جمشید پیمان: آخرین مشاوره سید علی با مستر جمبول

 مات و مبهوت شیخک مکّار

که چه سان حیله ای کند در کار

سید علی این میانه وا مانده

ناخدا کیست؟ کیست فرمانده؟

 

هر دو پایش فرو شده در گل

می تواند رهد ازین مشکل؟

 

دوره ی احمدی نژادی مُرد

گرمی عیش در تنش افسرد

 

دلش از حمله ی نظامی خون

بی خور و خواب گشته و مجنون

 

یک طرف چین نشسته چون روباه

می چپانَـد به شیخ پشم کلاه

 

مُهر و تسبیح و چادر چینی

جای نفت و دلار بنزینی

 

از هوا از زمین و از دریا

جنس مرغوب می بَرد از ما

 

در عوض می دهد به ما بنجل

چون ندیده چو سید علی مُنگُل

 

تازه گوید تجارت است این کار

ای خدا نسلش از زمین بردار

 

روس گفتی؟ نگو، بگو کفتار

شده بر گُرده ی نظام سوار

 

توپ و تانک و اروپلن بنجل

می فروشد به شیخک مزقل

 

آب گرم خلیج می خواهد

شیخک گول و گیج میخواهد

 

هر کجا می شود به بازی کیش

می فرستد ولی ما را پیش

 

ویژه در شام و در دمشق و حلب

جای او از اسد بگیرد لب

 

هند اگر نفت می خرد از شیخ

گاز را مفت می بَرد از شیخ

 

پول آن را نمی دهد تحویل

جای آن داده است دسته ی بیل

 

گویدش روپیه اگر خواهی

می فرستم به تو هر از گاهی

 

چون که تحریم گشته ای،ای یار

کن برون از سرت خیال دلار

 

یا بکن روپیه ز بنده قبول

یا برو در خیال خویش بلول

 

وضع سوریه گشت خر تو خر

سید علی گیج و مضطر و منتر

 

خاندان اسد پریشان گشت

آرزوهای شیخ ویران گشت

 

پنبه شد رشته های این بنده

پر و بالش ز بیخ و بن کنده!

 

راه حلّ نظامی یـو ــ اس

سید علی را فکنده در فس فس

 

نه تضرع اثر کند نه دعا

نه رود حرف او به گوش خدا

 

نه پناهی میان ملت داشت

نه کسی مهر او به دل می کاشت

 

نه ز مردم امید همراهی

نه کسی بار او کند کاهی

   

**********

 

اندرین حیث و بیث بدبختی

خواب آمد به دیده اش لختی

 

دید در خواب حضرت جامبول (مستر جامبول سمبل انگلیس است)

گفت آموزمت یکی بامبول

 

تا رهی زین فلاکت بسیار

چاره ای گویمت، بکن در کار

 

انگلستان همیشه یارت هست

عاشق زار و بی قرارت هست

 

انگلستان تو را رها نکند

با تو کاری بجز وفا نکند

 

پس چموشی نکن بیا در راه

لگدی هم بزن گه و بیگاه

 

لیک عهدی که بسته ای نشکن

بده ارزان به بنده خاک وطن

 

سید علی گفت ای فدایت جان

ای نصیبت سراسر ایران

 

سر رَوَد، رو ز تو نگردانیم

بنده ی تو ،نه بند ایرانیم

 

گفت جامبول ای ولی فقیه

گرچه گشتی به دست ما تنبیه

 

نه اوباما تو را بوَد دشمن

نه اولاندا، نه مرکل و نه من

 

من کلیدی کنون تو را بخشم

دردهای تو را شفا بخشم

 

آن کلیدی که غرقه در خون است

توی عمّامه ی فریدون است (فریدون،فامیل سابق شیخ حسن روحانی)

 

می گشاید کلید او هر در

غصه ها را برون کند از سر

 

رنگش امّا بنفش می باشد

روی گند تو رنگ می پاشد

 

پرچم دست او بنفشی رنگ

زیر عمّامه اش بسی نیرنگ

 

نام ترفند او بوَد تــــدبــــیــــر

مطمئن باش می کند تاثیر

 

پا نهد پیش با شعار امـــــیـــــد

سر منبر دهد به خلق نوید :

 

" می رسد روز گار دلشادی

 شهرتان پر شود ز آزادی

 

همه ویرانه ها شود آباد

میشود محو برج استبداد

 

قیمت پوند می رود پائین

می کشم از دلار و یورو کین "

 

همزمان  جام زهر میکن نوش

تا شود آتش خطر خاموش

 

گرچه حقّ شماست بمب اتم

لیک بحر بلاست بمب اتم

 

حضرت انگلیس راضی نیست

اوباما اهل دل نوازی نیست

 

در فرانسه کسی نمی خواهد

که اتم زیر دست تو آید

 

پس بکَن سیدعلی تو این دندان

مشت خود را مکوب برسندان

 

از هولوکاست بد مگو دیگر

در فلستین مباش مایه ی شر

 

ول بکن این بشار بد دک و پوز

نکند فایده چنین پفیوز

 

ریش تو از چه گیر لبنان است؟

آب آن پیش تو چرا نان است؟

 

رو تو با خطّه ی عراق بساز

توی لبنان قمار خویش نباز

 

به همان کربلا بشو قانع

نتراش از برای ما، مانع

  

**********

 

سید علی چون که جمله را بشنید

کرنشی کرد و اندکی خندید

 

گفت اینها به جای خود نیکو

قول تو چیست این میانه، بگو!

 

زین نمد بهر من کلاهی هست

در فرار از سقوط راهی هست؟

 

نکند جمله را کنم تقدیم

آخرش هم من و دو حَبّه ی جیم

 

از ولایت اگر فرو افتم

چه شود بعد از آن خور و خفتم؟

 

بنده وا میدهم ز روی یقین

ماندنم را تو میکنی تضمین؟

 

گفت در این شرائط پُر درد

به حَسَن اعتماد باید کرد

 

با فریدون ما هم آوا باش

یک کمی هم به فکر فردا باش

 

بفرستش به لندن و برلین

تا دهد وعده ای به آن و به این

 

قهرمانانه نرمشی میکن

شیخ وارانه  چرخشی میکن

 

مجلسی از وفاق بر پا کن

بند از پای موسوی وا کن

 

بوسه زن بر لبان شیخ اکبر

خاتمی را بگیر اندر بر

 

مشکلت حل شود بدین تدبیر

هیچ چیزی نمی کند تغییر

 

سید علی گفت حضرت جمبول

هر چه گفتی به روی چشم، قبول

 

درد اصلی ولیک اینجا نیست

چاره ی درد ما که اینها نیست

 

درد ما از خروش مردم ماست

چاره ی این خروش و خشم کجاست؟

 

خلق اینک دلیر و بی پرواست

سخنش اصل سرنگونی ماست

 

کرده ملت دو پاش در یک کفش

که بروبد ز خانه اش این نقش

 

بی اثر گشته هجمه و کشتار

نهراسد کسی ز محبس و دار

 

مرگ اصل ولایت است شعار

چاره ای تازه میکن اندر کار

 

سر تکان داد حضرت جامبول

گفت اینجا دگر خورید نکول

 

بهر هر مشکلی بود مهلت

جز قیامی که می کند ملت

 

عقل من قد نمی دهد دیگر

الفرار است حیله ی برتر

 

می توانید اگر، زنید به چاک

ورنه مردم کشندتان در خاک.