این سه عامل به ترتیب اهمیت و میزان تعیین کنندگی هر کدام برای ولی فقیه عبارتند از:
اول - آینده رژیم در منطقه خاورمیانه و نقش یا سهمی که از تحولات آتی در این قسمت از جهان نصیب آن می شود یا نمی شود.
دوم - نارضایتی های عمومی و ترس از قیامی مشابه سال 1388 یعنی قیام برای سرنگونی که خود را در تظاهرات عاشورای آن سال نشان داد.
سوم - تحریمهای بین المللی مربوط به این بخش یعنی تولید بمب اتمی و نه همه تحریمها.
در توضیح این رده بندی و میزان تاثیر گذاری آنها بر تصمیم رژیم می توان گفت:
1- با توجه به تلاطمات منطقه خاورمیانه و تحولات ناگزیر و در تقدیر، که امروزه بر زبانها جاری است، رژیم با سرمایه بزرگی که به صورت همه جانبه در کانونهای مختلف بحران در این منطقه به کار گرفته، نمی توانست و نمی تواند به عنوان یک بیمار «جذامی»، ایزوله و طرد شده از طرف جامعه جهانی باقی بماند و به سهم و گرفتن نقشی اصلی یا فرعی ولی مهم، در این تحولات امیدوار باشد. این منطق به غلط یا به درست، مختص رژیم است و ما جزییات آنرا در جریان «کشتار ددمنشانه قرارگاه اشرف”از زبان چند تن از سران پاسدار و نمایندگان سیاسی ولی فقیه در نمایشات جمعه، تحت عنوان تحلیلهای راهبردی، شنیدیم. در این سخنرانی ها لزوم حذف حریف اصلی یعنی مجاهدین خلق از صحنه تحولات آینده ایران و منطقه، با توسل به کشتار و نابودی آنها، بارها و بارها مطرح شد.
اگر فرض را بر واقعی بودن این حرفها از طرف رژیم قرار دهیم، بنا به هر معیاری، موضوع بودن در میدان و به عهده گرفتن نقش در این عرصه، فقط با گردن گذاشتن و پذیرفتن تعادل قوای موجود در سطح جهان میسر است و لاغیر. گردنکشی های سی و چند ساله این رژیم بنا به جبر موجود، در یک نقطه باید متوقف شود. این مهم را دست اندرکاران این نظام سالهاست که میدانند و می شناسند و گاها بصورت مسخره ای از طرف فرماندهان سپاه پاسداران در رسانه های رژیم نفی می شود که دلیلی بر واقعی بودن آن است. نمی توان گفت که رژیم در حال حاضر در این نقطه قرار دارد و مجبور به توقف روشهای ارتجاعی خود می باشد. ترس از عقیم ماندن امر «تسلیم» در برابر حریف خارجی و خطر واژگونی میز بر سرش، همواره باعث شده که رژیم خود را از این وادی دور نگه دارد. اینبار اما به نظر می رسد چاره ای ندارد و حداقل باید دست خود را رو کند و به دور از شعارهای همیشگی، روی میز بنشیند و با طرفهای مربوطه گفتگو کند. البته تا سرحد ممکن سعی خواهد کرد زمان بخرد و دیگران را فریب دهد. به نظر من دلیل اصلی اینکه رژیم هنوز مدت زمان محدودی، برای «نرمش قهرمانانه» دارد را باید در بی عملی و مماشات مزمن چندین ساله قدرتهای بزرگ در برخورد با ماجراجوییهای این رژیم جستجو کرد. «شیر» کردن یک «کفتار”مرده خوار از طرف قدرتهای بزرگ، سالهاست که ادامه دارد و این روش ننگین، سودهای کلان به جیب صاحبان سرمایه و دلالان زالو صفت سرازیر کرده است. حاصل این همه، فقر و فلاکت مردم ایران و ادامه یابی حاکمیت این رژیم ددمنش بوده است. در حال حاضر علائمی پیدا شده است که همین قدرتهای شش گانه، این یک قدم عقب نشینی را که به رژیم تحمیل کرده اند، می توانند اگر بخواهند به طناب دار آن تبدیل کنند. خامنه ای و سران فریبکار این رژیم، همواره روی این مساله تاکید کرده اند که یک قدم عقب نشینی در زمینه اتمی، به دنبال خود اجبار به برداشتن گامهای مهلک برای نظام ولایت را در پی خواهد داشت. همین مفهوم به نوعی در گفتار سران کشورهای پنج بعلاوه یک هم شنیده شده است. می گویند میخواهند این رژیم را در زمینه اتمی مهار کنند. اینکه بتوانند یا نه را خودشان هم نمیدانند یا حداقل مطمئن نیستند. با وجود این، به نظر می رسد با امضای این «توافق یا بیانیه”یا هر نام دیگری که بر آن بگذارند، اگر چه هنوز نه به بار است و نه به دار، جرقه ای زده شده که اگر با قاطعیت بیشتر صاحبان قدرت در جهان روبرو شود، می تواند به مردم ایران این امکان را بدهد تا طومار عمر این رژیم ددمنش را در کلیتش درهم بپیچند.
2- نارضایتی سی و چند ساله مردم ایران از این رژیم و سیاستهایش در نفی حقوق و آزادیهای اساسی مردم، و به خصوص سیاستهای اقتصادی آن در کلیتش، همواره به صورتهای مختلف ابراز شده و بعضا به قیامهای باشکوهی منجر گردیده است. در مقابله با این قیامها، رژیم با سبعیت خاصی مردم را سرکوبی و قیامها را در نطفه خفه کرده است. تکیه بر نیروی نظامی و قلع و قمع کردن مردم، بدون هیچ شکافی توسط عمال این رژیم از هر جناح و دسته و رنگ و بو، مورد تایید بوده و هست. یک عامل مهم در شکست این قیامها استفاده بی رویه از این ابزار و صد البته، عدم حمایت همین صاحبان قدرت در جهان، از مردم و خواسته های ابتدایی آنها و بالاخره دادن دست باز به این رژیم در سرکوبی حقوق طبیعی آنها.
