در نوشتار بخش اول روابط تهران - واشنگتن مختصراً بررسی گردید و موانع و مشکلاتی که رژیم در مسیر بهبود رابطه با آمریکا در پیش روی دارد را بر شمردیم. در بخش دوم به تبیین چرایی حمله رژیم به اشرف و پیامد های آن می پردازیم.
با توجه به موقعیت لرزان رژیم در بستر فروپاشی، مهم ترین دغدغه ایران در کوتاه مدت را باید عبور از تحریم های یکجانبه و چند جانبه بین المللی دانست. لذا سیاست معطوف به اقدامات مرحله ای را در دستور کار قرار داده اند. در واقع سیاست عبور از بحران مقطعی و مرحله ای است. تاکتیک رژیم در فاز اول مبتنی است بر رفع تحریمهای اقتصادی که توسط غرب وضع شده است، لذا جلب رضایت آمریکا در این مرحله ضروری است. البته این تغییر سیاست به معنی تغییر ماهیت نبوده و مواضع رژیم در قبال دیگر موارد اختلاف با آمریکا تغییری نخواهد کرد. در ورای اینکه رژیم بتواند در نیات خود توفیقی داشته باشد، عقب نشینی در قبال برنامه هسته ای بیانگر استیصال و بهم خوردن تعادل درونی نظام خواهد بود. اما استراتژی فوق مستلزم پرداخت هزینه سنگینی است، که نوشیدن جام زهر را اجتناب ناپذیر می کند. در این راستا مانع و دکترین آمریکا در مورد رژیم ملا ها در بخش اول (استراتژی قاصدان مرگ در ستیز با رهروان آزادی) توضیح داده شد. اما برای دفع مضرات جام زهر قبل از هر تأثیری ابتدا بایستی تهدید اصلی را خنثی کرد. به عبارتی بایستی با حضور مقاومت ایران در جوار خاک میهن که سر منشاء تمام معضلات داخلی و بین المللی رژیم است تعیین تکلیف نمود. در این راستا شاهد هجوم وحشیانه عناصر مسلح رژیم در عراق برای کشتار مجاهدین بی سلاح در اشرف هستیم. این بخش مقاله تلاشی است جهت روشنگری استراتژی پارادایم رفتار رژیم در عبور از بحران سرنگونی در فاز تعین سرنوشت حاکمیت خود.
تکوین امنیت و پارادیم رفتار رژیم در مقابله با جدی ترین تهدید
اینطور فهم می شود که در استبداد الیگارشی مذهبی در ایران، تکوین امنیت، در ورای هر تحلیلی تقدم و الویت دارد. در حقیقت اصلی ترین رکن ساختار حاکمیت، امنیت بازیگران و نخبگان نظام است، که سمت و سوی استراتژی را نیز رقم می زند تا جائیکه بقا و دوام ولایت فقیه از منظر نظام از چنان اهمیت و مرکزیتی برخوردار است که میتوان برای حفاظت از آن احکام اولیه شرعیه را تعطیل کرد. رژیمی که هویت ملی ایرانیان را از منظر ولایت مطلقه فقیه و ارتجاع مذهبی می بیند، طبعأ مکانیسم غصب حاکمیت ملت را در انحصار دارد. در این راستا مراجع و نهادهای تبلیغی، می بایست محور فعالیت های خود را در بعد ایجابی بر مبنای این عناصر تقویت و تنظیم نمایند. ضمن آنکه در بعد سلبی نهاد های رژیم را به «تعمیق روحیه دشمن شناسی و توطئه های دشمنان علیه انقلاب اسلامی و مخالفت با سلطه گری استکبار جهانی» دعوت نماید. با استناد به این خصیصه است، که در تحلیل در مورد مکانیسم حا کمیت بایستی همواره در نظر داشت که ولایت فقها به منظور حفظ اقتدار سیاسی، به عنصر امنیت در چارچوب بقای نظام تأکید داشته و شاخصی است که با اتکاء به آن عملکردش شکل می گیرد. در چنین رهیافتی تمام مؤلفه های دیگر نیز حول این محور آن شکل می گیرد. به دلیل اینکه نخبگان رژیم در عالم واقع بیش از هر کسی می دانند که نظام ولایت مطلقه فقیه تهی از عنصر ثبات و مشروعیت است. این در حالی است که سطح مشروعیت هر حکومتی مهمترین جنبه تکوین انسجام جامعه محسوب میشود و فقدان آن مقدمه سرنگونی است. به عبارتی در نظامهای خودکامه همچون دیکتاتوری دینی، حفظ قدرت به مثابه هدف اصلی سیاست مطرح است. با توجه به اینکه رژیم در مقام مدیر سیاسی کشور ابزارهای مشروع سلطه و اقتدار را در اختیار دارد، به تدبیر در خصوص ترمیم ثبات نظام می پردازد. تشکیل سپاه پاسداران و فلسفه وجودی آن براساس ضرورتهای رژیم و حفاظت از جایگاه ولایتفقیه است. در چنین ارزیابی است که همواره میان مرجع قدرت و ابواب جمعی (سپاه پاسداران و نیروی بسیج) آن روابط ارگانیک و متقابل در جریان است، با هدف حفظ کیان نظام یا بهتر است گفته شود کانون مرکزی قدرت حاکمیت.
