از طریق سایتها انتشار دادن یک روش دموکراتیک و احترام به حقوق همرزمانتان میباشد؟
آیا این تصمیم نشان از احساس مسئولیتی در مقابل همرزمان سابقتان، اعضای مجاهدین در اشرف و لیبرتی یا شورا و مهمتر از آنان سرنوشت مردم ایران دارد؟
آیا شما از استفاده رژیم از این مسًله بی خبر و بی تجربه اید؟
راستی شما با حرفها و مقاله ها و موضعگیریهایتان در دفاع از شورای ملی مقاومت در دفاع از اشرفیان در دفاع از مسئول شورا آقای رجوی و خانم رجوی چه میکنید؟
همانطور که شما بارها و بارها نوشته و گفته اید، شورای ملی مقاومت سالیان سال جبهه و ائتلاف اصلی در مقابل رژیم فاشیستی مذهبی بوده است و دستش برای همکاری برای همه کسانیکه به آرای مردم یعنی جمهوریت (از هر نوع آن ایرانی و دموکراتیک) و نفی دیکتاتوری از هر نوعش (شاه و یا شیخ) دراز است. چه کسی خواسته با مجاهدین و شورا یا با جبهه همبستگی همکاری کند و کسی مانع او شده است. مگر پیوستن به یک جبهه دوطلبانه نیست؟ اما شما از طرح جبهه همبستگی و مسائل دیگر بهانه سازی برای خنجر زدن به مقاومت را مد نظر داشتید. تا آنجا که به یک واقعیت سخت بر میگردد این شورا هیچ رقیب واقعی ندارد .
البته همه میدانند که بار اصلی شورا و همچنین مبارزه را سازمان مجاهدین بر دوش دارند و به همین دلیل در تمامی تصمیم گیریها هم این سازمان به دلیل بهایی که میپردازد نقش اصلی را دارد. اما شما میدانید که در تمام طول حیات شورا هیچ سازمان یا عضوی حقوقش پایمال نشده است و جدایی ها از شورا یا به خواست افراد یا جریانات یا به خاطر نقض تعهدات و پرنسیپهایی (مثل مذاکره با رژیم) بوده که اساس و فلسفه وجودی این شورا در مقابل رژیم بوده است.
البته این موارد از نظر قانونی و حقوقی به رأی خود شما بوده است. حالا میخواهید زیر امضاهای دیروزتان بزنید دیگر ربطی به شورا و اعضای آن ندارد.
حتماً شما که مدافع دموکراسی و روشهای قانونی آن هستید، نمیتوانید وزن سازمان مجاهدین و مایه گذاریش را نفی کنید، اما آیا روشها و اسلوب دموکراسی توسط مجاهدین علیه شما یا کسان دیگر نقض شده است؟ لطفا مواردش را ذکر بفرمایید.
من شخصاً مجاهد نبوده و اعتقادات مذهبی ندارم، اما بزرگترین افتخار من در زندگی در کنار مجاهدین خلق ایران بودن است. آنان که با وجود اعتقادات مذهبی و اسلامی شان، که البته آنتی تز اسلام ارتجاعی و بنیادگراست، به جدایی دین از دولت اعتقاد دارند و عملاً هم آن را اثبات کرده اند ، آنانی که همه آحاد ملت را با هر نوع فکر عقیده ایی برابر میدانند، آنانی که شورا و دموکراسی را نه تنها پایه گذاری کرده اند بلکه به تنهایی همه امکانات سازمانشان را برای دادن تریبون به ما اعضای شورا پیش کش کرده اند. آنانی که برنامه هایشان صرفاً حرف نیست بلکه پشتیبان حرفشان اعمالشان و بهتر بگویم جانمایه و هستی و فداکاری بی نهایتشان است. راستی شما در مقابل این امکانات فراوانی که دریافت کردید، چه پاسخی به آنها داده اید؟ آیا واژه نمک ناشناسی برای شما تعریف ضعیفی از رفتارتان یا بهتر بگویم خیانتتان نیست؟
اختلاف عقیده یک چیز طبیعی است و در صورت اعتقاد عملی به دموکراسی راه حل دارد. آری شاید من در نقاطی با مجاهدین اختلاف عقیده داشته باشم اما در شرایط جنگ تمام عیار با آنها در یک جبهه هستم و به هر قیمت با آنها میمانم. مطمئنم فردا آنها نه تنها من را در گفتن حرفم محدود نخواهند کرد بلکه همه چیز بر اساس دموکراسی، حقوق بشر و قوانینی که نمایندگان واقعی ملت وضع خواهند کرد، پیش خواهد رفت.
