آخرین « جیغنامه » یی که در تابلو اعلانات وزارت بدنام اطلاعات آخوندی بنام کمپین...در فیسبوک که من آن را « لجن بوک » خواندم (جلو خائنان مؤدب باش آقا)، با امضای مستعار« بهار ایرانی » درتخطئه و لوث کردن اعتصاب غذای قهرمانان زندان لیبرتی ویاران وفادار آنان دراقصا نقاط جهان بود. این عنصرمجازی یک هویت حقیقی در وزارت بدنام اطلاعات رژیم جنایتکار حاکم برایران دارد. بدین معنی که « بهارایرانی » یکی از نام های مستعار همان وزارت جنایت پیشه است. بنابراین من او را « بهار اطلاعاتی » می خوانم. اگر جزاین است، طرف دریک استریپ تیز سریع خود ونام حقیقی خود را آشکارکند. رژیمی که جنایات بی سابقه اش درآستانه هزاره سوم میلادی بر کسی پوشیده نیست وخود نیز بنا به فطرت وحشی بدوی وذاتی، اصراری در پوشاندن جنایات خود ندارد وهمه را یکجا به حساب اسلام که درحقیقت اسلام حوزوی- آخوندی، می گذارد چه لزومی به نام های مجازی دارد؟ جز آنکه در زمینه ذهنی وعینی دربرابر آلترناتیو به شدت فعال وپایدارخود، درمانده است وبا اسامی مستعار می خواهد چهره پلید وتبهکار وزشت سیرت خود را از انظار عمومی پنهان دارد وبگوید این تیره های مختلف ایرانی ست که علیه مجاهدین خلق، قلم می زنند. چنین رژیمی اگر میخ هایش برپشت بام ابرقدرت ها وابر سوداگران جهان کوبیده باشد، بازهم رژیمی ست متزلزل وپیوسته درهراس وتشویش و راه چاره جویی. « بهاراطلاعاتی » می نویسد: « افرادی که یأس وناامیدی ازلابلای چین وچروک صورت های آنان بخوبی نمایان است وبا هزار ناگفته وبا چشمانی کم سوکمک را طلب می کنند » منظوراین خادم آستان چه کسانی ست؟ شریف ترین، پاک وپالوده ترین پاکبازان قهرمان میهنمان درزندان لیبرتی در ایام اعتصاب غذا. می گویند که مجاهدین خلق وهواداران آنان توهین !! می کنند. توهینی درکارنیست. لغات یا صفات خائن، مزدور، خودفروش و... هم اکنون درادبیات سیاسی دنیای غرب نیز کاربرد دارد. اما ما امروزه با کسانی رودر رو هستیم که واقعا حیا را خورده وآبرو را قی کرده اند ودروقاحت وقلب واقعیت و جعل وتحریف دست ملایان حاکم را هم می خواهند از پشت ببندند وبگویند: حضرت استادی! ما چیزی ازشما کم نداریم. چند سطری که ملاحظه کردید اگردگرباره مرور کنید متوجه می شوید که صرف نظرازتضاد وتناقض مضحک وناشیانه یی که درگفتاراست و نیازی به پاسخ ندارد، بیانگراستیصال وزارت بدنام اطلاعات است درقلب واقعیت و بی مقدار کردن دشمن سرسخت خود ونیز بروزدادن آرزوی دیرینی که در دل سیاهشان چنان درچرخ و واچرخ است که برای آن راه علاجی نمی بینند جز موشک باران وشبیخون های قتل عام. بیچاره رژیم خود بهتراز هرکس به توان و قدرت وپتانسیل پایان ناپذیر مجاهد خلق پی برده است و بدین سبب است که این پدیده شگفت بطورتاریخی تا کنون تجربه نشده را روی دست و سینه و صدارت خود می بیند.