سرکرده سپاه تروریستی قدس در اجلاس مجلس خبرگان شرکت کرد و در توصیف این مهمترین عملیات سخن گفت. کارگزاران رژیم و به ویژه سرکردگان سپاه پاسداران این عملیات را مهم تر از عملیات مقابله با فروغ جاویدان که آن را مرصاد می نامند، اعلام کردند. این واقعیت است که برای رژیم انجام چنین عملیات جنایتکارانه و قتل عام ساکنان اشرف، حیاتی بود. اما سوال مهم این است که تبلیغات گسترده و بی سابقه رژیم در مورد این اقدام ضد بشری کدام هدف را دنبال می کرد؟ در حالی که دولت نوری المالکی با خدعه و نیرنگ مسئولیت این جنایت را نپذیرفت، چرا رژیم با این گونه تبلیغات به ستاد فرماندهی این عملیات نفرت انگیز نور تابانید و آدرس دقیق آمران و عاملان این جنایت را مشخص کرد؟ این حد از تبلیغات برای یک عملیات تروریستی که برخی از قربانیان آن را دست بسته اعدام کرده اند، به هیچ وجه طبیعی و با معیارهای تبلیغات روی عملیات ویژه همخوانی ندارد. به طور مثال وقتی اسرائیل ابوجهاد را در تونس و یا عماد مغنیه را در سوریه طی یک عملیات پیچیده ترور کرد، به طور ساده خبر آن را منتشر و یدون آن که مسئولیت اقدام خود را بپذیرد، با چند تحلیل و تفسیر التقاطی روند تبلیغات را به سود خود و به زیان قربانیان مدیریت کرد. اما رژیم در مورد یورش تروریستی به اشرف بدون هرگونه شکاف و تناقض و به طور شفاف هم آمران و عاملان آن را معرفی کرد و هم به طور ممتد از اهمیت سرنوشت ساز این اقدام جنایتکارانه سخن گفت. من برای این سوالها تا روز سه شنبه 26 شهریور پاسخ قانع کننده برای خودم نداشتم.
حرفهای خامنه ای در روز سه شنبه 26 شهریور، در دیدار فرماندهان پیشکسوتان و پرسنل سپاه پاسداران چرایی این همه تبلیغات را روشن کرد.
خامنه ای در ابتدا با یک سلسله مغلطه و دروغ، تضاد اصلی و کانون ستیز در ایران را مثل همه مستبدان به خارج ربط داد و گفت:«چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام شوق آفرین انقلاب اسلامی یعنی خودداری از ظلم و مظلوم واقع نشدن است». او مثل همیشه تضاد بین مردم ایران با رژیم که تضاد و چالش اصلی است را نادیده گرفت تا سیمای ولایت مستبدانه اش را پنهان کند.
ولی فقیه سپس از خدمات سپاه به ولایتش تمجید کرد و گفت:«سپاه به موازات تربیت با هوش ترین و قوی ترین فرماندهان و استراتژیستهای نظامی، در عرصه های غیر نظامی نیز با تدبیر ترین و بهترین مدیران را تربیت کرد و در اختیار دستگاههای حاکمیتی قرار داد....این تشکیلات قوی بنیه، هیچ گاه به بهانه هایی نظیر بروز تغییرات در جهان و ضرورت تغییر در داخل، از راه اصلی و صحیح منحرف نشد....این که دنیا تغییر کرده است نمی تواند بهانه ای برای تغییر آرمانها و اهداف شود و راه درست طی شده را تغییر دهد.»