خامنه ای بعد از روی کار آمدن آخوند روحانی بعنوان رییس جمهور، تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا جامعه و فضای سیاسی آن بسته بماند و کسی جرات ابراز وجود در برابر سیاستهایش، نداشته باشد. تجربه ریاست جمهوری آخوند خاتمی، درسی فراموش ناشدنی برای او بود. ولی فقیه در آن زمان با وادادگی در مقابل مردم، این فرصت را بوجود آورد تا فضای سیاسی کشور کمی باز شود و دیدیم که اوضاع تا جایی پیش رفت که قیام دانشجویی سال 1378، به مدت چند روز ارکان نظام را به لرزه در آورد. اجبار ولی فقیه در پذیرفتن آخوند روحانی و تشابهات آن با دوره آخوند خاتمی، برای رژیم ضرورت بسته نگاهداشتن فضای سیاسی به هر قیمت را ایجاب می کند. امروز می شود آنرا از جمله در اعدامهای بی سابقه علنی مشاهده کرد. دلیل دیگر این شدت سرکوبگری علنی را باید در معادله همین مذاکرات اتمی دید. برگ برنده رژیم در این مذاکرات «ساکت» کردن مردم و مهار اعتراضات و مخالفتهاست. تصور اینکه رژیم در اوج یک قیام ولو محدود و کوتاه مدت، بتواند جهان را گول زده و خود را قدرقدرت نشان دهد، پوچ و بی محتوا و غیر واقعی است. توانایی کنترل اوضاع در داخل کشور ولو به این صورت، از نظر قدرتهای بزرگ امتیاز محسوب می شود. بازیهای مسخره مخالفتهای ظاهری در مجلس آخوندی با سیاستهای دستگاه دیپلماسی آخوند روحانی، برای دولتهای طرف مذاکره با رژیم، از جنس مخالفتهای مردمی محسوب نمی شوند و میدانند که با یک تشر یا حکم حکومتی قابل حل هستند. آنها فعلا برای پیشبرد سیاستهای خود ترجیح می دهند کانون های بحران در خاورمیانه بیش از این فعال نگردند. رژیم اینرا می داند و با بی شرمی خاصی آنرا پیروزی خود و ایدئولوژی منفورش جلوه می دهد. می شود نتیجه گرفت که قیام مردم در حال حاضر بیشتر از همیشه برای رژیم خطرات حیاتی در بر دارد. از نظر رژیم این همان چیزی است که با دخالت ولو غیرمستقیم قدرتهای بزرگ می تواند اوج بگیرد و حیات رژیم را تهدید کند. پس می توان گفت که ترس از قیام نیز یکی از دلایلی است که رژیم را بر سرمیز مذاکره آورده است تا به خیال خود از این طریق جلوی وقوع آنرا بگیرد.
3- عامل تحریمها اگرچه تواناییهای رژیم را در کارها و سیاستهایش بشدت محدود کرده است، ولی به نظر من در درجه سوم اهمیت قرار دارد. این عامل باعث نشد که علیرغم برجای ماندن اصل تحریمها از طرف جامعه جهانی، سند توافق اتمی را امضاء نکند. قاعدتا اگر این عامل برای رژیم تعیین کننده تر از عوامل پیش گفته بود، نمی توانستیم شاهد پیشرفت کار تا این مرحله باشیم. علیرغم تبلیغات روزمره رسانه های خارجی مبنی بر تعیین کننده بودن تحریمها بر کشاندن رژیم به پای میز مذاکره، این موضوع هیچ ربطی به سطح معیشتی مردم و دلسوزی رژیم برای آنها و شکم خالیشان ندارد بلکه ارتباط مستقیمی به نیازهای این رژیم برای تامین پول لازم برای تکمیل پروژه استراتژیک بمب اتم است.
در دنیای امروز پدیده دور زدن تحریمها سابقه مشخصی دارد و این امکان به اشکال مختلف در اختیار دیکتاتورها قرار داشته و دارد. رژیم آخوندها در سالهای گذشته هیچ مشکلی برای اینکار نداشته و همین الان هم ندارد. تمامی نیازهای خود و نیروهای مسلحش را از «سوراخ”عراق و راههای پر پیچ و خم قوانین موجود، برآورده می کند. شکافهای طبیعی و فاصله های بعضا نجومی که در سطح جهان در اعمال سیاست بر علیه رژیم بین کشورهای مختلف وجود داشته و دارد، همیشه فرصتهای طلایی برای کم کردن اثر تحریمها، در اختیار رژیم قرار داده است. همان سیاستهایی که تاکنون باعث ماندن بشار اسد بر سر قدرت و به سخره گرفتن انسانیت شده، همچنان به قوت خود باقی است و رژیم با تمام قوا در این شکافها بازی می کند و کار خود را پیش می برد. به اعتبار این امر ترجیح دادم عامل تحریمهای خارجی را به تحریمهای مربوط به برنامه نظامی اتمی رژیم محدود کنم. به نظر من هر تحریم جدید به منظور نابود کردن برنامه های اتمی رژیم و نه محدود کردن آن که امروز ورد زبان بعضی از صاحبان قدرت در جهان شده است، توسط هر ارگان بین المللی، پایان این نظام ددمنش را نزدیکتر می کند. این رژیم فقط و فقط منطق زور را می فهمد و چاره کار هم نه در «توافق اتمی”بلکه در اعمال فشار بیشتر است.
16 آذر 1392 -7 دسامبر 2013