رابطه امنیت، سیاست و استراتژی همواره سلسله مراتبی بوده و تحول در مفهوم امنیت، تحول در سیاست و استراتژی را نیز بدنبال داشته است. استبداد آخوندی، تمام توانائی خود را برای دستیابی به پارادیم امنیت ـ قدرت، بکار گرفته است. تمام مؤلفه های دیگر حول مفهوم فوق قابل تبیین است. دستیابی رژیم به فناوری هسته ای جهت تولید سلاح اتمی، حمایت از تروریسم و بی ثباتی در خاورمیانه، تلاش برای نابودی مقاومت در شهر اشرف در عراق و تلاش جهت فریب دولتهای غربی علیه شورای ملی مقاومت، را بایستی در راستای حفظ خیمه نظام مشاهده نمود. کارشناس امور استراتژیک نیکول بال چنین اظهار میدارد: «سیاست برخی از کشورها در جهان آشکارا نه امنیت مردم، بلکه تأمین اجبار آمیز نخبگان سیاسی است». با عنایت به چارچوب نظریه فوق، مشخص است که بازیگران در مقام طراحی استراتژی امنیتی خود، ابتدا شرایط موجود را بررسی کرده و سپس در مقام هدفگذاری برای تغییر، اصلاح یا حفظ شرایط موجود برمیآیند. «هابز» آن را زیاده خواهی و «ترس» تفسیر میکند که در متن روابط درونی در رژیم از وحشت از سرنگونی آشکار میباشد. هدایت اصلی پروژه امنیت نظام بر عهده نهاد رهبری است (ولیفقیه)، زیرا شورای عالی امنیت ملی تحت نظارت ولی فقیه است و مصوبات آن بدون تأیید رهبری فاقد اعتبار است.
با عنایت به اهمیت امنیت و حفظ عمود خیمه نظام، و در پی بحران ناشی از تحریم اقتصادی رژیم توسط سازمان ملل و دولتهای آمریکا و اروپا، نظام را با بحرانی عظیم سیاسی- اقتصادی مواجه ساخته است. پیامد این دغدغه عظیم، بر خلاف تمایل نظام و خامنه ای، الیگارشی دینی را مجبور کرده که چهار نعل جهت حل این تضاد به سمت تعامل با آمریکا گام بردارد. با توجه به اینکه ضد انقلاب همواره منافع حیات سیاسی خودش را بهتر از هر نیرویی تشخیص می دهد، لذا بدرستی می داند که سناریوی تعامل با آمریکا بر پایه دو محور قرار دارد. اول اینکه با هدف راضی نگه داشتن ابواب جمعی خود در داخل ایران، آمریکا را متقاعد سازد که با حفظ در صدی هرچند کم به غنی سازی ادامه دهد. دوم اینکه چنانچه این سیاست شکست خورد با توجه به نیات دستیابی به سلاح اتمی، از فرصت خریداری شده حد اکثر استفاده را بکند تا پروژه غنی سازی تکمیل یابد. در این راستا طرفداران نظریه واگرائی که در راس آن خامنه ای است معتقدند که سیاست بسیار ضعیف و دو پهلوی اوباما در منطقه و خاصه در ارتباط با سوریه این پیام آشکار را به رژیم داد که آمریکا از هرنوع در گیری نظامی پرهیز می کند. پیامد این سیاست مماشات برای دولت ایران این است که می تواند هم از توبره بخورد و هم از آخور. هم در غنی سازی پافشاری کند و آمریکا را فریب دهد و هم تلاش کند تا از بحران سوریه سهمی نصیبش شود. هم زیر چتر دولت معتدل سرکوب داخلی را ادامه دهد و مهمتر آنکه به سراغ مقاومت سازمان یافته برود تا تکلیف آنرا نیز یکسره سازد. در یک جمعبندی از دید نخبگان امنیت ساز، سیاست کلان نظام در ورای هر سناریوی محتمل، چه نظامی و چه نوشیدن جام زهر مقابله با حضور جنبش آزادی ستان در همسایگی ایران است که همواره تهدید استراتژیک برای نظام محسوب میشود. حضور این جنبش در اشرف و لیبرتی به مثابه امید ملت ایران در دستیابی به دمکراسی، خاری است در چشم دیکتاتوری مذهبی در ایران.
بر این سیاق، با هدف خنثی کردن این تهدید اصلی، رژیم وارد مرحله جدیدی از توطئه ها علیه اپوزیسیون اصلی خود میشود. بر خلاف کر دستجمعی مخالفان حق حاکمیت مردم در بیرون از ایران، در عالم واقعیتها و نه در تخیلها و اوهام، مفهوم بدیهی تهدید مقاومت سازمانیافته به قدری جدی است که رژیم را مجبور میسازد که از هرفرصتی برای ضربه زدن به این مقاومت استفاده کند. دست یازیدن به انواع توطئه ها در سطح جهانی علیه حنبش ملی و تلاش جهت آلوده کردن چهره مقبول این مقاومت همواره طی سه دهه مهمترین الویت استبداد ولایت فقیه بوده است. بررسی کارنامه نیرنگ و دسیسه رژیم علیه عالیترین مصالح ملی ایران خود مثنوی هفتاد من کاغذ است. همانا به آخرین توطئه رژیم پسنده می کنیم. مهمترین بینه ترس و هراس رژیم از شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران همانا که در راستای سفر روحانی به آمریکا در 10 شهریور 1392 در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367، قتل عام کم نظیری در اشرف با ماهیت یکسان چون قتل عام 1367اتفاق افتاد. 52 مجاهد خلق به شهادت رسیدند و 7 مجاهد خلق به گروگان گرفته شدند و 42 مجاهد اشرفی در اوج ناباوری آمرین این قتل عام زنده ماندند. البته رژیم با وقاحت آنرا دستاورد عظیم و مهمتر از عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) تحلیل می کند. طبیعی است که از بازماندگان جریان ایران گیت بیش از این انتظارنیست. لازم به یاد آوری است که روحانی از چهره های اصلی در باند رفسنجانی – خاتمی بود که مسئول مذاکره با نماینده آمریکا (مک فارلن)، در جریان ایران گیت بود. بنا به گزارش ماهنامه فارین ریپورت آمریکا (شماره سپتامبر 2013)، روحانی به مهمانانش همواره تاکید می کرد: ما آماده ی گوش دادن به تمام درخواست های شما در تمام حوزه ها هستیم. با این حال می دانیم که بر روی برخی مسائل به توافق دست پیدا نمی کنیم. اما بر روی برخی موارد به توافق می رسیم. اکنون نیز با نیرنگ همان وعده های دروغین را نثار مماشاتگران آمریکایی می کند که ابتدا مسئله اتمی را حل کنیم چون موضوعات دیگر زمان می طلبد. کسانیکه در ماجرای ایران گیت نقش کلیدی داشتند (مثلث رفسنجانی – خاتمی- روحانی)، اکنون سکان هدایت رژیم را با توافق نسبی خامنه ای عهده دار شده اند.
