بارقه های سرخ طلوع
با سلامی تلخ
به اولین روز سپتامبر سیاهی دیگر
از فراز پنجاه و دو قله رسا
به دستان بسته لاله ها مینگریست
و پاهایی که به زنجیر مماشاتگران خودکامه زمان بود.
دستهایتان بسته بود
و چشم هایتان باز
و فرزندان ابلیس
که بند بندگی و حقد حقارت خود را
به پاکترین دستها می زدند
دستهای "ید بیضا"
که معجزه پیروزی دستان خالی را
با درخشش نور خود حکایت می کردند .
دستهایتان بسته بود
و زخم هایتان باز
نه در این نقطه
که ده سال پیش
وقتی عمو سام به خانه تان آمد
سر زده و بی دعوت.
دستهایتان بسته بود
و زخم هایتان باز
و سیبلی آماده
برای زبون ترین دشمن بشریت
و عمو سام
نظاره گری خاموش
بر فواره هایی از شقایق پرپر
و دستانی که خود بسته بود.
دستان "مصدق" هم بسته بود
در هجوم شعبان بی مخان زمان
و دستان بسته سی هزار گل پرپر
در قتل عام شصت و هفت.
دیگر اشک از وجودم سرازیر نمی شود
دیگر خشمم و فریادم
و از فراز 52 قله سربلند
52 بار فریاد می کشم
و هر فریاد در انعکاسی پنجاه و دو باره
به بی نهایت می پیوندد:
ای زبونان پست
ای مماشاتگران هرزه بیمقدار
دستهایم را چرا بستید؟
آیا از معجزه دستان نورانی تغییر
و انقلاب ارزش ها می ترسید؟
یقین داشته باشید
با دستان بسته هم خواهد آمد.
دستان بسته پنجاه و دو اختر سربلند
در پگاه خونین ترین طلوع
آنرا شهادت دادند
پیروزی در همین نزدیکی است
پیروزی در همین نزدیکی است ....
مهدی رضوی – شهریور نود ودو