درفرهنگ وادبیات سیاسی، به خادمان و خائفان ارزان فروش و کینه ورزان انتقامجو، نیازمبرم پیدا می کند وبکارمی گیرد. اگریأس ونومیدی می تواند با صد وهشت روز اعتصاب غذای جانبازانه جورباشد بقیه قضایا هم آشکار می شود. در دل سیاه « بهاراطلاعاتی » کارخانه قند مرودشت راه افتاده است که می بیند ابرقدرت های جهان نه تنها دربرابر جنایات موحش و ضد بشری جنایتکاران تهران وبغداد، پا از پا برنمی دارند بل حمایت هم می کنند. بنابراین بزعم این خودفروشان حرفه یی، قهرمانان بی نظیرما دریأس و نومیدی اند !!. زهی خیال باطل، زهی آرزوی محال. مجاهدین خلق از آغاز حیات سیاسی خود برای غلبه بر نا امیدی های سیاسی اجتماعی ملت شان، ابتدا درخت امید وپایداری در سلول به سلول خود کاشتند وآنگاه به میدانی درآمدند که واقعا درخورگردان گشن می بود وبس. اگرقرار بریکی دو نوبت کشتار ناجوانمردانه بود تا سرداران، سربزیرانداخته و با ندامت و پشیمانی وحسرت خسران و زیان به دل، بپرند به آغوش قاتلان و جنایتکاران؛ این کاروان پرشکوه را امروز در صعب ترین تنگه تاریخی نمی دیدیم و خیال اربابان این عناصر بدنام هم این چنین آشفته و پریشان نمی بود که هر رسوایی جهانی را برای ضربه زدن به دشمن آشتی ناپذیرخود به جان ودل بخرند. « بهار اطلاعاتی » خطاب به رهبران قهرمان مقاومت ایران می نویسد: « شما شاید بتوانید افراد محصور درلیبرتی یا افراد معیوب الفکر درچند پایگاهی درگوشه و کنار جهان را با فریب ودجالیت سر کارگذاشته وروز را شب کنید ولی با افکار عمومی... ». اشرفیان قهرمان درزندان لیبرتی نومیدند !! ایرانیان شرافتمند، میهن پرست وآزادیخواه که در دیگر نقاط جهان اعتصاب غذا کردند، افراد « معیوب الفکر درچند پایگاهی درگوشه وکنار جهان » بیش نیستند !! آخر اگر وزیر بدنام اطلاعات رژیم، این قلم به مزدان را نداشت که نمی توانست روز وشب خود را پشت میکرفن به هدردهد. حالا من به این تیله ماری که فکر می کند از پی سال ها برای خود ماری شده است وهمپالگی های دیگرش از هر نوع می گویم که اعتصاب غذا چگونه بود.
ابتدا بگویم که چرا خود در هفتاد وشش سالگی برای یک هفته در اعتصاب غذای برلین شرکت کردم و پنج روز هم بدون اعتصاب غذا با یاران ماندم. همین « بهاراطلاعاتی » در یکی از سایت های وزارت بدنام اطلاعات بنام « ایران اینترلینک » مقاله یی خطاب به مخلص نوشته بود ودر خلال آن گفته بود که اگر راست می گویی خودت، نه در خلوت، بلکه با اعلام قبلی برای یک هفته اعتصاب غذا کن. او سال هاست که گهگاه و به مناسبتی راجع به نوشته های مخلص، قلم می زند که مطلقا قابل اعتنا برایم نبوده است. اما دراین مورد مصمم شدم که به او واربابانش بفهمانم که این مقاومت جایی ست که یک پیرمرد هم اگر بخواهد می تواند. یاران با تصمیم من موافق نبودند و مخالفت می کردند. اصرار من که مبتنی بریک تصمیم کاملا آزادانه بود سرانجام پیروز شد. به برلین رفتم و چه درس ها ازکار توده یی (البته نه از نوع حزب توده یی) آموختم. از زن ومرد هیچکس نه به حکم دستور آمده بود ونه اجباری. عاملی که در همه اعتصاب غذا کنندگان مشترک بود، ندای وجدان، عرق ملی و