جانشین سرکرده کل سپاه در برنامه تلویزیون رژیم در 17شهریور1392(یک هفته بعد از قتل عام اشرف) گفت:«به اندازة قتلعامهای ناشی از تهاجم هسته یی آمریکا به ناکازاکی و هیروشیما اینها کشته گرفتند از مردم ایران و عراق، ولی آمریکاییها و غربیها، هرگز نسبت به اون کشتهها حساسیت به خرج ندادند، ولی امروز که 52 نفر جانی، در انتقام به افعال جنایتکارانه گذشته خودشون در دادگاه مردمی مردم عراق، چنین سرنوشتی رو پیدا کردند، کشورهای غربی، آمریکاییها و دیگران، این را بهعنوان یک فاجعه هولناک تلقی می کنند و با اونها احساس همدردی میکنند». سرلشگر پاسدار قاسم سلیمانی سرکرده سپاه قدس و سرتیپ پاسدار نقدی سرکرده بسیج و... قتل عام 52 نفر را کیفاً بالاتر از باصطلاح از مرصاد (عملیات جلوگیری از سقوط رژیم توسط فروغ جاویدان) مطرح کردند. پس با زبان بی زبانی میگویند، تهدید اشرفیان برای آنها تهدید فروغ جاویدان یعنی سرنگونی بوده است. و بالاخره سرتیپ پاسدار منصور حقیقت پور تروریست سابق نیروی قدس و نایب رئیس کمیسیون امنیت مجلس رژیم پرده ها را کنار زد و گفت:”نه تنها پادگان اشرف، بلکه امیدوارم کل کره زمین از لوث وجود منافقین پاک شود“. ضروری است که تأکید شود که دینامیسم شتاب تحولات بقدری با سرعت در حرکت است که هر لحظه ممکن است نظام ولایت فقیه را به زباله دانی تاریخ اندازد. سؤال از کسانیکه تسلیم فضای تصنعی شده و مرحله سرنگونی رژیم را «توهمات و بحث های متوهم که رژیم الان در حال سرنگونیه، بحثهای پوچی است » ارزیابی می کنند، این است که چرا در شرایطی که رژیم در تنگنا های سیاسی-اقتصادی برای حیات خود در تقلا است و نا چار است که به جام زهر یا جنگ تن در دهد، و در شرایطی که استراتژی جدید نظام بر کاکل انعطاف خامنه ای- روحانی در صحنه بین الملل سوار است، و در شرایطی که خامنه ای مجبور است نوشیدن جام زهر را به «نرمش قهرمانانه» توجیه کند، حمله به اشرف آنهم با اشراف به اینکه آنها بی سلاح بوده و این کار تروریستی برای دولت نوپای روحانی ریسک بالایی را طلب خواهد کرد، اما به هر قیمتی بایستی روی می داد از چه منطقی سرچشمه می گیرد؟ اگر رژیم در مرحله سرنگونی نیست و از موضع ثبات و اقتدار گامهایش را بر می دارد، حمله به یکصد انسان بی گناه و غیر مسلح دیگر چه صیغه ایست. جز اینکه به ابواب جمعی اش این پیام را می دهد که قبل از هر تغییر در استراتژی کلان نظام، نا چارأ بایستی از مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت عبور کرد. زیراکه در مرحله سرنگونی هر تاکتیکی که منجر به نوشیدن جام زهر شود، قبل از هر چیز هزینه سرنگونی را تقلیل بخشیده و هدیه ایست به جنبش آزادی ستان. پس بایستی ابتدا رأس این مقاومت را هدف قرار داده (امید واهی ترور آقای رجوی)، به اشرف در ورای هر ریسکی حمله کرده وهمه را نابود ساخت. وظیفه اپوزیسیون بخصوص که خود را آلترناتیو نظام به توده ها می شناساند این است که همواره مانع شود که مردم از مبارزه مأیوس شوند، این قبل از هر چیزی به سود آزادی خواهان و به ضرر مستبدین است. آیا نور امید را در قلب مردم روشن نگه داشتن توهم و پوچی گرائی است؟ آیا پاسیویسم و وادادگی در قبال آخوندها بر خلاف پرنسیب مبارزاتی و دور ازشأن یک مبارز و آزادی خواه نیست؟ القای شبهات کردن چه کسی را خشنود و چه کسی را رنجور می کند؟ آیا جنبش مقاومت ملت تحت ستم آخوندی است که دچار توهم است یا رژیمی که خود را ام القرای جهان اسلام خوانده ولی در خواب « امیدوارم کل کره زمین از لوث وجود منافقین پاک شود » اشرف را وحشیانه هدف قرارمی دهد؟ بله ابطال استراتژی نابودی این مقاومت سالهاست که به اثبات رسیده است. لذا « بحثهای متوهم و پوچ» متوجه عملکرد قاصدان مرگ در مصاف با رهروان راه آزادی است، که تاریخ سه دهه مجاهدت در راه کسب مطالبات ملت ایران بهترین گواه آن است.
