به دنبال انتشار نوشته من- در باره پیام قاطع و به جای خانم مریم رجوی به مناسبت پیروزی موج دوم انقلاب مصر- گویا سوء تفاهمی آن هم از سر حسن سوء نیت! پیش آمده است. چند تنی در جلو صحنه و پشت صحنه با نگاه به غایت تمثیلیـ و به سبک هندی در ادبیات ایران- به آن نوشته ایراد گرفته اند.
ابتدا لازم میدانم که توضیحی در باره سبک هندی بدهم. این سبک یکی از سه سبک مهم شعر کلاسیک ایران است. شاعران این سبک ـ به سیاق مکانیکی و منطق تمثیلی(به فرنگی: لوژیک الگوریکال) دو یا چند پدیده را پیش هم میگذارند و ردیف بندی میکنند. اگر شباهتی بین آندو و یا آن چند بود- فی الحال یک نتیجه گیری فله ای و جهانشمولی از آن ارایه میدهند و یک حکم کلی صادر میکنند. البته این کار در شعر سرودن به سبک هندی بد نیست و خواننده و شنونده را تحت تأثیراحساسی- جنجالی به نوعی تابلویدی( مانند خبرهای جنجالی روزنامه های مشهور به تابلوید) قرار میدهد. اما این سبک را نمیشود بهترین سبک شعر فارسی دانست و همطراز سبک خراسانی و یا عراقی قرارداد. چون منطق استدلالی آن به قول رومی "چوبین" است. این سبک در شعرهای فارسی و اردو در موسیقی سنتی هند به نام قوالی یا کوالی بسیار مردم را تحت تأثیر زودگذر قرار میدهد و فریاد: "وا وا وا! کیا بت هی! "( به زبان هندی به به ! چکارکرده! یا به به به! چه محشر است!) به هوا بلند میکند. نگارنده که چهار سال کنسول کشورم در هندوستان بودم از این مهمانیها وکنسرتهای (قوالی به زبان اردو یا کوالی به هندی) زیاد در خاطرمانده دارم.
دو نمونه از این دست سبک هندی در شعر فارسی به روایت زیر است:
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشستن ها. یا:
شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کسی ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس!
القصه طبق این فتوای ادبی میلیاردها انسان در طول مطول تاریخ کتگوریزه شده وهمجنس آهن بد و خار گردیده اند. در نتیجه به حکم آن کار "نودودو" ("اوتیستیک- اسکنیستی") اگر بیست سال هم در دانشگاه هاروارد درس بخواند تا ابد همردیف آن فلز و آن گیاه خشک درکشوی متالرژیکی- بوتانیکی شاعر بایگانی میشوند.
حالا ـ به حکم بس عالمانه! این بابا ها- چون تبریک و اظهار خوشحالی خانم رجوی و شورا و مقاومت ایران از پیروزی این مرحله انقلاب مصر و طرد کسانیکه سخت به دنبال حکومت دینی یا نیمه دینی و یا در آب نمک خوابانده برای آینده هستند- توام شده است با اظهار خوشحالی آخوندهای شیعه و مالکی و بشار اسد علوی خونخوار- پس همه همسو شده و از یک جنس هستند!. بعبارت مضحک دیگر اگرـ هم القاعده و هم مردم لیبی و تونس و یمن همزمان مخالف معمر قذافی و پرزیدنت بن علی و پرزیدنت عبدالله صالح بوده و از سقوط آنان اظهار شعف و شور شوق کردند ـ جای انتقاد و سرزنش دارند و باید حرف خود را پس بگیرند. پس بخوانید که به بیان این فتوای کافه ای همه از یک نوع خار وآهن هستند!
اگر حافظه ها در این غربت طولانی کمرنگ نشده باشد ـ به یاد می آوریم که طالبان و القاعده و سنی های به غات بنیادگرا (سلفی و وهابی های متعصب و غیرو) همگی رژیم خمینی را لعن و نفرین کرده و میکنند. آنها کل شیعیان را "رافضی" و منافق و مرتد میدانند (صفاتی که برای توجیه کشتار و سرکوب بهایی های کشورمان- آخوندهای جاهل به کار می برند). این دسته از مسلمانان بنیادگرای ماورای ایران- اصولاً کل مذهب شیعه را مطرود دانسته و برای سقوط رژیم ایران و ولایت از نوع شیعه دعا و تبلیغات وسیع دینی کرده وحتی یکبار در مرز افغانستان آماده جنگ با حکومت آخوند ها در ایران شدند. آخوندها میدیدند که آقای مرسی خط ولایت فقیه شیعه را قبول نداشت و اخوان المسلمین و سلفی ها اصولاً مذهب شیعه را منافق و منحرف و بدعت برای تضعیف اسلام میدانند و از کارخانة شیعه سازی رژیم منحط خمینی- خامنه ای در کشورهای عربی و شما ل آفریقا و افغانستان و پاکستان منتفر هستند- ( به یاد بیاورم که کشور مراکش روابط خود را یک بار روی همین شیعه زیساسیون رژیم ـ قطع کرد).
