دو ارگان مهم ملل متحد یعنی یونامی و کمیساریای عالی پناهندگی البته با تأخیر قابل توجهی، به وخامت وضعیت ناشی از جنایت رژیم و مالکی سگ زنجیری خامنه ای اعتراف کرده اند. اگر این جنایات بخشی از معامله شیطان بزرگ با جلاد بزرگ است، مقوله ای است که بالطبع پنهان نخواهد، اما در صحنه آرائی تجارت جهانی و ارتجاع خونخوار ضد ایرانی و رقص مشمئز کننده مماشات گران پلید که به امید غارت بیشتر مردم ایران مشغول دوختن کیسه هستند، یک بخش نا همخوان است، مثل همیشه در این سی و چند سال گذشته این دسته مخالف است، سکوت و سکون را نپذیرفته است! و این گناه در معبد کاهنان اعظم فراموش خانه ی جهانی، البته گناه نابخشودنی است.
وقتی آتش خانمانسوز جنگ ضد میهنی هشت ساله قبرستانهای ایران و جیب دلالان أسلحه را پر میکرد، این مقاومت کلام نابخشودنی صلح را بر زبان اورد! وقتی تمام رجاله ها و کوتوله های سیاسی در شوره زار رفسنجانی ، چراگاه میانه روی می دیدند و از شیخ حرام لقمه خاتمی معجزه ی اصلاحات می طلبیدند ، باز هم این مجاهدین و مقاومت بودند که بهای استقلال و وفاداری به منافع مردم ایران را با خون و گوشت و پوست خود پرداختند. وقتی جلادان خاتمی ، قهرمان ملی علی اکبر اکبری را در زیر شکنجه قطعه قطعه کردند و خاتمی از لأجوردی به عنوان سرباز صدیق رژیم یاد کرد، افسانه ی میانه روی او در بین جوانان ایران رنگ باخت . تجربه ی هشت ساله دوران احمدی نژاد به طور خلاصه این بود که نشان داد امریکا و غرب با هر جنایتکار رسوا، تا انجا که در ایران انقلابی صورت نگیرد و نظام فقاهتی سرنگون نشود ، کنار خواهند امد و جنبش میلیونی مردم ایران فاقد أهمیت بشکه های میلیونی نفت است.
اما مقوله ی پروژه ی اتمی اخوندها ورود به حیطه های سلطه و قدرتی هست که هر قاطر چموشی را به ان راه نمیدهند.
بر باد رفتن جهان دو قطبی، عروج و در هم ریختن نظم نوین جهانی، اگر برای تسبیح فروش بازار دمشق، وزارت بغداد را به همراه داشت، برای ملا های خود فروش و میهن بر باد ده، بازار دیگری برای تجارت و شعبده بازی و معرکه گیری شد که ملوس بازار سیاست بشوند، اما باز هم این مجاهدین بودند که با افشای پروژه اتمی أراک ونطنز بساط را به هم زدند. البته چندان قابل تعجب نیست که تهیه ی خیلی از مواد اولیه ی این منابع و صنائع از فرانسه و المان و سوییس و سوئد ( همان کشور صلح ! دوست اروپای شمالی منظورم هست )صورت میگرفت.
تلاش رژیم بر کسب بمب بود و نفع معاملات پنهانی سود سرشاری را به جیب حضرات ریخته بود. به قول آن انقلابی بزرگ "بورژوازی، اگر سود ببرد، حتی حاضر به فروش طناب دار خودش هم هست".
در این طرف رژیم هم سکوت نکرده است، برای ایزوله کردن مجاهدین و بد نام کردن مقاومت، میلیونها دلار خرج کرده و میکند. هدف هم مشخص است. حفظ رژیم در قدرت، جلو گیری از یک انقلاب در ایران. این مخرج مشترک حرکات رژیم و امریکا در این دوران است. تصور سطحی خلاصه کردن حرکات تاریخ به کنش و واکنش های قدرتمداران در یک دوره، فاقد ارزش علمی است ، تاریخ، دفتر نگارش حرکت توده ها در بستر آگاهی افزاینده هست.
اگر شلاق به دست ها میتوانستند این حرکت را متوقف بکنند، ما هنوز در عصر نمرود وسزار درجا میزدیم!
اما تا انجا که به بحث ما بر میگردد، گناه اصلی مجاهدین و رهبری انها این بوده و هست که انها تسلیم شرایط نشده و به عهد خود یعنی نبرد برای ازادی مردم ایران ، وفادار مانده اند. مجاهدین با اتخاذ مواضع اصولی و بدون غلطیدن در مرداب های تعبیه شده در مسیر راه، بادکنک دیموقراطی مدعیان را ترکانیده اند رژیم خواستی جز عقب راندن جامعه ی ایران به عهد مجلسی و صفوی ندارد ، علیرغم تمامی بریز و بپاش های سرسام آور نئو لیبرالی در اقتصاد و استفاده حداکثر از تکنیک نوین برای سرکوب، جنس رابطه ی حکومت با مردم رابطه ی فئودال با رعیت است ، هیچ قبول تعهد شهروندی در رابطه با حقوق مردم وجود ندارد.