نقش نیروی سرنگونی طلب آزادیبخش
شورای ملی مقاومت ایران با تمام عناصر متشکل در آن، از جمله نیروی محوری آن، سازمان مجاهدین خلق ایران، از آغاز تأسیس تا کنون با هدف خلع ید از دیکتاتوری مذهبی و غاصبین حقوق سرکوب شده مردم، پا به میدان مبارزه گذاشت. در این راه از هیچ فداکاری و جانبازی در راه مردم ایران کوتاهی نکرد. در این مسیر پر رنج و خطرناک صد و بیست هزار شهید قهرمان تقدیم ملت نمود. اما همچنان مقاومت غرور آفرین و رهائی بخش ملت را هدایت می کند. در این راستا تا آنجائی که در توان داشته، (با عنایت به دسیسه های دشمن آزادی ایران و متحدین خارجی اش) به روشنگری در افشای ماهیت رژیم چه در داخل ایران و چه در سطح بین المللی اقدام نموده است.
بطور مثال، اگر اهداف شوم رژیم در دستیابی به سلاح اتمی توسط مقاومت ایران فاش نمی شد، دنیا با خبر نمی شد که استراتژی رژیم در پی چه اهدافی است. با آشکار شدن این فریب بزرگ بود که چهره واقعی به اصطلاح مدره ها بر ملا شد. از سوئی این امر باعث شد که دولتهای غربی در مقابل رژیم صف آرائی کنند. این افشاگری استراتژیک، البته از احساس مسئولیت نسبت به صلح و حقوق بشر و از سرشت دمکراتیک و آزادیخواهانه جنبش سازمان یافته ای است که منافع مردم ایران در مبارزه عادلانه آنها برای کسب مردم سالاری و حقوق بشر در سر لوحه افکار و اعمالش قرار دارد. لذا هر نوع دستیابی به سلاح های کشتار جمعی را محکوم می کند و آن را بر ضد مصالح و منافع ملت ایران و صلح جهانی تلقی می کند. زاویة بحث موقعی اهمیت پیدا میکند که دریابیم که تلاش خامنهای و دستیارانش در دستیابی به تکنولوژی هستهای نه از منظر اقتدار و ثبات داخلی، بلکه ناشی از وحشتی است که از بهم خوردن تعادل درونی خود حس میکند. در واقع تمامی تلاش رژیم در دستیابی به سلاح هستهای، در جهت تقویت پارادیم امنیتی در چارچوب مناسبات داخلی و بینالمللی است. مهندسی سیاسی- ایدئولوژیک ولایت فقیه، میخواهد با به قالب ریختن مردم ایران به ضرب تکنولوژی هسته ای و نمایش ثبات، از ملت ایران، «امتی واحد»، در خدمت بیت رهبری بسازد. و نیت هژمونی طلبانه خود را در سطح بین المللی و بخصوص منطقه گسترش دهد. در این راستا، افشاگری استراتژیک مقاومت ایران درمورد پروژه هستهای رژیم، یکباره جهانیان را از غفلت فریب بزرگ، رهانید.
با توجه به عمق جراحات وارده از این ضربه استراتژیک، رژیم منزوی و در مانده در اوج تضادهای داخلی و بحران جهانی که ضریب بی ثباتی آن را افزایش داده است، تلاش می کند تا بلکه گزینه سرنگونی را به تأخیر اندازد. در این راستا نابودی کل این جنبش در الویت و در کانون پروژه امنیتی رژیم قرار می گیرد و در صورت عدم توفیق، ممانعت از فعالیت های رزمندگان آزادی در اشرف و لیبرتی درعراق، و شورای ملی مقاومت در غرب با کمک مزدوران و ایادی خود در خارج از کشور شکل می گیرد. از آنجائیکه این مرتبه امکان توطئه و گذاشتن نام مقاومت در لیست تروریستی آمریکا و اروپا عملی نیست، موقعیت جنبش در سطح بین المللی از چنان اعتباری برخوردار است که مسیر این گونه تشبثات را سد کرده است. شورای ملی مقاومت ایران از روز آغاز مقاومت قهرآمیز علیه نظام استبداد دینی با هدف خلع ید از رژیم ارتجاعی حاکم و به منظور احقاق حقوق پایمال شده ملت ایران در حصول به دموکراسی و مردمسالاری الگوی رفتار سیاستهای خود را با در نظر گرفتن منافع ملت ایران ترسیم نموده است. با عنایت به چنین دیدگاهی از هر ریسکی حتی تحمل سنگینترین هزینه فروگذاری نکرده است. هر دشنام و اتهام از سوی دشمنان منافع و مصالح ملت ایران را تحمل کرده است و لی در عین حال مسیر پرخطر و پر مسئولیت و دور از تنزه طلبی را طی کرده است. حضور ارتش آزادیبخش ملی در خاک عراق در نواحی مرزهای ایران محصول این طرز تفکر و تحلیل می باشد. اکنون که گذشته را مرور می کنیم به خوبی در می یابیم که حضور رزمندگان ارتش آزادیبخش در جوار خاک میهن و مبارزات آزادیخواهانه آنها برای رهایی مردم ایران مهمترین عاملی بود که خمینی را واداشت تا جام زهر را سر بکشد و به جنگ ضد مردمی و ضد ایرانی با عراق خاتمه بدهد. به همین اعتبار در خارج از ایران نیز شورای ملی مقاومت ایران تلاش دارد همواره مانع افزایش نفوذ رژیم در جهان که در تضاد با مدنیت معاصر است بشود. این مهم چه در افشای نقض مستمر حقوق بشر در ایران و چه در زمینه افشای صدور تروریسم و بنیادگرایی خود را بیان کرده است. پارادایم رفتار رزمندگان مستقر در لیبرتی نیز مبتنی بر این اصول و راه کارها بوده و ایستادگی در مقابل هجوم آخوندها و عناصر وابسته به آنها در خاک عراق در راستای پرنسیپ مبارزاتی علیه ایلغار آخوندی ارزیابی می شود. از این منظر در تبیین جایگاه مقاومت ایران در ژئوپولیتیک منطقه به چهار مولفه بر می خوریم:
