اگر عمل آقایان را استعفاء بدانیم، علی الاصول باید منتظر می ماندند تا موافقت یا مخالفت با استعفای آنها از مرجعی که در خواست استعفاء کرده اند، رسمی یا غیر رسمی و مستقیم یا غیر مستقیم، ابراز شود. امّا آقایان این کار را نکردند و ظاهرا همزمان (وشاید هم حتی پیش تر از آن) با تحویل استعفاء نامه شان به دبیرخانه شورا، آن را بر در و دیوار سایت های مختلف آویزان کرده اند. علل و دلائل آقایان روحانی و قصیم نمی تواند مبنای طرح استعفاء باشد. آن علل را، جدا از درست و نادرست بودنشان، فقط می توان علل و دلایلی برای کناره گیری و یا مقابله و معارضه با شورای ملی مقاومت دانست. آقایان روحانی و قصیم نیز بطور واقعی وارد مسیری جز مسیر استعفاء شده اند. به زعم آنها چون شورای ملی مقاومت دچار قصور و تقصیراتی شده است که پذیرش یا تحملشان برای آقایان غیر ممکن بوده است، بنا بر این جدائی خود را( استعفاء) از این شورا اعلام کرده اند. قانون و قاعده و رسم و سنت چنین است که وقتی کسی از کاری استعفاء می دهد باید منتظر باشد تا مرجعی که استعفاء به او تقدیم شده است، پذیرش و عدم پذیرش خود را اعلام دارد. برای مثال یاد آور می شوم که هیچ وزیر و وکیلی به بهانه این که استعفاء کرده است، پیش از قبول استعفایش نمی تواند وظیفه و مسئولیتش را معطل بگذارد. یکی از گلایه های همکاران شورائی هم این است که چرا آقایان پیش از طرح استعفایشان در شورا و گذراندن مهلتی حتی در کم ترین اندازه ،مثلا یک هفته ای، آن را علنی و عمومی و سرگشاده کرده اند .
نگو استعفاء، بگو کناره گیری
روشی را که آقایان روحانی و قصیم برای جدائی شان از شورای ملی مقاومت اتخاذ کرده اند می توانست کناره گیری باشد. در این صورت هیچ نیازی هم به ارائه بیانیه کناره گیری خود به مرجعی، از جمله شورای ملی مقاومت، جز برای اطلاع رسانی، نمی بود. زیرا کناره گیری امری یک جانبه و مبتنی بر اختیار و اراده شخص یا اشخاص گناره گرفته است و لاغیر. در این حالت پاسخ ایشان به هر نوع پرسش و گلایه و شکوه ای از جانب هرشخص و شخصیتی، از جمله شورای ملی مقاومت، فقط می تواند جنبه داوطلبانه داشته باشد. فرق دیگر کناره گیری با استعفاء در این است که فرد مستعفی از مرجعی درخواست قبول پیشنهاد ش مبنی بر قطع همکاری را می کند و این قطع همکاری منوط به موافقت با استعفاء است. آقایان مستعفی هم منظور شان از استعفاء ظاهرا اعلام جدائی بوده است و نه در خواست موافقت با استعفاء. هر چند که برای کناره گیری از یک جمعیت سیاسی شرط خاصی وجود ندارد، امّا فرد کناره گرفته کلیه مسئولیت ها و عوارض ناشی از کناره گیری خود را بر عهده می گیرد. یکی دیگر از ویژگی های کناره گیری این است که فرد کناره گرفته ضمن بیان علت و یا عللی که منجر به این وضعیت شده است، سهم خود را نادیده نمی گیرد و در پوش های مختلف پنهان نمی کند. در مورد اقدام آقایان روحانی و قصیم این تقسیم سهم جائی ندارد و با توجه به عللی که برشمرده اند ظاهرا چنین معتقدند که قصور و تقصیر و خلاف و خطا (که آنها فرض گرفته اند بوده است) همه از شورای ملی مقاومت بوده است. در این صورت بجاست توضیح دهند که آن جنابان در این همه سال و بخصوص از چهار سال پیش تا کنون، در تمامی موضع گیری ها و اقدامات شورای ملی مقاومت چه نقشی و چه تاثیری داشته اند؟ هیچ؟ اگر پاسخشان چنین باشد باید پرسید چرا برای امر "هیچ"، سال های بسیاری در شورا سر کردند؟ امّا از آنجا که خودشان هم در متن استعفایشان به دستاوردهای عظیم و تعیین کننده شورا اشاره کرده اند، قطعا نمی توانند به "هیچ " متوسل شوید. به ویژه نمی توانند استدلاشان را گونه ای فرمول بندی کنند که اگر موفقیتی احراز شده، ناشی از حضور و تاثیر آنها بوده است و اگر قصور و یا تقصیری بروز کرده یا خطائی صورت پذیرفته، آقایان در آن نه تنها دخلی نداشته اند، بلکه از بشارت و انذار هم کوتاهی نکرده اند. این گونه عملکرد را می گویند تنها به قاضی رفتن. اما واقعیت امر این است که هر تنها به قاضی رفته ای الزامن راضی باز نمی گردد.