تنها نگذاشتن قهرمانان خود در زندان لیبرتی بود. شب درمحل استقرار مجال گفت و شنید بیشتر می بود. چه درخشان وامید بخش بود وقتی می شنیدی که اعتصاب غذاکننده می داند که احتمال آزادی هفت قهرمان بسرقت رفته بسیار کم است اما آیا باید جنایتکاران و حامیان آنان را به حال خود رها کرد و چشم و گوش جهانیان را به واقعیت های دردناک باز نکرد؟. دیدم یاران که چون مخلص فقط هوادار بودند امر مقاومت ومبارزه را درچنان ظرفیت عظیم وظیفه و نقش آفرینی تاریخی می بینند که فراتراز انتظارات دست به نقد پیروزی ست. دیدم مضمون پیروزی هم در ذهنیت ها چنان حلاجی شده است که همچون منشور، سطوح و اندازه واشکال مختلف متناسب با امکانات و شرایط حاکم، تبیین و تجسم عملی پیدا کرده است. موافقان و مخالفان اعتصاب غذا به حد کافی نوشته اند و بخصوص فضای مجازی را پرکرده اند اما آنچه دراین نوشتار مدّ نظراست شاید از تازگی برخوردار باشد. این نبود که عده یی حتا با داشتن ناراحتی قلبی درمیادین و مراکز سیاسی کشورها با مقادیری پوستر واطلاعیه بنشینند به گشنگی خوردن تا خانم ها و آقایان همه مدره شده سیاسی، برایشان ازسر حیله و تزویر آبغوره بگیرند و یقه بدرانند وحس بشردوستی خود را روی اجاق بگذارند به جلزو ولز کردن و یقه گیری از رهبران مقاومت ایران. اکسیون ما جلو تاق براندنبوگ و روبروی سفارت آمریکا بود. بدون اغراق روزانه هزاران نفر ازتوریست تا غیرتوریست عکس می گرفتند. فیلمبرداری می کردند. پرس وجو می کردند ویاران توضیحات لازم وکافی را می دادند. یک آلمانی یا توریست سئوال می کرد و رفیق او باضبط صدا فیلمبرداری. جوانان ازدخترو پسر واقعا دیدنی بودند. همه ازملیت های مختلف وهمچنین آلمانی. بعضی هاشان بعد از شنیدن توضیحات بار دیگر به عکس شهدا مراجعه می کردند و اشک می ریختند. مأموران رژیم و آنان که از سر کین وبغض کمر به مخالفت با هرتصمیم وعمل سازمان مجاهدین خلق ایران بربسته اند، باید که این صحنه های افشاگر و روشنگر را نبینند ویا با بی وجدانی به شعور خود هم خیانت کنند. این مردم منتقل کننده چند وچون واقعه وخواست های اعتصاب غذا کنندگان به خانواده و دوستان وهمکاران دیگر خود می بودند. موجی از اکسیون برمی خاست وشاخه به شاخه به جامعه می رفت. همین امواج آگاه شده جوامع اروپایی، کانادایی، استرالیایی و آمریکایی بود که اعصاب جنایتکاران تهران وبغداد وحامیان آنان را به شدت تگری کرد و بهمریخت. حقیقتا چه شکوه درخشان داشت برای من دراین سن وسال و تماشاییان مردمی وقتی که اعتصاب غذا کنندگان با مشت های گره کرده افراشته سرود می خواندند و ترانه ها. فهم این صحنه های غرورآمیز ملی وبشری درجهانی که سوداگری بسان بختک روی سینه بشریت افتاده و می کوشد هر صدایی را که بوی بازارو تجارت ندارد خفه ویا منحرف کند، البته برای خائنان و خادمان قدرت و خودباختگان قابل هضم و قبول نباید باشد. اعتصاب غذا درکشورهای مختلف به تأسی ازقهرمانان درزندان لیبرتی، وسیع ترین وپربارترین