رنجنامه میلاد فدایی از بند ۳۵۰ اوین

رنجنامه میلاد فدایی از بند ۳۵۰ اوین
نامه‌یی از درون زندان 
 25 اسفند 1388

هم کلاسیان و هم دانشگاهیان عزیز

سلام!

امیدوارم سرمای زمستانی این روزها ، برگ های درخت احساس شما را نریخته باشد و همچنان چون سروی جوان و آزاده به اوج آسمان فکر کنید و بیندیشید . امروز که باد کولی ولگرد ، سم فروکوبان و بگسسته عنان بر ما می تازد ، امیدوارم شما بر پا و استوار باشید . هنوز یاد لحظه های درس و امتحان از یادم نرفته و هنوز که روزهای پایانی سال فرا می رسد ، شوق شیطنت و غیبت کردن درونم زنده است .

اما حیف که دست و پایم را زخم خنجر دوست به درد پیوند زد و من چند صباحی است در حسرت دیدار شما عزیزان به سر می برم . از زمانی که به بند عدالت گرفتار شدم ، هیچ خیالی زیباتر از بازگشتم به کلاس درس و مصاحبت با شما عزیزان نیست و هر دم که می گذرد شوق باز آمدنم سوی شما یاران دبستانی فزونی می گیرد .

چقدر دوست داشتم که آغاز بیست و یکمین سال زندگی پر فراز و نشیب خود را در کنار شما جشن بگیرم و با دلی شاد و پر صلابت سال جدید را با یکدیگر و برای یکدیگر آغاز کنیم . اما حیف که دست سرد زندان پای پوینده را هم بسته و غم دوری از شما و خانواده ، راه بر مرغ نگاهم بسته . در این کنج زندان تنها یاد فرداهای روشن است که ادامه حیات را ممکن ساخته و تنها یاد بازگشت به کنار شما عزیزان سختی گذشتن از شب زندان را تسهیل می کند . هر دم که نگاهی به آسمان زندان اوین می کنم تنها این فکر که شما هم به همین آسمان آبی می نگرید ، لرزش صدایم را می گیرد و ایمانم راسخ تر می شود .

اما امروز … امروز بهار بیست و یکمین سال زندگی خود را در کنار کسانی جشن می گیرم که غم تنهایی ، تنها احساس مشترک ماست . به امید روزی که باز هم گرم در آغوشتان کشم و عشق را با شما فریاد کنم .

میلاد فدایی اصل

۲۲/۱۲/۸۸

همزمان با تولد ۲۱ سالگی

بند ۳۵۰ زندان اوین