برای طنز تلخ تاریخ این را هم بشنوید که بعد از پیروزی مرسی در انتخابات قبلی- مجمع اهل بیت خامنه ای- به امضای ولایتی و حداد عادل - نامه ای به مرسی نوشتند و ضمن تبریک و تهنیت و شور و سرور فراوان از "پیروزی او و اسلام"- تجربیات حکومت اسلامی ولایت مطلقه فقیه را برایش شرح دادند. در آن نامه نمایندگان بیت عنکبوت خامنه ای نوشتند که یا ایهاالمرسی! ما حاضریم کارشناسانی برای پیاده کردن نوع مصری آن ولایت به دستبوسی و خدمت رئیس جمهور اسلامی مصر اعزام کنیم. که همان موقع توسط سخنگوی مرسی و اخوان المسلمین رد شد. خشم دیگر آخوندها به علت مخالفت مرسی با بشار اسد و ملاقات نکردن او با خامنه ای در حاشیه کنفرانس غیرمتعدها در تهران بود و…و…و دلخوریهای دینی- سیاسی و منطقه یی و ژیوپولیتیکی دیگر.
حالا شاعری از سبک هندی میفرماید که چون مربع شر( خامنه ای ـ حزب الشیطان ـ مالکی ـ اسد) امروز از افتادن مرسی- در تضادی که در جهان سنتی اسلام و در ژئوپولتیک منطقه با هم دارند ـ خوشحال هستند وخانم مریم رجوی و ما هم از پیروزی توفنده میلیونها مردم مصر درخیابانها برای استقرار یک حکومت لاییک و جدایی کامل دین از دولت (نه نوع آلترناتیو نیم بند به سبک و رنگ سبزی خوردن موسوی-کروبی و خاتمی وشرکا و اخوان المسلمین) هردو اظهار خوشحالی میکنیم پس هردو از یک قماش وخار و آهن بد هستیم! این را میگویند تحلیل حکیمانه. اگر جالینوس حکیم زنده بود بی درنگ یک بار قاطر هندوانه شیرین یونانی به عنوان هدیه آن حکیم به درب خانه اینان میفرستاد.
باری- به طریق اولی- چون طالبان و القاعده ـ در سالهای در قدرت بودن- مدام دنبال جنگ و ستیز دینی- ایدیولوژیکی و جنگ قدرت منطقه یی و حتی در پی جنگ و سرنگونی رژیم ولایت فقیه شیعه در یران بودند- و ما مقاومت ایران هم طرفدار سرنگونی همین رژیم بوده و بودیم و مجاهدین هم به عنوان پادزهر بنیاد گرایی و برای استقرار یک حکومت تا بن استخوان لائیک با همین رژیم میجنگیدند پس ما ـ شورای ملی مقاومت و ایضا سازمان مسلمان محوری به همراه القاعده و طالبان و اخوان- سلفیست از یک ریشه گیاه شناسی و بالنتیجه خار سر دیوار هستیم و سخت هم فورمول فلز آنان. برو بالا! خانم مرضیه وقتی جملات نامربوطی یا منطق عجیب و غریبی از کسی می شنید بلافاصله با شوخی به او میگوید: موش بخوردت الهی! یادش شاد که جایش بس خالی است.