کار توده یی کرد که بدینگونه در تاریخ سراغ نداریم. همین دستاورد بود که شد یکی از دلایل موشکباران اخیر زندان بین الدول پسند لیبرتی. وزارت خارجه ها محکوم کردند واین خود هرچند پشتوانه عملی ندارد اما نمودار حقانیت مقاومت ایران وقهرمانان جان برکف آن است. وقتی استعمار با ارتجاع دارند وصلت دیرین خود را علنی می کنند، ما خام نیستیم که انتظار معجزه یی داشته باشیم. ما به حکم مسئولیت تاریخی خود وظیفه داریم دربرابر ارتجاع و استعمار این زوج جدایی ناپذیر، مقاومت وایستادگی کنیم. نگذاریم میدان برای جنایتکاران وطن فروش وضد بشر، خالی وراحت و بی مانع وبی مزاحم بماند. بله، ما موی دماغ همیشگی ارتجاع و استعمار بوده و هستیم والبته این بها می طلبد و چه بسا بهایی سنگین. ما درخارج کشور دچار استحاله تقلیدی و قشری نشده ایم. نگاه می کنند به جوامع غرب وبه ما می گویند کجای کارید؟ عقب افتاده اید. دنیا عوض شده است ودیگر این شیوه ها را نمی پسندد. این مدره ها که درنهایت با همه ادعا ها، نشان می دهند که عناصری قشری، مقلد و کپی بردار بیش نیستند، می خواهند قد وقواره نامناسب و کج وکوله جامعه تاریخا استبداد زده ما را با متراژ جوامع غربی امروزاندازه گیری کرده و ببرند وبدوزند. می گویند به قهرمان نیازی نیست ونمی دانند که اگر هم امروز از سویی و به دلیلی اروپا یا آمریکا گرفتار فاجعه شبه هیتلری نیرومند بشود آنگاه ست که به قهرمانان نیاز پیدا می کنند همچنانکه در جنگ دوم. ایران ما را درکجا میخکوب کرده اند واین فلسفه بافان درکجای کارند؟ توطئه یی عظیم و مرموز با صد حیله گری درکاراست تا منطقه را به کام بنیادگرایی فروبرند. عجالتا یک نقطه بسیار حساس را که مصرباشد، باخته اند ولی با تمام قوا حواسشان به امثال مالکی و خامنه یی هست که از پرتگاه سقوط نجاتشان دهند.
« بهاراطلاعاتی » وامثال رنگ به رنگ او درهمین زمینه های ضرورت استحاله ومدرنیزه فکری ! قلم می زنند. این خدمتگزار وزارت اطلاعات وقتی دید که من یک هفته اعتصاب غذا کردم درهمان سایت ایران اینترلینک برداشت نوشت که مگر ممکن است که یک هفتاد و شش ساله پنجاه و هفت روز اعتصاب غذا کند؟ وبرای اثبات علمی ادعایش یک نسخه بالا بلند پزشکی هم آورده بود. این بی شرم یک هفته را یکجا کرد پنجاه وهفت روز و اینکه من خودم در برنامه ارتباط مستقیم سیمای آزادی چنین گفته ام !!. نوار آن برنامه و سخنان من هست. ما که بی مسلک و بی همه چیز نیستیم که از آزادی کامل درگفتارو نوشتاربرای دروغ و وارونه جلوه دادن حقایق و واقعیت هاشرم وحیایی نداشته باشیم. هم سیمای آزادی می دانست و هم یاران که صحبت از یک هفته است. با چنین بدکرداران خودفروش چه می توان گفت و چه می توان کرد؟.
درپایان دگرباره با سربلندی وافتخار درود می فرستیم به تمامی اعتصاب غذاکنندگان زندان لیبرتی و دیگر نقاط جهان که از اقدام فداکارانه خود نتایجی گرفتند که به گوشه یی از آن اشاره رفت.
* چند بیت منظوم بالای این نوشتار از همین قلم است.