شاید معارضه ی مبتنی بر تبانی
جدائی آقایان روحانی و قصیم به صورتی نبوده است که مخاطبشان به این اشراف برسد که ایشان به شورا گفته اند تو را به خیر و ما را به سلامت و از پس این جدائی ما راه خودمان را میرویم و شما طریق خودتان را. آنها برای اعلام جدائیشان عللی را برشمرده و فرمول بندی کرده اند که به مخاطب عامشان این امر را منتقل کنند که گویا انتقادها و مطالباتشان برحق بوده است و چون شورا حاضر به قبول این انتقادها و تحقق مطالبات مذکور نشده است، ایشان ناگزیر از جدائی شده اند. بنا بر این چون آقایان علل جدائی خود را علنی نموده و مخاطبان عام خود را حد اقل از نظر ذهنی درگیر این مساله کرده اند، باید ضمن توضیح، بگونه ای مستدل و منطقی اثبات می کردند که این علل واقعی هستند و ایراد و انتقادهای آنها بجا است. حتی در چنین حالتی، باید به اثبات برسانند که تصمیم بیش از پانصد تن دیگر اعضاء شورا مبنی بر عدم پذیرش نظرات آقایان و عدم تمکین به آنها نا حق و نا روا بوده است و مرغ مواضع آقایان همان یک پا را دارد و هر چه جز آن غلط و خطا و غیر قابل تحمل و پذیرش بوده است. گام های بعدی آقایان که همانند بیانیه اعلام جدائیشان به صورت مشترک برداشته شده است ظاهرا مبین این واقعیت است که آنها قصدشان فقط کناره گیری نبوده است. هم نحوه ارائه استعفاء، هم محتوی استعفاء و هم توضیحات و موضع گیری های بعدی، به ویژه تک مضراب های فیس بوکی آقای قصیم، که ظاهرا بیشتر وجه افشاگری دارد تا روشنگری، حاکی از آن است که آقایان قصد مقابله و معارضه با شورای ملی مقاومت را دارند. امیدوارم در این برداشت آخری دچار خطا شده باشم و ایشان بطور واقعی وارد مرحله ای که هیچ نامی جز معارضه نمی توان بر آن نهاد نشوند. امّا ظواهر امر چنین می نماید. به ویژه که تا قبل از اعلام مشترک جدائی مشترک، هیچ یک از اعضاء شورا از چنین تصمیمی اطلاعی نداشته اند و آقایان بدون ذکر دلیل و گاهی فقط با اعلام بیماری، از ارتباط و طرح مسائلشان خود داری می کرده اند (بسیار برایم سخت است بگویم از ایجاد ارتباط و ورود به مذاکره طفره می رفته اند). اتخاذ چنین روشی و اقدامات مشترک آنها از پیش از شروع ماجرا تا امروز، متاسفانه شائبه نوعی تبانی را به ذهن مخاطبان و شهود متبادر می سازد و زمینه را برای برداشت های دیگر که یقینا جنبه مطلوبی ندارند،آماده می سازد و پرسش های بسیاری را پیش می آورند که البته قبل از هرکس خود آقایان باید پاسخ گوی آنها باشند. چرا تبانی؟ نطفه این تبانی از کی و چگونه بسته شده است؟ چرا فقط این دو نفر عناصر تشکیل دهنده این تبانی هستند؟ این دونفر چگونه و از چه مسیری به پایه های مشترک برای تبانی رسیده اند؟ چرا هیچ کس دیگر را وارد تبانی خود نکرده اند؟ پنهان کاری آنها از بدو اقدام تا پایان مرحله ی منجر به انتشار استعفاء نامه چه عللی داشته است؟ و چندین چرای دیگر که لاجرم ناشی از عملکرد خود آقایان است و ربطی به خوش بینی و بدبینی مخاطب عام ندارد.