در یک کلام: آنچه پیام اصلی و جوهر واکنش تاریخی و به جای خانم مریم رجوی در آن تبریک به مردم مصر است- بخشی از یک استراتژی تکاملی تاریخی است. در روند پستی و بلندیهای انقلاب مصر و تونس و لیبی و یمن و اکنون هم سوریه وفردا عراق و… یک حرکت تکاملی در پیش است. ابتدا یک انقلاب( از نوع بهمن خودمان) دوسال پیش در مصر و جاهای دیگر پا میگیرد- بعد به دلیل نبود بنیادهای دموکراتیک و تشکیلات جامعه مدنی- (نفرین بر دیکتاتورهای تک حزبی قبلی!)- ملاهای رنگارنگ از هر مذهب و دسته ـ به دلیل داشتن تشکیلات و سوار شدن بر احساسات دینی و عقده های بخشی از توده های ناگاه - آن انقلاب را ملاخور و یا مفتی و اخوان خور میکنند و سواربر زین موج ـ مثل مسابقه سنتی بزکشی افغانستان- آن را می ربایند. در مرحلة سوم توده های اگاه دوباره به خیابان می ریزند و موج سواران و مفتخوران را (که اتفاقاً نقش تعیین کننده ای در موج اول انقلاب نداشته اند) کنار میزنند و سرانجام به همت همین ملت حکومتی مبتنی برجدایی مطلق دین از دولت پا میگیرد. در تحول تقریباً دویست ساله دموکراسیهای غربی- همین روال پیش رفت. البته و صد البته با تفاوتهای زیادی درتحولات و تاکتیکها و تکنیکها و افتان وخیزانها. پس از استقرار اولیه دموکراسی در دانمارک اعلیحضرت کریستیان چهارم مگر کوتاه می آمد! به قول رفسنجانی من یک چیزی میگویم وشما یک چیزی میشنوید! اعلیحضرت قدر قدرت دانمارک میفرمود که وقتی من ( بخوانید" اسلام عزیز") همه چیز به شما میدهم دیگر این دموکراسی به چه دردتان میخورد؟!
این روند کم و بیش در سایر انقلابات به ویژه در انقلاب آمریکا پیش رفت در آنجا نیز مترقیان دینی و طرفداران جدایی دین از دولت خط خود را از پوریتانیست های دین الهی جدا کردند و درکنار "پدران بنیاد گذار" به حکومت سکولار و لاییک رسیدند. اگر این جالینوس های معاصر آن موقع زنده بودند با پیدا کردن شباهت مخالفت همگی گروهها با امپراطوری اعلیحضرت جورج (بخوانید شاه و خمینی و خامنه ای و بن علی و قذافی و صالح و مبارک و مرسی ومالکی و بشار) - با درایتی جالینوسی- ارسطویی! بلادرنگ وجه مشترک عکس العمل همه ـ درتبریک و اظهار خوشحالی از شکست و پایان حکومت بریتانیای کبیردر آمریکا را پیدا و عمده کرده و از توماس جفرسن- دیپلمات برجستة آمریکا و سفیر سابق آن کشور در پاریس- خرده گرفته و میفرمودند که شماها و همه آنهای دیگر با این وجه تشابه همه از یک آهن و خار هستید . پس دیگرچنین بیخودی برای پیروزی استقلال طلبان برانگلستان و ایضاً پیروزی نهایی نیروهای ضدنژاد پرستان و آزادیخواهان و آبراهام لینکلن وسردار بزرگ ژنرال گرانت بر ذوب شدگان در حکومت راسیستی جنوب ایالت متحده شورو سرور به خرج ندهید!
و کلام آخر. این درد تاریخ است که تمامی تمدن های باستانی شرق از بین النحرین عراق گرفته( هفت هزارسال) و مصر(حدود پنج هزار سال) چین (شش هزارسال) و سوریه و ایران و بابل و آشور وکلده - حالابعد از چندین هزار سال هنوز و هنوز برای دموکراسی و آزادی میجنگند و تازه عده ای اولین انتخابات دموکراتیک و یا نصف و نیمه دموکراتیک را با تأخیر لااقل دویست ساله- تجربه میکنند. از این تمدنهای بزرگ – به غایت از شمار دموکراسی ها عقب مانده و یا عقب نگهداشته شده- تنها هندوستان است که به رغم همه کاستی ها و فقر و گرفتاریها در زمره دمکراسی های نهادینه شده می درخشد. باری وبولفه (به ابولفضل به زبان لری) این تقصیر ما نیست. همانند سیر تحول آزادی اندیشه و انقلاب و دموکراسی از قرون وسطی تا کنون جهان غرب- با یونانی که بر تارک تاریخ دموکراسی غرب درخشید- و همه دیگر جهانها ـ باید این سیر تکامل را پیش برد. با همه افتان و