-1 سلاح استراتژیک:
شورای ملی مقاومت نه تنها اپوزیسیون اصلی نظام استبداد دینی در ایران است بلکه آلترناتیو رژیم نیز محسوب میشود. به همین دلیل نیز مکانیزم انتقال قدرت به ملت را نیز در اختیار دارد. در واقع دولتی در تبعید است که در ضمن مجهز به سلاح استراتژیک رئیس جمهور برگزیده آن خانم رجوی میباشد. در شرایطی که منطقه خاورمیانه ناظر بر رشد پدیده بنیاد گرائی و ارتجاع است، و در این راستا رژیم زن ستیز ملاها پرچمدار بی ثباتی و واپسگرائی است. در شرایطی که استبداد دینی بمنظور حفظ امنیت خودش و گسترش پدیده ارتجاع و تروریسم در جهان در پی دستیابی به تولید سلاح هسته ای است. آلترناتیو آن به ریاست جمهوری زنی مسلمان و مترقی اداره میشود که عمیقاً معتقد به جدائی دین از دولت میاشد، خواهان نظامی د مکراتیک مبتنی بر مردمسالاری و حقوق بشر است. خواهان رفع تبعیض از زنان است. خواهان پلورالیسم و آزادی ادیان است. خواهان ایرانی عاری از سلاح کشتار جمعی است. خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز با دولت های منطقه و جهان است. با تأملی به مقتضیات جغرافیای سیاسی خاورمیانه، خلأ یک سازمان مترقی اسلامی که عمیقأ ضد بنیاد گرا و پایبند به جدائی دین از دولت باشد و ضرورت آن بیش از هر زمانی حس می شود. سازمان مجاهدین خلق ایران به این ضرورت پاسخ مثبت داده است. حضور این نیروی مسلمان و ضد ارتجاع درمنطقه خاورمیانه بهترین پادزهر بنیادگرائی در هر شکل و فرمش می باشد. خاصه آنکه زنی مترقی و مسلمان در نوک پیکان آن جای دارد. بهترین بیّنه این ضرورت سیاسی-تاریخی را بایستی در مواضع نیروهای مترقی در سوریه، فلسطین، مصر و الجزیره که نسبت به سازمان مجاهدین خلق ابراز می کنند یافت. دیگر بحث شیعه و سنی نیست. همه چیز حاکی از احترام و الگوپذیری از مقاومت مشروع ملت ایران دارد. پس بدرستی حضور خانم رجوی در راس جنبش مردم ایران یک سلاح استراژیک برای صلح و ثبات منطقه میباشد. لذا وحشت رژیم از آزادی عمل خانم رجوی و پیامد های آن قابل فهم است.
2– مجاورت خاک میهن:
به دلیل حضور رزمندگان ارتش آزادیبخش در عراق، حضور رزمندگان مجاهد خلق درجوار خاک میهن، مهمترین سد نفوذ رژیم و جدیترین مانع استیلای آخوندها بر عراق طی این سالها بوده است. مهمترین شاهد این مدعا نیز توطئه ها و مواضعی است که رژیم در قبال اشرف اتخاذ کرده است.
حضور صف متحد و یکپارچه رزمندگان اشرف در کنار مرز ایران و پایداری آنها طی این سالها امید بخش مردم ایران در مبارزه علیه استبداد دینی محسوب میشود. از این منظر است که شاهد سرآسیمگی و وحشت رژیم از فروپاشی خود در قبال استواری اشرف هستیم. اشتباه محاسبه رژیم در این است که هنوز به این حقیقت آشکار پی نبرده است که این مجاهدین در هرگوشه ای از جهان هم که باشند همواره تهدید موجودیت رژیم محسوب می شوند.
3 – اشتراکات تاریخی:
رزمندگان مستقر در لیبرتی نمادهای انسانهای برجسته و آزادیخواهی هستند که برای محو استبداد دینی در شرایط بسیار سخت قبول مسئولیت کرده و در واقع تاریخ حیات معاصر ایران و منطقه را رقم می زنند. جایگاه رزمندگان مقاومت در ژئوپولیتیک منطقه را نباید از منظر یک مکان در خاک کشوری دیگر بررسی کرد، بلکه بایستی در چارچوب مبارزه آزادیبخش برای رهایی ملتی تحت ستم که سالهاست در پس پرده تزویر دین در اسارت به سر می برد بررسی نمود. آزادیخواهان اشرفی محصول مبارزه ای هستند که از ابتدای نهضت مشروطه خواهی سنگ بنای آن توسط مجاهدین تبریز نهاده شد. این جنبش در طی دو دهه حضورش در عراق به دلیل ظرفیت بالای فرهنگ مسامحه سیاسی، توان ارتقاء مناسبات و روابط با اقوام و مذاهب گوناگون در عراق و کل منطقه را دارد. از طرفی به دلیل تجربه مبارزه علیه رژیم آخوندی نقطه ثقل نیروهای دموکراتیک و سکولار در عراق و خاورمیانه محسوب می شود. چرا که آنها نیز اکنون درگیر مبارزه با ارتجاع و بنیادگرایی در کشور خود هستند. در حقیقت رزمندگان مجاهد خلق در نقطه وحدت نیروهای ترقی خواه منطقه قرار گرفته اند، و جدا از تعلق دینی و فرهنگی که دارند، علیه نفوذ رژیم در کل خاورمیانه یک حرف مشترک دارند؛ «که این همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش». در این رابطه حمایت احزاب و نیروهای ترقیخواه منطقه از اشرفیان و مجاهدین بهترین گواه است. از سویی پیوند مقاومت ایران با نیروهای ضد بنیادگرا و رزمندگان ارتش آزادی در سوریه، بر جایگاه استراتژیک مقاومت در ژئوپلتیک منطقه افزوده است.