چه می کنم، چه می نمایم!
این جانب ضمن این که هیچ یک از استدلال های آقایان روحانی و قصیم را مکفی جهت اخذ تصمیم برای جدائی از شورا نمی دانم، تا آنجا که به یاد دارم در چند جلسه در حاشیه برگزاری تجمعات هواداران شورا ــ حتی در بعضی نشست های خصوصی تر که حافظانه باده های عنایتی آقای روحانی محفل را روشن تر می ساخت ــ اتفاقا پاره ای از ایرادات مورد نظر آقایان (از جمله عملکرد سیمای آزادی و کار برای توسعه جبهه همبستگی ملی) از جانب بعضی از هواداران مطرح می شد، ایشان نه تنها کمترین تاییدی ابراز نمی کردند، بلکه برعکس، به دفاع تمام عیار از عملکرد شورا و مجاهدین می پرداختند. من شخصا در مورد علل توقف یا کندی برنامه ایجاد جبهه همبستگی ملی با آقای روحانی که لطف کرده و تلفنی جویای حالم شده بودند، سؤال کردم. و این بر می گردد به حدود سه ماه پیش. ایشان با لحن گیرا و صمیمانه پس از توضیح مختصری تاکید کردند ما دعوت عام کرده ایم و توپ در زمین کسانی است که هم شعار سرنگونی رژیم را می دهند و هم شعار اتحاد مبارزه پیروزی را. و افزودند کسی را نمی توان به زور و یا تبلیغ و یا با ریش گرو گذاشتن وارد مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی کرد. در سخن ایشان بامن هر چه که بود نشانی از نارضایتی شان از عملکرد یا کم کاری یا بد کاری شورای ملی مقاومت نبود. حضور مرتب و مداوم آقایان در برنامه های گوناگون سیمای آزادی، از جمله برنامه های ارتباط مستقیم با زمینه ها و موضوعات گوناگون و تبیین و تایید عملکرد شورا و مجاهدین، برای من به عنوان یک بیننده این برنامه ها نشانه همراهی و همدلی بدون دست انداز آقایان با شورا و مجاهدین بوده است. اگر فرض بگیریم که ایراد های امروزی آنها درست و بجا بوده و همانگونه که خودشان موکدا متذکر شده اند سابقه ای طولانی داشته است، بنا براین باید گفت که اینان عجب برخورد ناصادقانه ای با مخاطبان بیرونی خود داشته اند و دیگران را به قبول وضعیتی دعوت می کرده اند که خودشان بنا بر اقراری که در متن استعفایشان کرده اند سالها از آن در عذاب بوده اند. (من با اقای قصیم جز از طریق نوشته ها و گفتارهایشان آشنائی چندانی ندارم ولی از آقای روحانی به خاطر رفتار صمیمانه ایشان ــ که به نظرم صادقانه هم می آمد ــ این انتظار را داشتم و دارم که به این بیت عمل می کردند و واعظ نا متعظ نمی شدند: هر بد که به خود نمی پسندی ـــ مپسند به دیگران برادر. البته باز هم تاکید می کنم که اگر فرض بگیریم ایراد های آقایان واقعی، اصولی و بجا هستند). عذر آوردن و بهانه تراشیدن و دست آویز هائی نظیر این که جوّ زده بوده اند یا زیر فشار محیطی یا روانی قرار داشته اند یا زورشان نمی رسیده است، یا بر طرح ها و برنامه ها و اقداماتی صحّه گذاشته اند که از چند و چونشان نا آگاه بوده اند یا کاملا آگاهی نداشته اند، کار را برای خود آقایان مشکل تر می کند. زیرا باز هم مخاطبشان از خودش خواهد پرسید که چگونه ممکن است در یک مبارزه جدی سیاسی ــ بخصوص مبارزه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ــ به کسانی اعتماد کرد که جوّ زده می شوند و یا زیر فشار روانی و محیط و ... قرار می گیرند و بدون آگاهی و یا با داشتن آگاهی ناقص، کاری را انجام می دهند. باز هم تکرار می کنم این برداشت بر این فرض مبتنی است که ایرادات آقایان واقعا درست باشد. و همانگونه که گفتم من مواضع آقایان را متاسفانه بیشتر به مغالطه نزدیک می بینم تا یک استدلال مبتنی بر مواضع درست و منطقی. شورای ملی مقاومت با صدور بیانیه ای به تفصیل به تشریح دلایل و عللی که آقایان روحانی و قصیم برای ارائه به اصطلاح استعفایشان آورده اند پرداخته و به آنها ــ تا آنجا که شرائط و ضرورت ها ایجاب می کرده است ــ پاسخ گفته و با ارائه ادله و مدارک و مستندات، به رد دلایل ایشان پرداخته است. استدلاهای مستند شورای ملی مقاومت در بیانیه مفصل جوابیه، برای من بر دلایل اقایان روحانی و قصیم فائقند.