خیزانها و خونریزانها. برخی به دلیل رنسانس فلسفی و فرهنگی و عصر روشنگری و ایضاً رفورماسیون دینی(که بسیار تعیین کننده بود)- که در محور آن سازمانهای مترقی مسیحی به پیروی مستقیم یا غیرمستقیم از کشیش و روحانی نامورـ مارتین لوتر ـ در آلمان قرار داشتند صدها سال پیش تر شروع کردند. مولای رومی و حافظ و ابن رشد و … این طرف دیگر هم قرنها پیش فریاد "ای یاوه یاوه خلایق!" سر دادند. لوتر بزرگ یکروز بسیاری از نودوپنج رساله ضد ولایت فقیه خود را بر درب کلیسای ویتنبرگ آلمان میخ کرد. رهبرمسیحیان جهان ـ ولی فقیه مطلقه -پاپ لیوی دهم و سپس امپراطورکبیرکلیسای رومن- اعلیحضرت همایونی شارل پنجم او را تکفیر کرده و "هرسو"(منافق) نامیدند. سالها و قرنها به دنبال این جنبش- میلیونها مسیحی مترقی با هزاران هزاران رسالة دینی این راه را برای مبارزه با بنیادگرایی ولایت مطلقه پاپ و جدایی دین از دولت و آزادی اندیشه و لائیسیته-همگام و در اتحاد با نیروهای مترقی غیر مذهبی- همانند ولتر و روسو و منتسکیوووو- هموار کردند. آری در آن زمان هم دنیا مانند زندان قصر و قزل حصار و اوین و امجدیه و سی خرداد بزرگی بود که در آن به حکم تاریخ هم نیروهای اهریمنی ضد آزادی در یک طرف وهم در مقابل همه نیروهای اهورایی آزادیخواه ائتلاف کردند. در هر دوسوی این جبهة گسترده تاریخی هم دینداران و هم بی دینان قرار داشتند. مارتین لوتر در یکی از این رسانه ها به زبان آلمانی خودش و با عبارت مخصوص آن زبان و آن زمان چیزی میگوید که شبیه "مگر میخواهیم لعنت بشیم" مسعود رجوی در امجدیه است و "پس ای گلوله بگیریدم". لوتر مینویسد که مگر میخواهم مورد نفرین تاریخ قرارگیریم. این دینی که پاپ به نمایندگی از طرف مسیح معصوم من معرفی میکند دین من و دین مسیح من نیست! (بخوانیدهیهات من الذله!)
حسن ختامی برای تفریح
من در مقاله ام گله کرده بودم از کسانیکه چهاراسبه به ما شورایی ها و به سازمان محوری مجاهدین در سایتها و کافی شاپ ها و کافه ها مرتب ایراد بنی اسراییلی میگیرند و ما را سیبل اصلی قرارداده اند. اگر سوزن کوچکی به رژیم آواره کننده هشت میلیون ایرانی میزنند- در مقابل مرتبا جوالدوزهایی با کالیبر سی وچهار( برو بالا!) و داد و غرولندهایی با قدرت نه ریشتر بر ما وارد میکنند. (من اسم کسی را نبرده بودم و منظورم کلی بود). انگاری که ما در قدرت هستیم و آنها از دست ما به خارج پناهنده شده اند. والا منظور من صرف کافه نشینی نبود( این هم یک نمونه دیگر از سبک هندی در واکنش به یک کلمه ). بعد به عنوان گناه کافه نشینی هم عکسی از من را درکنار آن دوعضو سابق شورا چاپ میکنند. واویلا! این افشاگری چه شکست دندان شکنی به من داد! من رفتم تا ازغم و غصه این سند افشاگرانه کیفی خود را در رودخانه "گلوما"ی نروژ غرق کنم! خزایی آن هم دریک کافه! واویلا وااسلاما ! جواب تاریخ را چه بدهم. بیخود نگفتند و رفسنجانی در نماز جمعه دوم ماه اکتبر 1982 نگفت که من خود را به استکبار و شیطان بزرگ و مجاهدین فروختم!
همواره این افشاگران اخیر! البته واضح و مبرهن است که شخص بنده همیشه در هنگام فراغت از کارهای روزمره کافه نشین میشوم. در آن کافه هم میگویم ومیخندم هم بحث وجدل سیاسی میکنم و هم میخورم و مینوشم و میخوانم و مثل همین الان مینویسم . به آدرس پای امضای این مقاله دقت کنید.
پس امروز با شعار روز: زنده باد کافه و زنده باد کافه نشینان ضد فاشیسم دینی وکافه نشینان کمک رسانان به تنها مقاومت سازمانیافته ـ این نوشته را به پایان می برم. مثل همین حالای من شاد و خوش و سرحال باشید.! پرویز خزایی- کافه کنتینانتال ـ اسلو ـ نروژ ساعت 1730 روز هفتم ژوییه 2013 قرن بیست ویکم ـ هزاره سوم!