4 – کارائی و توان سازماندهی:
توانمندی و قدرت انطباق با شرایط سخت و تبدیل این شرایط به نقطه اتکاء جنبش بالنده، تحسین ناظران بین المللی را برانگیخته است و جدا از تقویت پایگاه اجتماعی در داخل کشور که اگر توهم بود امکان مبارزه آنهم سه دهه در تاریکترین دوران حیات ملت ایران امکان پذیر نبود، حمایت هزاران شخصیت سیاسی و نمایندگان پارلمانهای کشورهای غربی و شخصیتهای حقوقی و مترقی از موقعیت حقوقی مجاهدان خلق در اشرف و لیبرتی در عراق تاکیدی است بر قابلیتهایی که مقاومت ایران در سازماندهی حامیان مقاومت در سطح داخلی و خارجی طی این مدت از خود به جهانیان عرضه نموده است.اجتماع سالیانه ده ها هزار حامی این جنبش در ویلپن در حومه پاریس خود گویای توانایی در سازماندهی علیه استبداد آخوندی است. ملت ایران سه دهه است که از کسری مناسبات دموکراتیک رنج می برد. ”حباب امنیتی”که بر جامعه سایه افکنده هر لحظه قابل ترکیدن است. رژیمی که متعلق به دوران پیش از مدرنیته بوده، نمی تواند خود را بزک کرده و به دوران پسا مدرن بکشاند. به دلیل تزلزل مشروعیت در ساختار سیاسی و به دلیل مشکلات ذوابعادی و ناتوانی از درک تحولات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جهان قادر نیست خود را با شرایط و ضرورتهای نوین تطبیق دهد. لذا تحلیل ما بایستی ناظر به جهانی شدن، شبکه ای شدن روابط و مناسبات جامعه و ساختار ملی و گذار به دوران جدید باشد. دورانی که نظام ولایت فقیه شانس بقاء در آن را ندارد. این نقیصه که ناشی از ایدئولوژی نظام است بزرگترین مانع هرنوع اصلاحات از درون و پاشنه آشیل آن می باشد. این خود بیانگر آن است که مقاومت سازمان یافته مردم ایران با تمام تضییقاتی که علیه آن وجود دارد، و تمام توطئه های رژیم علیه آن، از آدم ربائی گرفته تا انفجار لوله های آب رسانی، توانائی جذب چنین حمایت عظیمی را دارد که در حقیقت ناشی از حقانیت مبارزه ایست که رسالت آن بدوش این مقاومت و این نسل گذاشته شده است. لذا از دید مردم ایران، حماسه آفرینان شهر اشرف و لیبرتی، قلب تپنده آزادی خواهی و مردم سالاری می باشند. از این منظر است که به جد می توان گفت که برقراری رابطه با آمریکا جام زهری است که نوشیدن آن را بایستی به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد. از این منظر است که رژیم قبل از هر تحولی از درون خواهان نابودی اشرفیان است زیرا که موقعیت اشرف رابطه مستقیم دارد با تحولات داخل کشور وامنیت کل نظام.
5 - مسئولیت تاریخی-ایدئولوژیک:
اگرچه برنامه شورای ملی موقت جهت انتقال قدرت به مردم سکولار و مبتنی بر جدایی دین از دولت است، ولی نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان نیروی موحد مسلمان و انقلابی در مصاف با ارتجاع مذهبی از بدو تاسیس تا کنون مرزهای سرخش با آخوندها را به روشنی ترسیم کرده است. در مبارزه برای آزادی مردم به دلیل احساس مسئولیت تاریخی و ایدئولوژیکی خویش بر آن است تا ملت تحت ستم و مظلوم را از چنگال اختاپوس اسلام بنیادگرا و فناتیزم دینی رها سازد. بر آن است تا مردم ستمدیده را نه تنها از فشار و محدودیتهای”بیرونی“، مانند قوانین ناعادلانه و سرکوبگرانه، تبعیض و سرکوب زنان تحت ستم مضاعف دینی، محدودیتهای فرهنگی و اجتمایی برای نسل مولد و جوان، و غیره بلکه از محدودیتهای ”درونی“ نیز آزاد کند. محدودیتهای درونی، باورها و نگرشهایی متحجر است که اشخاص ستمدیده در نهایت-بدون نگاه انتقادی و نا آگاهانه- به منزله حقیقت پذیرفته اند، که بدین ترتیب اشتیاق آنان را برای آزادی یا رهایی از یوغ استبداد دینی کور می کند. مبارزه با سرچشمه ارتجاع مذهبی در ایران رسالتی است که بر دوش مجاهدین خلق ایران که مسلمان و عمیقأ معتقد به جدایی دین از دولت می باشند گذاشته شده است. انتخاب دولت موقت جمهوری دمکراتیک اسلامی نیز به همین نیت تاریخی برگزیده شده است. بله در مسیر آزادی خلقها، قهرمانان اشرفی در زندان لیبرتی از زمره انسانهایی هستند که تاریخ معاصر ایران و نسلهای آینده به وجودشان خواهند بالید. بقول مجاهد شهید اشرفی حسن جباری این جنبش مثل چشمه برنگاه ها جاریست. بله نگاه های ملتی تحت رنج و ستم آخوندی که امید به رهائی خود را در همین مقاومت متجلی می بیند.