خامنه ای پس از دل گرمی دادن به پشتیبان اصلی ولایتش، وارد موضوعهای روز شد. در این مورد ابتدا سپاه را فعلاً از مداخله در دسته بندیهای درون نظام منع و البته تاکید کرد که سپاه «بازوی نگهبان» رژیم است. او گفت:«ضرورتی ندارد سپاه در عرصه سیاسی فعالیت کند، اما پاسداری از انقلاب [بخوانید ولایت فقیه] نیازمند شناخت دقیق واقعیتهاست بنابراین نمی شود مجموعه ای که بازوی نگهبان انقلاب [بخوانید ارتجاع] است، درباره جریانهای گوناگون انحرافی، غیر انحرافی وابسته و یا دیگر جریانهای سیاسی، چشمی بسته و نابینا داشته باشد».
چند روز بعد در روز شنبه 30 شهریور سپاه پاسداران با صدور بیانیه ای اعلام کرد که از هر اقدامی که براساس «دستور رهبر» و بر مدار «عزت، حکمت و مصلحت» باشد حمایت خواهد کرد.
در این بیانیه به حسن روحانی هشدار داده شده که در برابر «ژستهای دیپلماتیک و به ظاهر مشتاقانه کاخ سفید برای تعامل با نظام جمهوری اسلامی» به طور «هوشمندانه» عمل کند.
و بالاخره ولی فقیه حرف اصلی اش برای سرکردگان سپاه را بالا آورد و گفت:«عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و درخواست مذاکره و مذاکره است اما همه این رفتارها باید در چارچوب چالش اصلی فهم و درک شود....با مساله ای که سالهای پیش نرمش قهرمانانه خواندم موافقم چرا که این حرکت در مواقعی بسیار خوب و لازم است اما با پایبندی به یک شرط اصلی».
این «نرمش قهرمانانه» که مورد تعریف و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته چیست؟
آیا خامنه ای هنوز ولایتش را در شرایط «بَدر و خیبر» می داند و از موضع قدرت این سیاست را توصیه می کند و یا در شرایط محاصره، ضعف و «شعب ابیطالب»؟
آیا این نرمش قهرمانانه آن گونه که اکبر ترکان، مشاور حسن روحانی ارزیابی می کند تکرار «پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ» که خامنه ای آن را در مورد صلح امام دوم شیعیان با معاویه بکار برده، است.
خامنه ای در اردیبهشت سال 1379 در مصلّای بزرگ تهران گفت:«امروز ...نه آمریکا و نه بزرگتر از آمریکا -اگر در قدرتهای مادی باشد- قادر نیستند حادثهای مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنیای اسلام تحمیل کنند. این جا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثه کربلا اتفاق خواهد افتاد». آیا امروز عرصه بر خامنه ای چنان تنگ شده که او به جای «قیام حسینی»، «صلح حسنی» را انتخاب کرده است؟
آیا این نرمش قهرمانانه آن چنان که علی لاریجانی تفسیر می کند «استراتژی عزت مندانه با تاکتیک جدید است... و استراتژی نظام در حوزه هسته ای هیچ وقت تغییر نمیکند....و نرمش قهرمانانه تغییر تاکتیکها است نه استراتژی نظام».
نرمش قهرمانانه در شرایطی مطرح می شود که به گفته حسن روحانی «ما کشوری هستیم که 2.5 میلیون بشکه نفت میفروختیم و امروز این رقم به کمتر یک میلیون بشکه رسیده است، آن هم در سالی که باید 7.5 میلیون تن گندم وارد کنیم».(ایسنا، دوشنبه 25 شهریور) به این مساله اصلی داخلی باید به این تاکید روحانی که «مساله سوریه تنها محدود به یک کشور کوچک نیست، بلکه سرنوشت یک منطقه بزرگ است که حتی ممکن است سرنوشت جهانی را رقم بزند» را هم اضافه کرد. (همان جا)
نگاهی به حرفهای پاسدار نقدی، سرکرده بسیج، مشخص می کند که بر خلاف خالی بندیهای این سرکرده نیروی سرکوبی، شرایط برای ولی فقیه به شدت نامناسب است. نقدی می گوید:«هرچند صلح امام حسن (ع) یک اقدام مقدس، هوشمندانه و الهی است و به آن افتخار میکنیم ولی آن مورد مربوط به روزگاری است که مردم دور و بر ولایت را بهخاطر بی بصیرتی رها کردند و سرداری برای مقاومت نمانده بود، نه برای مردم قهرمان، دلاور و بصیر ایران که با همه وجود در صحنهاند و هر جوان بسیجی شان سرداری پا به رکاب برای فتوحات بزرگ است».
