اینروزها همه صحبت از توافق نامه ژنو میکنند، از یک طرف در داخل کشور، که بخشی از نیروهای وامانده ولی فقیه تلاش دارند این جام زهر و عقب نشینی خفت بار را شهد شیرین و بزرگترین واقعه قرن وانمود کنند و بخشی دیگر آنرا بدتر از ترکمنچای می دانند و اینکه رژیم در این توافقنامه همه دست آوردها و رؤیاهای یک ایران هسته ای و قدرت یک منطقه ای را از دست داده است. اما از طرف دیگر کشورهای غربی و در صدر آنها امریکا که سالها بدنبال کشیدن رژیم ملاها به پای میز مذاکره و پرداختن از جیب مردم ایران بودند نیز یک پیروزی بزرگ برای خود می دانند.
اما واقعیت چیست؟
آیا رژیمی که از سال 1362 در رؤیای تبدیل ایران به یک کشورهسته ای و بدست آوردن بمب اتم برای تبدیل شدن به قدرت یک منطقه(ورؤیاهای ایجاد امپراطوری اسلامی) بوده و در این راه به مدت بیش از 30 سال سرمایه های کشور را به نابودی کشانده از آن دست کشیده است؟
آیا رفسنجانی که مدعی است خود او پایه گذار فعالیت های اتمی ایران بوده و از ابتدا او این پروژه را استارت زده و حتی در تیرماه 1367 در گزارشی به خمینی هرنوع پیروزی در جنگ را منوط به داشتن سلاح هسته ای میکنند، و در زمانی که در سال 1368 رئیس جمهور می شود دولتش را دولت هسته ای می نامند و به مدت 8 سال رسیدن به سلاح هسته ای در صدر کارهایش قرار داشته از این کار پشیمان شده و به فکر رفاه مردم و نجات اقتصاد کشور افتاده است؟
آیا آخوند شیاد حسن روحانی که مدعی است در زمانی که طرف مذاکره کنند ه هسته ای رژیم بوده توانسته کشورهای غربی را فریب بدهد و چند سال زمان بخرد تا رژیم به پیشروی در پروژه هسته ای اش ادامه بدهد و تعداد سانتریفوژ ها را چندین برابر کند و به اورانیوم غنی شده 20 درصد برسد و رژیم را به رسیدن به بمب اتم نزدیک کند اکنون دلسوز وضعیت کشور و فقیر شدن مردم شده است و تصمیم گرفته که سیاست نرمش قهرمانانه ولی فقیه را به منظور نجات کشور در پیش بگیرد؟
صلح جهانی مدیون افشاگریهای مجاهدین خلق ایران و سیاست مردمی آن است
اما واقعیت سرسخت تراز این حرفهاست. در دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق، هنگامی که نیروهای عراقی به پشت مرزهای بین المللی برگشتند و اعلام آمادگی برای برقراری صلح نمودند مجاهدین خلق ایران با در پیش گرفتن سیاست صلح و بر علیه جنگ میهن بر باد ده خمینی قدم به پیش گذاشته و قرارداد صلح با دولت عراق را امضا نمودند اما خمینی که سوداهای دیگری در سر داشت با سر دادن شعار قدس از طریق کربلا و اینکه تا یک خانه در تهران وجود دارد به جنگ ادامه می دهیم در تنور جنگ ضد میهنی خود می دمید. اما مجاهدین با سیاست جنگ طلبانه خمینی به مقابله برخواسته و با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران و وارد کردن ضربات بر پیکر فرسوده نیروهای تحت امر خمینی تنور جنگ ضد میهنی او را گل گرفته و بعد از فتح مهران نهایتا او را وادار به خوردن جام زهر کردند. از آن زمان تا به امروز بسیاری سخنها از زبان سران رژیم در این باره گفته شده که بخاطر فعالیتهای ضد جنگ مجاهدین در داخل و خارج و بخاطر پیشرویهای ارتش آزادیبخش ملی ایران خمینی مجبور به خوردن جام زهر شد. آری سیاست مجاهدین ، افشاگریهای مجاهدین و جانبازی و شهادتهای آنان جام زهر پذیرش آتش بس را به حلقوم خمینی ریخت. جنگی که بیش از یک هزار میلیارد دلار خسارت برای ایران و بیش از 2 میلیون کشته و مجروح و 50 شهر ویران برجای گذاشت. براستی اگر همان روز اول که مجاهدین پرچم صلح را بر افراشتند آیا نمی شد جلوی این خسارات و این کشتار را گرفت و 6 سال دیگر آنرا ادامه نداد؟
تمامی کسانی که آن روز سیاست صلح طلبانه مجاهدین را زیر باد انتقاد گرفته و به دشمنی با آن پرداختند و به تنور جنگ خمینی از هر طریقی سوخت رساندند چه در داخل کشور (که بعدها مدعیان مخالف ادامه جنگ شدند) و چه پاسداران سیاسی اش در خارج کشور که انواع و اقسام اتهامات و برچسب ها را به مجاهدین می زدند روزی در دادگاه خلق بایستی پاسخگو باشند و آن روز دیر نیست.
