چقدر دوست داشتم که آغاز بیست و یکمین سال زندگی پر فراز و نشیب خود را در کنار شما جشن بگیرم و با دلی شاد و پر صلابت سال جدید را با یکدیگر و برای یکدیگر آغاز کنیم . اما حیف که دست سرد زندان پای پوینده را هم بسته و غم دوری از شما و خانواده ، راه بر مرغ نگاهم بسته . در این کنج زندان تنها یاد فرداهای روشن است که ادامه حیات را ممکن ساخته و تنها یاد بازگشت به کنار شما عزیزان سختی گذشتن از شب زندان را تسهیل می کند . هر دم که نگاهی به آسمان زندان اوین می کنم تنها این فکر که شما هم به همین آسمان آبی می نگرید ، لرزش صدایم را می گیرد و ایمانم راسخ تر می شود .
اما امروز … امروز بهار بیست و یکمین سال زندگی خود را در کنار کسانی جشن می گیرم که غم تنهایی ، تنها احساس مشترک ماست . به امید روزی که باز هم گرم در آغوشتان کشم و عشق را با شما فریاد کنم .
میلاد فدایی اصل
۲۲/۱۲/۸۸
همزمان با تولد ۲۱ سالگی
بند ۳۵۰ زندان اوین