پس باید افتخار کرد که به احقاق حقوق ملت از طریق شورای ملی مقاومت و ارتش آزادی خواهیم رسید. به اعتقاد عمیق من مجاهدین و شورا با دنیایی از دشواریها انسانیت را احیا کرده اند و در آینده بسی فراتر از گذشته خواهند کرد.
چرا که به حقیقت و انسانیت اعتقاد قلبی و عملی دارند و آن چیزی که به دلیل این فداکاریها و پایداری نه تنها برای مردم ایران بلکه همانطور که من از کشورهای مختلف شنیده ام برای مردم کشورهای به پا خواسته منطقه امید بخش و نوید دهنده بودهاند و هستند.
ضمنا در مورد سوریه که هیچگاه شما آنرا عنوان نکرده اید من خود شاهد گفتگویی بین آقای رضایی معاون دبیرخانه شورا با یکی از رهبران اپوزیسیون سوریه در بروکسل بودم که از آقای رضایی برای صحبت با کاترین اشتون مشاورت میخواست و آقای رضایی که مقدم بر هرچیز تلاش داشت ضرورت مرزبندی و تصفیه صفوف مقاومت و اپوزیسیون سوریه را از جریانهای بنیادگرا خاطر نشان کند، به وی گفت اگر شما جدایی دین از دولت را مطرح کنید نیروهای بنیادگرا از صفوف شما زدوده خواهند شد، حالا شما (دونفر مستعفی) ادعا میکنید که مجاهدین یا شورا از این جریانات دفاع میکنند؟ آیا اینقدر بیگانگی با مجاهدین بعد از نزدیک به سه دهه میتواند وجود داشته باشد؟
در کنار مجاهدین بودن و عضویت در شورای ملی مقاومت یک افتخار مشترک و بسیار بزرگ و غرور آفرین برای همه اعضای غیرمجاهد در شورای ملی مقاومت و از جمله افتخارات شما قبل از استعفای بسیار شک برانگیزتان بوده است. ببینیم شما همچون دیگر مستعفیان و اخراجیان با طرحهای نوتان به کجا خواهید رسید، در صحنه سیاسی و در رویارویی واقعی با فاشیسم مذهبی حاکم بر میهن مان چه خواهید کرد و در کجا خواهید ایستاد، جواب تاریخ و مردم را چه خواهید داد و تاریخ با این افتضاح بزرگ چه قضاوتی درباره شما خواهد کرد؟
سخن آخر
به دوستانی که در حال تدارک گرد همایی بزرگ مقاومت در پاریس هستند درود میفرستم و از صمیم قلب تبریک میگویم و همه هموطنانی را که آزادی ایران و ایرانی را خواستارند به شرکت در این بزرگترین رژه سیاسی و مردمی علیه آخوندهای حاکم و به سوی آزادی فرامیخوانم.
شورای ملی مقاومت وارٍث تاریخی مبارزات مردم ایران است و پاسخ و راه حل واقعی مسائل و نیازهای مادی و معنوی مردم ایران است وخانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده این مقاومت با برنامه ده ماده ای خود مبتنی بر طرحها و مصوبات شورای ملی مقاومت، نوید بخش ایران آزاد و پیشرفته فرداست. با شرکت هرچه گسترده تر در گردهمایی بزرگ 22 ژوئن در ویلپنت، باید فریاد دادخواهی مردم ایران را هر چه رساتر به گوش جهانیان برسانیم که آزادی ایران، بشارت رهایی مردم جهان از پدیده شوم بنیادگرایی و تروریسم فاشیسم مذهبی هم هست.
پیش به سوی گردهمایی بزرگ ویلپنت
پیش به سوی آزادی