نفی تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطه هم در این چهارچوب قابل فهم میشود. برهمین بستر نیز روان پریشی حکومت و بحران طلبی ان، میتواند تحلیل شده و نا علاجی جنون گاوی، امری بدیهی تلقی میشود. وقتی صحبت از عدم امکان رفرم در چهارچوب نظام میکنیم، این نه یک حکم نظری بلکه مبتنی بر شناخت از ماهیت جوهری و بنیادی نظام فقاهتی دارد. در این قاب، عکس تولد بورژوازی ملی - مذهبی مثل یک نوزاد ناقص الخلقه است که وجود دارد اما بارقه ی از حیات در ان به چشم نمیخورد.
در مقابل مقاومت ایران برای غلبه به توحش حاکم نیاز به ابزار جدید تر و بـُرا تری داشته که نمونه ی ان در تاریخ میهن و حتی جهان معاصر وجود نداشته است ، این ضرورت دیالکتیکی و جبر مبارزاتی بوده است که مجاهدین فعالانه و با قبول پرداخت بهای مافوق تصور به ان جواب داده اند. اگر دنیای تصور خبرنگاری و اسکولاستیکی از درک این پیچیدگی عاجز بوده است، نبایست با بی انصافی ان را به اراده گرایی و جزمیت نسبت داد. در گیر شدن با ساختار قدرت حاکم و اعلان قصد سرنگونی، که در مورد ایران تنها راه حل منطقی و رو به اینده است ، بالطبع واکنش مجموعه کانونهای که در شرایط موجود منافع خود را در ارتباط با قدرت حاکم ، هر چند ان را کمال مطلوب ندانسته تعریف کرده و سازمان داده اند روبرو خواهد شد .
در کار روزمره ی سیاسی ما شاهد هستیم که انواع انتقاد ها و ایراد ها به مجاهدین در بطن خود دفاع از منافع فردی مشخصی را داراست. نگارنده تا بحال به مورد جدی بر نخورده که انتقادی به مجاهدین از زاویه کم گذاشتن در امر مبارزه با رژیم و دور شدن مجاهدین از هدف سرنگونی بشود. کل انتقاد ها را که جمع بزنیم یا به خط تشکیل ارتش ازادیبخش أشکال میگیرند و یا به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین. البته تکلیف بر چسب ها و اتهامات و تبلیغات جنگ روانی رژیم علیه مجاهدین را میخواهم در این نقطه از این بحث جدا کنم. اما از قضا مجاهدین این دو را عامل بقای تشکیلات خود میدانند.
تاریخ سی و چند ساله ی ایران بعد از سلطه ی ولایت فقیه و مقایسه ی سرنوشت سیاسی گروه ها و سازمان ها و احزاب سیاسی، از هر منظری تجربه ی بسیار گرانبهایی هست .
اگر علت بقا و رشد و یا نزول و رسوب را ابتدائا در توانایی تطابق درونی با شرایط جدید بیرونی، بدانیم، این مقایسه شکل منسجم تری به خود میگیرد. نمیتوان مدعی شد که شرایط بیرونی در منطقه، در ایران، در عراق ، در امریکا و اروپا در لحظه به نفع و سود بلافصل مجاهدین بوده است، بر عکس بمباران ها، کشتار ها، در لیست سیاه گذاشتن و تحمیل ١٥ سال جنگ حقوقی با هزینه های سنگین، بر تخت نشاندن سگ زنجیری خامنه ای در بغداد به کرسی نخست وزیری، سکوت عملی و تایید ضمنی کشتار مجاهدین در چند نوبت، همه بیانگر خصمانه بودن محیط پیرامون در رابطه با مجاهدین هست. اگر تعجبی باید باشد ، به طور خلاصه این است که چرا این مقاومت و این سازمان هنوز وجود دارد و نه چیز دیگری.