همین سخنان به ظاهر از موضع قدرت، علامت ضعف را ظاهر می کند. در حقیقت نیروی قابل اتکا برای خامنه ای فقط بخشی از سپاه و نیروی بسیج است که باید با درآمدهای نفت تغذیه و برای پاسداری از ولایت آماده هر جنایتی باشند. تحریمها روز به روز قدرت مالی خامنه ای برای پروار کردن نیروهای سرکوبی را محدود کرده است. انتخابات 24 خرداد هم نشان داد که خامنه ای و باندهای نزدیک به او فاقد نیروی اجتماعی قابل محاسبه اند. بنابرین اگر استدلال پاسدار نقدی را مبنا قرار دهیم، نرمش قهرمانانه اسم رمز نوشیدن جام زهر می تواند باشد.
شاید اکنون زود باشد که بتوان در مورد میزان، کمیت و کیفیت نرمش قهرمانانه یک حُکم قطعی صادر کرد. اما این سیاست چه تاکتیکی و لحظه ای و چه دراز مدت و بیان کننده عقب نشینی در مساله اتمی باشد، هزینه خواهد داشت. این روزها در توضیح نرمش قهرمانانه تصویری در سایت پارسینه که رسانه مربوط به نیروهای سرکوبی و حزب الهی است منتشر شد که به نظر می رسد یکی از سرکردگان بخش سیاسی سپاه ترسیم کرده است. در این ارزیابی امتیازات غرب به رژیم ایران «سوریه، پادگان اشرف و تحریمها» و امتیازات رژیم به غرب «حقوق بشر از طریق آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی و تعلیق احتمالی غنی سازی 20 درصد» برآورد شده است. گرچه این ارزیابی بیان کننده تمام واقعیت نیست، اما اعتراف به این است که حمله به کمپ اشرف یکی از اقلام هزینه ای است که برای پیشرفت «نرمش قهرمانانه» باید پرداخت شود و چه بسا که بخش اصلی آن باشد. 25 سال پیش هم خمینی در مقابل نوشیدن جام زهر، زندانیان سیاسی را قتل عام کرد. هم خمینی و هم خامنه ای برای این که هزینه عقب نشینی خود را کاهش دهند، اقدامی انجام می دهند که هزینه نیروی «ضد» نظام را افزایش داده و از این طریق امنیت در عقب نشینی را تامین کنند. برای من هنوز روشن نیست که «نرمش قهرمانانه» خامنه ای یک مانور تاکتیکی و سرکار گذاشتن غرب بر بستر راهبرد ساخت سلاح اتمی است و یا یک عقب نشینی اساسی در این مورد. اما در هر حالت خامنه ای برای طرح این مساله نیاز به یک اقدام جنایت کارانه و البته بزدلانه داشت. او در روز پذیرش پیروزی حسن روحانی هم به کمپ لیبرتی حمله کرد.
همه ستمگران و مستبدان هزینه تامین امنیت خود را با سرکوبی ستمدیدگان و آزادیخواهان پرداخت می کنند. اما این واقعیت بیان کننده تمام ابعاد مبارزه برای رهایی نیست. پایداری و مبارزه بی امان پائینیها شرایط زیست برای بالائیها را روز به روز محدود تر می کند و سرانجام دیکتاتورها را ارابه قدرت به زیر می کشد. برای خامنه ای هم از این سرنوشت گریزی نیست.
نقل از: یادداشت سیاسی- نبردخلق شماره 339 - اول مهر