نوشته: اشتفان تسوایگ
هندل ابتدا خندان و با چشمان درخشان به دکتر نگریست سپس قیافه یی جدی به خود گرفته، از جا برخاست و پشت چمبالو نشست. دستها شاسی ها را به آرامی لمس کردند و آنگاه با صدایی نیمه بیان و نیمی آواز شروع به خواندن پیش درآمد آهنگ نمود (” گوش فرا دار، من با تو از یک راز سخن می گویم“) و گرچه این کلمات خوشایند از” ناجی“ بود. اما به تدریج که هندل ساز را نواخت، خود و دیگران را فراموش کرده و غوغای باشکوه درون نیز در او اوج گرفت، دوباره خواند و آخرین ملودی کُر را که تاکنون تنها در رؤیای بیدار خواب تصنیف کرده بود ـ به گونه ای که انگار برای اولین بار ـ به وضوح شنید(” آه.... داس مرگ اینک کجاست“) اما در درون خود را بیش از پیش سرشار از شوق زیستن یافت و صدا را بالا برد و ملودی کُر و ستایش پروردگار را و غریو شادمانه را خواند و نواخت و خواند و نواخت..... و ادامه یافت و ادامه.......تا ” آمین، آمین، آمین“ و هرچه فضا بیشتر آکنده و مملو از موسیقی شد، او نیز روح و جانمایه خود را در این قطعه جانبخش دمید. دکتر اما که مثل آدم های لال مات و ساکت مانده بود، تنها پس از آنکه هندل از جا برخاست، شگفت زده و دستپاچه توانست بگوید به او:” مرد، من هرگز قطعه ای چنین پر شور نشنیده ام. تو یک شیطان درون خود پنهان داری! “ و چهره هندل نیز به تدریج درهم رفته و تار میگشت. او نیز که از خلق اثر و الهامی که در خواب بر او گذشته بود، ترس و شرمی فروتنانه در خود احساس میکرد اما خیلی آهسته طوری که دیگران به سختی شنیدند، گفت:” من گمان می کنم اما بیشتر خدا همراه من است“.
چند ماه بعد دو مرد آراسته به درب خانه اجاره یی در خیابان آبی استریت در دوبلین که میهمان عالیقدر، هنرمند بزرگ، هندل در آن اقامت داشت را کوبیده و محترمانه تقاضای خود را به عرض رساندند که: گرچه استاد در این ما ه پایتخت ایرلند را با اجرای آثار شکوهمند خود سرفراز نموده اما اینک آنها شنیده اند که استاد قصد دارد اوراتوریوم جدید خود به نام ” ناجی “ را نیز برای اولین بار اینجا به اجرا بگذارد که این نیز البته افتخار بزرگی خواهد بود چنانچه این اثر قبل از لندن در این شهر به اجرا درآید. اما از آنجا که اجرای چنین کنسرت عالی فوق العاده یی، شرایط خاصی را میطلبد، آنها افتخار این را یافته اند که از استاد بپرسند آیا ایشان با توجه به شهرت و بزرگواری خود اجازه خواهند داد که اولین اجرای این اثر برای یک مؤسسه نیکوکاری باشد. هندل دوستانه به آنها نگاه کرد. او این شهر را دوست می داشت زیرا در آن با او به مهر رفتار شده و قلب او را به سرور گشوده بود. پس لبخند زنان به آنان گفت: با کمال میل. فقط مییخواهم که بدانم کنسرت به نفع کدام موسسه اجرا خواهد شد. و مرد مهربان سفید موی پاسخ داد: ” برای حمایت از زندانیان در زندانهای مختلف“ و مرد دیگر اضافه نمود: برای بیماران بیمارستان مرسییرز. و البته سخاوتمندی استاد فقط شامل این اولین اجرا بوده و درآمد سایر اجراهای اثر طبعا متعلق به استاد خواهدبود.