انصاف خریدنی نیست، باید داشت
به عنوان یک ایرانی که بارها گفتار و عملکرد بیرونی آقایان روحانی و قصیم را ستوده است، از ایشان می پرسم چرا لحنشان در موضع گیری های پس از استعفایشان به رنگ و بوی خصومت آغشته شده است؟ چرا آقایان گونه ای در برابر شورای ملی مقاومت موضع می گیرند که گویا ایشان و هر کسی که از شورا جدا شده است فعال ما یرید بوده است و صدها تن دیگر اعضاء شورا افرادی دست و پا بسته و فاقد قدرت تصمیم گیری و یا آنطور که آقایان به طعنه گفته اند ماشین امضاء بوده اند. آیا این گونه موضع گیری توهین به شعور و شخصیت صدها همکار شورائی خودتان نیست؟ آیا درست است برای این که حرفتان را به کرسی بنشانید به چنین شیوه هائی متوسل شوید؟ آیا درست، انسانی و اخلاقی است که در انتقاد به دیپلماسی شورا که خودتان هم معمار و گستراننده و مبلغ آن بوده اید به استدلالی متوسل شوید که فقط و فقط باب طبع و مطلوب جمهوری اسلامی است و آن را پیشتراز شما به صورتی دیگر فرمول بندی کرده بود؟ (به ویژه در مورد سوریه). آیا درست است که از موضع یک عضور شورا ــ نه به عنوان فردی بی طرف و غیر متعهد ــ از یک مجمع پانصد نفری مطالباتی داشته باشید که تحقق آنها صرفا مبتنی بر تصمیم گیری جمعی و کسب رای اکثریت است؟ آیا درست است که طرح تشکیل جبهه همبستگی ملی را پس تصویب آن در شورا به امید خدا و بغل دستی هایتان بگذارید و تحقق آن را از مجاهدین بخواهید ــ که چنین کرده اید ــ . و اگر مجاهدین در پاسختان بگویند که شما خود در این راستا چه کرده اید، آیا درست و منطقی و عادلانه است که مثلن بگوئید فقط پیشنهاد داده اید و به دیگران گفته اید برو جلو من دارمت!؟ آیا درست است که این حق را با تشبث به امر مخالفت با سانسور از شورا سلب کنید، یا بر آن روا ندارید که از یارانش بخواهد نشریات و سایت هائی را که عملا ــ نیت را که هنوز کسی موفق به خواندنش نشده است ــ در سمت و سوی اهداف و برنامه های رژیم قلم و قدم می زنند، تحریم کنند؟ آیا درست و عادلانه است که خواستار درهای باز شوید بدون آن که ضابطه ای برای کسانی که می خواهند ورود کنند، ارائه دهید؟ ــ ضابطه ای که متضمن سلامت و پاکی و مشخص کننده سره از ناسره باشد پیشنهادکرده اید ــ؟یادتان باشد که رژیم جمهوری اسلامی سر دکتر شاپور بختیار را در پاریس از قبَل همین سیاست درهای باز برید و دکتر قاسملو و یارانش را در اتریش در متن همین شیوه شکار کرد و به قتل رسانید. آیا درست است که برای یک دستگاه تبلیغاتی که متعلق به سازمان خاصی است و شما در تعیین اهداف و استراتژی آن حق مداخله ندارید، تعیین تکلیف کنید و اگر از خواست شما تمکین نشد، آن را یکی از دلایل جدائی خودتان اعلام کنید؟ آیا درست است که برخورد یک یا چند طرفدار سازمان مجاهدین و حتی بر خورد یک عضو مجاهدین و از آن بالاتر برخورد رسمی سازمان مجاهدین با یک یا چند نفر از مبارزه بریده و به رژیم پیوسته را ــ ولو برخورد نا شایست ــ تبدیل به حکمی کلی و عمومی کنید و آن را در متن استعفا نامه تان طوری فرمول بندی کنید که گویا کل شورای ملی مقاومت و کل هواداران شورا و مجاهدین با همه ی جدا شدگان و بریدگان و نادمان از مبارزه و حتی پیوسته گان به رژیم جمهوری اسلامی برخورد های زشت و دافعه دار می کنند؟ در صورتی که چنین امری در عالم واقع هرگز اتفاق نیفتاده است و کسانی که چنین ادعا می کنند اگر کارشان و سخنشان به واقع حسب الامر رژیم آخوندی نیست و به اصطلاح ریگی به کفش ندارند، یا در ادای حکم دچار بی مبالاتی شده اند و یا نسبت به ارزش و اعتبار واژه ی "هـــمـــه " در یک بحث منطقی و مستدل، نا آگاهند. بگذارید در اینجا و در همین مورد یک مثال واقعی بیاورم: دو تن از اعضاءپیشین شورای ملی مقاومت به هر دلیلی رابطه شان با شورا قطع شده است. یکی فریدون گیلانی و دیگری آقای ایرج شکری. آیا مجاهدین و شورای ملی مقاومت و هوادارانشان با این دو فرد رفتار و بر خورد مشابهی داشته اند؟ آیا یک ده هزارم مواضعی که نسبت به فریدون گیلانی گرفته شد نسبت به آقای شکری گرفته شده است؟ تا همین الان که من این مقاله را می نویسم در جائی نخوانده و نشنیده ام که فردی از ناحیه شورا و یا مجاهدین به ایشان انگ مزدوری و کارگزاری رژیم جمهوری اسلامی را زده باشد، هر چند که شاید تند ترین مقالات را هم علیه شورا و مجاهدین قلمی کرده است.
پایان سخن این که پیوستن هر فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگر امری داوطلبانه و گسستن از آنها باز هم امری مختارانه است. هیچ کس را به زور و تطمیع و تهدید نمی توان وادار به ورود در یک اتحاد یا ائتلاف سیاسی کرد و هیچ ائتلاف سیاسی اگر مبنائی داوطلبانه و مختارانه نداشته باشد، هیچ نیروئی قادر به جلوگیری از گسست آن نیست. آقایان روحانی و قصیم همان گونه که خودشان داوطلب عضویت در شورای ملی مقاومت شدند، خودشان هم با آزادی و اختیار از آن گسسنه اند. واکنش شورای ملی مقاومت به هر گسستنی یقینا متناسب با کیفیت و اثرات و علل و عوامل منجر به گسست است. برای نمونه می گویم کاملا واضح است که برخورد با کسی مانند ابراهیم آل اسحاق (زنده یاد از مشوق های سخت کوش من برای به ورود در عرصه مقاومت بود) که از پی جدائی در خط تخریب شورا نیفتاد فرق دارد با کسی که پس از چندین و چند بار می روم، نمی روم و شل کن سفت کن ها ی متعدد سرانجام برود و در مسیر رفتن بد ترین تهمت ها و رذیلانه ترین اهانت ها را به شورا و مجاهدین و هوادارانشان بکند. واکنش شورای ملی مقاومت نسبت به جدائی آقایان روحانی و قصیم علی الاصول نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد و منطقا و اخلاقا هم نباید چنین باشد زیرا به قول جلال الدین بلخی: این جهان کوه است و فعل ما ندا