اگر زنان کارگر کارخانه های نساجی در شهر نیویورک، در سال 1875، برای بهبود شرایط کاری و در اعتراض به پایین بودن سطح دستمزدشان، روز 8 مارس، دست به اعتصاب زدند و بعدتر، پس از از سر گذراندن پس و بلند بسیار، در کشورهای اروپایی و آمریکا، این روز را زنان، گرد آمدند تا به نداشتن حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در کشورهای متمدن و در حال گسترش به سوی رفاه و تساوی آن روزها، اعتراض کنند و سهیم شدن در اداره ی کشور و برابری حقوق شان با مردان را از حکومت ها طلب نمایند، زنان جهان سوم، در کنار زنان آگاه و مبارز ایرانی و زنان غربی، در پاریس، به میزبانی مریم رجوی، زنی توانمند، پیشرو و پیشتاز در مبارزه با بنیادگرایی اسلامی، در سال 2014، یعنی 139 سال بعد از آن آگاهی به حقوق و اعتراض جمعی زنان به دستمزد، این روز را، همچون سال های دیگر، به روزی تبدیل کرده اند، برای تاکیدی بر ایستادگی و نمایش اراده ی مصمم شان به خواست آزادی و برابری و دمکراسی و ادامه ی مبارزه برای سرنگونی دیکتاتوری واپسگرای مذهبی به هر قیمت. چرا که نه تنها حقوق برابر که زندگی ساده ی روزانه ی زنان جهان سومی با هر گرایش و باوری، در گروه ایستاده گی و مبارزه برای دمکراسی و آزادی نه تنها خود بلکه، نیمه ی دیگرشان، مردان، یا همه ی جامعه در یک مجموعه ی چندین لایه از ستم نهفته است.
با به قدرت و حکومت رساندن ملاها در ایران در سال 1357، برای مقابله و ممانعت از پیشروی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آن روزگار و آن حکایت کمربند سبز یعنی کمربند مذهب بر گرد شوروی، برای ممانعت از گسترش کمونیزم، هیولای بنیادگرایی اسلامی شکلی عینی و آشکار یافت. هیولای آدمخواری که با نفس بویناک اش، همه جا را آلود و سم مسموم کننده ی بنیادگرایی را در تمام منطقه پراکند و ارتجاع را از عمق بدویت و توحش بیرون کشاند تا تمدن و فرهنگ و هنر و ارزش ها و کرامت انسانی برآمده از سده ها کوشش و اندیشه ی انسان را به چالش بکشد.
با شکل گیری حکومت بنیادگرای ملاها، خشونت، مردسالاری، زن ستیزی و نابرابری میان زن ومرد، شکلی دولتی به خود گرفت و خشونت پنهان در لایه های پر خم و خیز روابط خانوادگی و خصوصی و گروهی و عشیره ای، شکلی رسمی و قانونی یافت تا زندان ها و میدان ها و ورزشگاه ها و چهارراه های شهرهای بزرگ و کوچک، جولانگاه نمایش خشونت دولتی به تکان دهنده ترین شکل ممکن شود و آن را به نمایشی باورنکردنی از نهایت بیرحمی و خشونت انسان به انسان بدل کند. حکومت ملاها، در این گذار، تا خصوصی ترین و پنهان ترین پستوی خانه ی خانواده ها هم نفوذ کرد و جهمنی چند لایه از خشونت دولتی برای زنان تدارک دید که در تاریخ بی سابقه است.
اگر چه زنان ایران، از همان روزهای نخستین آغاز شکل گیری حکومت ارتجاعی ملایان، در سی و چند سال پبش تر و با طرح پوشش اجباری، صدای پای استبداد را به روشنی شنیدند و با حضور در خیابان ها، فریاد آزادی سر دادند و به هیولای ارتجاعی در حال بیدار شدن، نه گفتند و خیابان ها را با خون خود رنگین کردند اما، رفته رفته و با رو به رو شدن با خشونت لجام گسیخته و بدوی ارتجاع و تحمل و تجربه ی دردناک روزانه و ستم چندین لایه ی دولتی و مذهبی، دریافتند که در دو راهی مرگ و زندگی، برای زیستن، به عنوان انسانی با حقوق برابر با مردان، راهی جز مبارزه ی بی امان و طولانی مدت در برابر قدرت مذهبی حاکم که حاصل قدرت طلبی و یکه تازی کور اندیشه های ارتجایی و ضد انسانی و استثمار کننده است، ندارند. بدینگونه، برای زنان، مقابله با این جهنم بنیادگرایی، به جنگیدن برای آزادی و عدالت خواهی و برابری طلبی گره خورد. زنان به درستی دریافتند که قدرت و دوام بنیادگرایی، در گرو حذف و نفی نیمی از جمعیت یعنی زنان است و دوام دیکتاتوری واپس گرایی اسلامی در گرو این سر کوب هاست و ماندگاری و آزادی و دمکراسی در گروه مبارزه و ایستادگی و شکل دادن جنبشی همه گیر برای سرنگونی قدرت ارتجاعی حاکم ملاها. همین آگاهی و درک و خواست و تجربه و اراده ی مصمم است که زنان را، در جایگاه پیشتازان مبارزه برای دگوگونی و از میان بردن تمام و کمال و از بیخ و بن ساخت بنیادگرایی اسلامی نشانده است.
روز زن گرامی باد!
5 مارس 2014