پیامد نقشه مسیر رژیم در فرایند عبور از بحران
قساوت و شقاوت رژیم علیه عالیترین مصالح ملی ایران در شرایطی رخ می دهد که با تاکتیک فرار به جلو تلاش می کند تا هم روحیه نیروهای رو به اضمحلال در نظام را تقویت کند و هم در آستانه نوشیدن جام زهر امکان مانور مقاومت ایران را مسدود سازد. البته تاریخ مبارزه آزادی خواهانه این جنبش ثابت کرده که رژیم بابت محاسبات غلط خود بهای سنگینی داده است. در جمعبندی وضعیت رو به اضمحلال رژیم در آستانه سرنگونی این گونه استنتاج می شود که:
الف: ضربه استراتژیک مقاومت ایران به ارکان رژیم در سال2002 که منجر به افشای نیات شوم رژیم در سودای تولید محرمانه سلاح اتمی گردید، ماهیت عوامفریبانه دولت خاتمی را بر جهانیان برملا نمود. این افشاگری رژیم ملاها را غرق در بحران داخلی و خارجی نمود، بطوری که مسیر سرنگونی نظام را تسهیل بخشیده است. اکنون استبداد دینی دو انتخاب در چشم انداز دارد. نوشیدن جام زهر و یا تسلیم به جنگ.
ب: در سناریو نوشیدن جام زهر، آخوندها تلاش خواهند کرد تا در بیرون خود را میانه رو غالب کنند و در درون رادیکال و سرکوبگر. در حالیکه از ابتدای سال 2013 تا روز 10 اکتبر، روز جهانی علیه اعدام، اعدام 471زندانی توسط دژخیمان رژیم آخوندی ثبت شده که 231 تن از آنان شامل 10 زن بعد از نمایش انتخابات در روز 24خرداد (14ژوئن) به دار آویخته شدند. آخوند ها در بیرون تلاش دارند تا با دادن امتیازات استعماری به کمپانیهای غربی، حاکمیت خود را بیمه کنند و در داخل با توسل به ترفند بحران اقتصادی ناشی از تحریم ها تلاش میکند نوشیدن جام زهر را توجیه کند تا شاید تلخی زهر نیز گرفته شود. دکتر صادق زیباکلام در روزنامه اعتماد می نویسد: چند ماه بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332، مرحوم دکترعلی امینی که در کابینه سپهبد زاهدی سمت وزیر امور اقتصاد و دارایی را برعهده داشت، ماموریت مذاکرات با مجموعه یی از کمپانی های نفتی آمریکایی، انگلیسی، هلندی و ایتالیایی را که به نام کنسرسیوم معروف بودند بعد از کودتا بر عهده داشت. حاصل چندین روز مذاکره با کنسرسیوم عقد قرار داد جدیدی بود که عملا جایگزین قرار داد 1933می شد که رضا شاه آنرا با انگلیسی ها بسته بود و در جریان نهضت ملی نفت آن قرار داد از سوی ایران فسخ شده بود. علی امینی در بازگشت مورد انتقادات زیادی از جانب ملیون یعنی اپوزیسیون رژیم شاه و حتی شماری از نمایندگان مجلس و سناتورها قرار گرفت. امینی در پاسخ به همه آن انتقادات جمله ای گفت که مصداق حال امروز سخنرانی حسن روحانی در نیویورک است. مرحوم امینی در پاسخ همه انتقادات گفت: «نه آنقدر که می خواستیم بلکه آنقدر که می شد». به عبارت دیگر، دکتر امینی به مخالفان و منتقدان پاسخ می داد که من هم به ضعفهای آن قرار داد واقفم. من هم می دانم که این ماده اگر به صورت دیگری نوشته می شد، منافع خیلی بیشتری برای ایران در بر می داشت، اما نمی توانستیم. «نه آنقدر که می خواستیم بلکه آنقدر که می شد» (1)
ج: اگر رژیم به مختومه شدن پرونده اتمی رضایت دهد، باز هم تا توافق نهایی با آمریکا راه طولانی در پیش دارد که به دوران زمامداری اوباما کفایت نمی کند. در واقع طولانی بودن پروسه گرم شدن روابط تهران-واشنگتن، تعادل درونی رژیم را بهم خواهد زد که طبعأ هزینه سرنگونی آن را تقلیل می دهد. « مختومه شدن این پرونده هسته ای هم اگر چه می تواند گام اول برای رفع و رجوع سایر موانع باشد، اما الزاماً قطعه اول از یک دومینو در مسیر تهران-واشنگتن نیست و نمی توان به آن به عنوان نیروی محرک و تسهیل گرای اولیه برای فرو انداختن سایر قطعات دومینو نگاه کرد. زیراکه دیگر موانع و اختلافات موجود در این مسیر هر کدام جنسی متفاوت دارند.» (2)در حقیقت هیچ کس در ایران سرمایه سیاسی لازم برای نرد عشق باختن با امریکا برای زمانی طولانی را ندارد.