الان با اعتصاب غذای طولانی و سنگین مجاهدین در لیبرتی در اعتراض به کشتار دسته جمعی ده شهریور و ربودن هفت مجاهد خلق، روبرو هستیم. از یک طرف مجاهدین در جنگ اراده و ایمان به حقانیت راه با بهای اب شدن لحظه به لحظه صد ها نفر وارد شده و در طرف دیگر آنها با توطئه ی سکوت مشترک رژیم فقاهتی و امریکا که سرنوشت سیاسی اوباما را با توافق در مورد پروژه ی بمب اتمی ملایان ، که تضمین بود و نبود رژیم در گرو آن هست، گره زده، دست به گریبان هستند. سئوال منطقی این است که ایا توان تقابل با این وضعیت سنگین از عهده ی چه سازمانی به غیر از مجاهدین بر می اید؟
در این میدان مجاهدین، قربانیان یک طوفان و زلزله نیستند. قتل عام ده شهریور در بحبوحه مذاکرات و مماشات و ارتباط های نهانی رژیم و امریکا کلید خورده و واکنش منفعلانه و سپس رذیلانه ی وزارت خارجه ی امریکا بیانگر یک چشم پوشی ننگین و عملکرد کثیف استمالت با فاشیسم دینی است. در این شرایط ایا بهای عقب نشینی و سکوت ، بسیار خونبار تر نیست ؟ عده ای از سر برخورد سطحی میگویند چرا جان چند صد نفر به خاطر هفت نفر به خطر بیافتد؟
در این سئوال خبری از رفاقت ، انسانیت ، تعهد به عهد ، وفاداری به همقطاران اسیر، ارزشهای انقلابی نیست و قصد من هم جواب از این زاویه نیست، علیرغم این که این ارزشها و مفاهیم از أهمیت والایی در تاریخ بشریت بر خوردار بوده و هست. اما در تحلیل وضعیت صحنه ی فعلی مجاهدین در لیبرتی، خیلی روشن است که اعتصاب غذای این عزیزان، در قدم اول پیشگیری از تکرار جنایت ده شهریور در مقیاسی عظیم تری هست. کسی که این حقیقت مسلم را انکار میکند، به "قصد کشتن چراغ امده است".
اما اگر قدری در ورأی دود و دم رژیم و تبلیغات رذیلانه ی ان دقیق شویم، به شکنندگی عمیق رژیم ولایت فقیه در دوران کنونی پی میبریم. رژیم با کشتار روزمره ی زندانیان در صدد ایفای عدالت قضایی نیست، در سر تأسر مملکت بیعدالتی بنیاد را از بین برده است، اعدام چند قاچاقچی خرده پا و بزهکار در حالی صورت میگیرد که اعتیاد و فحشاء تمامی شالوده های اخلاقی و اجتماعی را از بین برده و بیش از پانزده میلیون به قول مقامات خود رژیم، روی گسل اعتیاد و نابودی به سر می برند.
بحث انزوای رژیم در کشور به حدی است که کوچک ترین ترک در سپر اختناق رژیم، عواقب بسیاری برای کلیت رژیم در بر دارد. بیکاری و تورم پنجاه درصدی، زمینه ی انفجار اجتماعی است که انقلاب ٥٧ در قیاس با ان به یک راهپیمایی بعد از ظهر روز تعطیل ، میماند.
در این جا نقش الهام بخش مقاومت، به مثابه ی یک الگو و چراغ مسیر راه اینده برای رژیم و همدستانش غیر قابل تحمل میشود، نقشه ی آنها تنها از بین بردن مجاهدین ، تک تک مجاهدین نیست، انها میخواهند کلمه ی مبارزه و مقاومت و شورش را از تاریخ مردم پاک بکنند، وقتی مردمی از فهم قدرت خویش ناتوان ماند، میشود مسخ انها را جا انداخت.
تا زمانی که مجاهدی هست رویای تسلط مطلقه فقیه تنها یک کابوس شکننده است.
از این جاست که منفی بافی، ترویج شک و یاس، به زیر بردن تشکیلات و رهبری ان، در جنگ روانی رژیم علیه مجاهدین شرکت کردن و تمتع مالی و شخصی بردن، عین شلیک گلوله به سر وقلب مجاهدین در ده شهریور عمل کرده و به مثابه متمم جنایت عمل میکند . این یک اتهام از سر احساس قلبی و أرادت شخصی به مجاهدین و شور فتور نیست، علیرغم که همه ی این احساسات به جا و برا زنده و انسانی است، اما خیر، این حکم بیان ساده و صاف صحنه ی نبردی است که الان مجاهدین ان را با اعتصاب صد ها نفر به پیش می برند. در مقابل رژیم بودن در این لحظه، حمایت بی قید و شرط از أهداف اعتصاب غذا کنندگان هست حتی اگر به تاکتیک اعتقادی نداشته باشیم .
سرنوشت ایران اینده را فرزندان مجاهد ایران در دست خود گرفته اند. این دست را میبوسم، میفشارم و تقویت میکنم. این وظیفه ی من ایرانی است، این وظیفه ی من است.