هندل اما..... به آنان نگریست، حرف آنان را رد کرد و آهسته گفت: هیچ پولی برای این اجرای اثر مد نظر نمیاشد. و من نیز هرگز پولی از بابت این کار دریافت نخواهم کرد. من خود نیز به دیگری مدیونم و درآمد این اثر پیوسته به اسیران و بیماران تعلق خواهد داشت. من خود نیز بیمار بودم و از بابت آن شفا یافته ام، من خود نیز اسیر بوده ام و آزاد گشته ام..... دو مرد محترم بی آنکه درست مفهوم حرفهای هنرمند بزرگ را درک کنند، شگفت زده به هم نگریستند، در مقابل هندل سر خم کرده و او را با عجله ترک کردند تا خبر سرور انگیز اجرای قطعه” ناجی“ را در دوبلین پخش کنند…
ادامه دارد…
نوشته: اشتفان تسوایگ
اقتباص و تلخیص: ناهید همت آبادی
هندل ابتدا خندان و با چشمان درخشان به دکتر نگریست سپس قیافه یی جدی به خود گرفته، از جا برخاست و پشت چمبالو نشست. دستها شاسی ها را به آرامی لمس کردند و آنگاه با صدایی نیمه بیان و نیمی آواز شروع به خواندن پیش درآمد آهنگ نمود (” گوش فرا دار، من با تو از یک راز سخن می گویم“) و گرچه این کلمات خوشایند از” ناجی“ بود. اما به تدریج که هندل ساز را نواخت، خود و دیگران را فراموش کرده و غوغای باشکوه درون نیز در او اوج گرفت، دوباره خواند و آخرین ملودی کُر را که تاکنون تنها در رؤیای بیدار خواب تصنیف کرده بود ـ به گونه ای که انگار برای اولین بار ـ به وضوح شنید(” آه.... داس مرگ اینک کجاست“) اما در درون خود را بیش از پیش سرشار از شوق زیستن یافت و صدا را بالا برد و ملودی کُر و ستایش پروردگار را و غریو شادمانه را خواند و نواخت و خواند و نواخت..... و ادامه یافت و ادامه.......تا ” آمین، آمین، آمین“ و هرچه فضا بیشتر آکنده و مملو از موسیقی شد، او نیز روح و جانمایه خود را در این قطعه جانبخش دمید. دکتر اما که مثل آدم های لال مات و ساکت مانده بود، تنها پس از آنکه هندل از جا برخاست، شگفت زده و دستپاچه توانست بگوید به او:” مرد، من هرگز قطعه ای چنین پر شور نشنیده ام. تو یک شیطان درون خود پنهان داری! “ و چهره هندل نیز به تدریج درهم رفته و تار میگشت. او نیز که از خلق اثر و الهامی که در خواب بر او گذشته بود، ترس و شرمی فروتنانه در خود احساس میکرد اما خیلی آهسته طوری که دیگران به سختی شنیدند، گفت:” من گمان می کنم اما بیشتر خدا همراه من است“.
چند ماه بعد دو مرد آراسته به درب خانه اجاره یی در خیابان آبی استریت در دوبلین که میهمان عالیقدر، هنرمند بزرگ، هندل در آن اقامت داشت را کوبیده و محترمانه تقاضای خود را به عرض رساندند که: گرچه استاد در این ما ه پایتخت ایرلند را با اجرای آثار شکوهمند خود سرفراز نموده اما اینک آنها شنیده اند که استاد قصد دارد اوراتوریوم جدید خود به نام ” ناجی “ را نیز برای اولین بار اینجا به اجرا بگذارد که این نیز البته افتخار بزرگی خواهد بود چنانچه این اثر قبل از لندن در این شهر به اجرا درآید. اما از آنجا که اجرای چنین کنسرت عالی فوق العاده یی، شرایط خاصی را میطلبد، آنها افتخار این را یافته اند که از استاد بپرسند آیا ایشان با توجه به شهرت و بزرگواری خود اجازه خواهند داد که اولین اجرای این اثر برای یک مؤسسه نیکوکاری باشد. هندل دوستانه به آنها نگاه کرد. او این شهر را دوست می داشت زیرا در آن با او به مهر رفتار شده و قلب او را به سرور گشوده بود. پس لبخند زنان به آنان گفت: با کمال میل. فقط مییخواهم که بدانم کنسرت به نفع کدام موسسه اجرا خواهد شد. و مرد مهربان سفید موی پاسخ داد: ” برای حمایت از زندانیان در زندانهای مختلف“ و مرد دیگر اضافه نمود: برای بیماران بیمارستان مرسییرز. و البته سخاوتمندی استاد فقط شامل این اولین اجرا بوده و درآمد سایر اجراهای اثر طبعا متعلق به استاد خواهدبود.
هندل اما..... به آنان نگریست، حرف آنان را رد کرد و آهسته گفت: هیچ پولی برای این اجرای اثر مد نظر نمیاشد. و من نیز هرگز پولی از بابت این کار دریافت نخواهم کرد. من خود نیز به دیگری مدیونم و درآمد این اثر پیوسته به اسیران و بیماران تعلق خواهد داشت. من خود نیز بیمار بودم و از بابت آن شفا یافته ام، من خود نیز اسیر بوده ام و آزاد گشته ام..... دو مرد محترم بی آنکه درست مفهوم حرفهای هنرمند بزرگ را درک کنند، شگفت زده به هم نگریستند، در مقابل هندل سر خم کرده و او را با عجله ترک کردند تا خبر سرور انگیز اجرای قطعه” ناجی“ را در دوبلین پخش کنند…
ادامه دارد…