د: بیش از سه دهه سرمایه گزاری در سیاست ضد آمریکایی و صدور ترروریسم، اکنون به دلیل تنگناهای عظیم داخلی و خارجی رژیم را به چنان مخمصه ای سوق داده است که اقرار کند که سیاست شانتاژ و تروریسم دولتی به پایان خط رسیده است. « آنچه عمل و تجربه و اخلاق نشان می دهد این است که باید برای کاهش تنش ها تلاش کنیم. منتها با ” قدرت منطق “ نه ”منطق قدرت“. اگر دیگران منطق قدرت را بیان می کنند، باید در برابر آنها قدرت منطق را بیان کنیم.»(3) حتی پا را نیز فراتر گذاشته بکلی فراموش کرده اند که آبشخور نیروهای سپاه، بسیج، حزب الله لبنان، نیروی قدس در عراق، عمق ضدیت و دشمنی با آمریکا و اسرائیل است. « یا آمریکا بایستی از اصولشان دست بردارند و یا جمهوری اسلامی ایران که امکانپذیر نیست زیرا آمریکا اسرائیل را خط قرمز خود می داند و ما نیز به شعار امام که فرمودند اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، اعتقاد داریم.» (4)
ه: درست است که شرایط جهانی و اوضاع اقتصادی اروپا و آمریکا بستری را فراهم کرده است که آخوندها به طمع آن امیدوار باشند که نتیجه تعامل با آمریکا برد- برد است، و اگرچه حسن و حسین (روحانی-اوباما)، در توهم متقابل امیدوارند که از یکدیگر به نفع موقعیت خود پوئن بگیرند، اولی در سودای حذف تحریم ها و دومی در توهم استحاله پذیری رژیم. اما در ورای این تحرکات دیپلماتیک و ابهامات خاصه در طیف حاکمت ولایت فقیه، در طیف نخبگان آمریکا اینطور درک می شود که دور شدن تدریجی ایران از جایگاه ایدئولوژیکی و سیاسی خود و تمایل به تنش زدایی با آمریکا، به مفهوم تدریجی پیوستن به قطب دیگری است. امری که می تواند معادلات سیاسی و ژئوپلتیک را بطور قطع به سود غرب و اسرائیل در منطقه خاورمیانه رقم زند. و بدین گونه دیکتاتوری دینی را یارای گریز از آن نیست. این همان جام زهری است که نوشیدنش برای رژیم اجتناب ناپزیر می نماید.
و: با استناد به مقتضیات این یادداشت، استبداد ولایت فقها به منظور خنثی کردن تهدید ناشی از نوشیدن جام زهرکه قبل از هر تحولی از جانب مقاومت ایران مغتنم شمرده می شود، زمان اتخاذ یورش وحشیانه به اشرف را با این نیت اتخاذ کرد و امیدوار بود که:
1- با توجه به شواهد موجود که حاکی از سقوط محتمل بشاراسد است، وبا توجه به اینکه همه وسایل ارتباط جمعی معطوف به اخبار استفاده سلاح شیمیایی توسط بشار اسد و احتمال درگیری نظامی آمریکا با سوریه می بود. لذا برای رژیم فرصتی است تا از فضای موجود سود برده و با سرعت به نابودی اشرفیان بی سلاح و بی دفاع برآید.
2- با توجه به محاسبات غلط این احتمال که سر جنبش را نیز قطع خواهد کرد، هزینه ریسک لطمه زدن به موقعیت رئیس جمهور جدیدش روحانی را نیز به گردن نهاد.
3- در ضمن راه را برای بازگشت قهرمانان مستقر در لیبرتی به اشرف را نیز مسدود نمود.
4- حمله ناجوانمردانه به اشرف نه از موضع قدرت بلکه در اوج درماندگی و ذلت طرح ریزی شده بود.
5- نیم قرن مبارزه برای کسب آزادی مردم تحت ستم ایران در نظام های شاه و شیخ به اندازه کافی عناصر این جنبش را آبدیده و توانمند کرده است تا در مقابل دسیسه های رژیم با کمک عناصر استعمارگر و مماشات جو در غرب بتواند همچنان استوار و سرافراز بر مواضع خود پایدار بماند. به آخوندها باید گفت زهی خیال باطل زیرا که استیناف حقوق ملتی مظلوم توسط مقاومت سازمان یافته با اراده ای پولادین و عزمی راسخ تا نیل به دمکراسی و سکولاریسم؛ تأخیر ناپذیر است.
بیش از یک صد سال قبل مردم ایران با خون خود سند حق حاکمیت خویش را در انقلاب مشروطه به ثبت رساندند، در حالی که اکنون آخوند روحانی که ختم طلبکاری ملایان از دوران مشروطه خواهی است، حق مسلّم ملت ایران را برای استقرار حاکمیت ملی و مردمی غصب نموده و با نهایت افتخار «منتسب به وحی”می داند. لذا بایستی تأکید کرد اگر صرف خوش رقصی در مقابل استعمارگران به منظور کسب حیثیت از دست رفته رژیم و دیپلماسی جذب دلارهای نفتی از طریق حراج نفت و ثروتهای ملی ایران، می توانست در تحقق یک تحول اساسی و بنیادین اجتماعی مؤثر باشد، مسیر تاریخ تحول بشر به گونه یی دیگر رقم می خورد. اکنون غاصبان حق حاکمیت مردم ایران در دامی افتاده اند که نتایج آن باخت-باخت است. نگارنده این سطور را قویاً نظر بر این است که رژیم استبداد دینی در حال سرنگونی است و فرجامی جز نابودی برایش متصور نیست. این نیز محصول سه دهه مبارزه و پرداختن فدیه های بسیار در راه حصول به آزادی و محو ارتجاع کهن میسر گردیده است. ماه عسل روحانی با آمریکا زود سپری خواهد شد، و در چشم اندازی نزدیک حرکت سونامی نابودی نظام ولایت فقیه بیش از هر زمانی پدیدارمی شود. پس نقشه مسیر در فرایند عبور از بحران مترادف با سرنگونی سرنگونی سرنگونی است.
منابع:
1- عنوان یادداشتی از دکتر صادق زیباکلام در روزنامه اعتماد، اطلاعات بین الملل 5 مهر 1392).
2- سید علی محقق، (زلف این دو پرونده بهم گره خورده) روزنامه ابتکار- اطلاعات بین الملل، 17 مهر 1392
3- رضا اکرمی، روزنامه اعتماد، اطلاعات بین الملل، 8 مهر 1392
4- محمد تقی رهبر امام جمعه اصفهان: ”مرگ بر آمریکا آیه قران نیست“، روزنامه قانون، اطلاعات بین الملل 8 مهر 1392.