اما تاریخ بار دیگر تکرار شد اگر آن زمان فقط بحث صلح ایران و عراق و جلوگیری از ویران شدن ایران بود امروز خطر فراتر از ایران و تهدید صلح منطقه و صلح جهانی بود.
از مرداد ماه 1381 که مقاومت ایران طرح غنی سازی رژیم در نطنز را طی کنفرانسی در واشنگتن افشا نمود اگر چه مماشات گران تلاش کردند که چشمان خود را ببندند و رژیم هم به تلاشهایش برای رسیدن به آن ادامه دهد ولی این افشاگری و افشاگریهای بعدی آن بزرگتر از آن چیزی بود که مماشات گران بتوانند آنرا نادیده بگیرند و همچنان چشمان خود را بر روی آن ببندند. همچنان که دیدیم نهایتا البرداعی که در سال 2003 برای بازدید از نظنز رفته بود اعلام کرد که ”ایران در حال حاضر دارای توان غنی سازی است.
افشاگریهای مستمر مجاهدین که به بهای دستگیری و شهادت تعدادی از هواداران آنها صورت گرفت نهایتا جهان را به عکس العمل وا داشت و شورای امنیت سازمان ملل را مجبور به تصویب قطعنامه های مختلف بر علیه رژیم نمود و تحریمها یکی پس از دیگری اقتصاد رژیم را به فلج شدن کشاندو خامنه ای را مجبور به عقب نشینی نمود تا اینکه برای خروج از این بحران و بقول رفسنجانی مخمصه ، حاضر به رفتن پای میز مذاکره و عقب نشینی تاکتیکی از تمامی بلند پروازیهای گذشته شود. یعنی رفتن پای میز مذاکره از موضع ضعف و ذلت و تن دادن به خواسته های مذاکره کنندگان. بنابراین بایستی اذعان نمود که افشاگریهای مجاهدین جهان را از یک تهدید جدی آگاه نمود و رژیم را به نقطه ای رساند که مجبور شود جام زهر را بخورد. و در اینجا باز هم مانند سال 67 کسانی که در این سالها ، بخصوص پاسداران سیاسی رژیم در خارج که علیه سیاست افشاگرانه و صلح طلبانه مجاهدین کینه داشته و دشمنی می ورزیدند( بخاطر منافعی که بابت این لابی گری از رژیم داشتند) روزی در دادگاههای مردمی بایستی پاسخگو باشند از بابت همدستی با رژیم در نابودی کشور و فقیر کردن مردم و نیز همدستی با آخوندها در تهدید صلح جهانی.
اما حرف اصلی با کشورهای مذاکره کننده و به قول معروف 5 بعلاوه یک می باشد که به چه دلیل 10 سال این سیاست مماشات را کش دادید و در حالی که رژیم در ضعیف ترین نقطه خودش به پای میز مذاکره آمده است باز هم از اتخاذ یک سیاست قاطع در برابر آن سر باز زده و این شکاف را باز گذاشته اید. آیا نفهمیدید که هدف رژیم از آمدن پای میز مذاکره فقط ایجاد شکاف در تحریمها می باشد تا به این وسیله بتواند یک نفسی تازه کشیده و مجددا با فریب و نیرنگ سیاست هسته ای اش را دنبال کند و به گفته خانم مریم رجوی، میزان عقب نشینی این رژیم و دست کشیدنش از بمب اتمی و تبعیت آن از التزامات بین المللی، دقیقاً به میزان قاطعیت و ایستادگی جامعه جهانی در برابر مطامع شوم و فریب کاریهای ذاتی این رژیم، بستگی دارد وهرگونه سستی و تعلل و کوتاه آمدن از سوی جامعه بین المللی باعث می شود که خامنه ای بار دیگر با فریبکاری و تقلب به سمت تولید بمب اتمی پیش برود.
نتیجه: اگر میگوییم که صلح جهانی مدیون سیاست صلح طلبانه مجاهدین است گزافه گویی نیست زیرا عملکرد مجاهدین در این سالها چیزی غیر از این نبوده و اگر در زمان جنگ ایران و عراق چندین سال طول کشید تا همه به آن اذعان کنند ولی این یکی بزرگتر از آن است که زمان زیادی لازم داشته باشد تا در چشم همه فرو رود.
اول دسامبر 2013