طی این سالها دروغهای بسیاری برای توجیه آن کشتار بیرحمانه گفته اند و این شخص آتش زدن زندان را هم بران افزوده است.
این فردتشنه به خون کیست؟
این شخص سید صادق زیارتی اهل سنگسر می باشد که من بعد از پانزده خرداد 1342 با او در مجالس مذهبی آشنا شدم وقتی با هر کسی دست می داد خیلی جدی می گفت پیروز باشید و شیخ علی اصغر مروارید اسم او را سید صادق پیروز باشید گذاشته بود. شبهای جمعه به مسجد شاه می رفتیم. همگی در نزدیکی حوض می نشستیم اگر خبری یا اعلامیه ای منشر شده بود رد و بدل می شد. سید محسن امیر حسینی و حسین مجاهد و حسین درگوشی سری به مسجد شاه می زدند و قرار مدار جلسات هم گذاشته می شد. شبی در مسجد سید صادق زیارتی گفت که کار مهم و فوری با شما دارم و با من قرار گذاشت تا در مدرسه مروی در شمس العماره همدیگر را ببینیم. به مدرسه مروی، که مخصوص طلاب بود، رفتم. خربزه مشهدی خریده بود و تعارف کرد. خیلی جدی گفت باید کاری کرد که خیلی صدا کند. فکر کردم در صدد نوشتن اعلامیه ای است. او گفت نه باید کار مهمی کرد که خیلی خیلی صداکند. منظورش را پرسیدم؟ معلوم شد منظورش کاری است همانند کاری که محمد بخارائی انجام داده بود. یعنی از نوع ترور حسنعلی منصور. صحبت از اسلحه شد گفت آن زیاد مهم نیست، مهم کسی بود که عمل را انجام دهد. و خود سید صادق پیروز باشید اهل عمل نبود. بدنبال نفرات مناسب می گشت. قرار و مدار گذاشت تا در آینده بیشتر صحبت کنیم. یکمرتبه سید صادق مفقود الاثر شد.
حاج مهدی حسینیان که برای زیارت بعراق رفته بود آمد گفت سید صادق زیارتی را در نجف و در صحن حرم دیده است که داشته غاز می چرانده. معلوم شد سید صادق خل و پیروز باشید کجاست؟
نوروز سال 1356 که من به عراق رفتم سید صادق زیارتی شده بود سید حمید روحانی! و عمامه اش را هم، مانند تاج، بزرگتر بسته بود. مدتی من و مرحوم غلامعلی صداقت نژاد شوهر خواهر هادی نژاد حسینیان در خانه املائی بودیم. بعدا سید صادق زیارتی خانه اش را در اختیار من گذاشت و خودش به یکی از مدارس طلبگی رفت و ماجرای آن سالها را با آب و تاب چنین تعریف کرد برای دیدن پدر و مادرش به سنگسر می رود و ناگهان ساواک برای دستگیری او به در خانه آنها مراجعه می کند و سید صادق از پشت بام فرار می کند و به خانه همسایه می رود و چادر مشکی به سر می کند ساواکی ها می خواستند زنها را بگردند شلوغ می شود مردها اعتراض می کنند و سید صادق در بین زنها گم می شود و ساواکی ها به خاطر اعتراضات عقب نشینی می کنند و دو روز در خانه یکی از اهالی شهر می ماند سپس یک راست به خرمشهر می رود واز آنجا به عراق می رود.
شبها ضبط صوت می آورد و به همسرم می گفت از مقاومت مصطفی جوان خوشدل بگوئید تا ضبط کنم می خواهم درباره مقاومت مجاهدین خلق در زیر شکنجه بنویسم.
از سالهائی که در نجف بوده می گفت. برایمان تعریف کرد: تمام اعلامیه هایی که به اسم روحانیون مبارز قم و فضلای حوزه علمیه قم منتشر شده است کار او بوده است. چون آنها به او وکالت داه بودند که تا دلش می خواهد اعلامیه بدهد ومبارزه وکالتی را انجام بدهد! او اعلامیه ها فضلای قم را او از نجف به تهران به آدرس محمد مصطفوی کتابفروش روبروی خیابان پامنار پست می کرده است، تا بدانند که چه خبر است. در نشریه ای که به نام پانزده خرداد آنها را به اسم روحانیون قم باز تکثیر می کرده و برای نشریات فارسی زبان هم می فرستا ده و شبها هم اعلامیه از رادیوی نهضت روحانیون که از بغداد پخش می شد برای عموم خوانده می شد. یعنی یک تیر وچهار نشان!
هم دست فضلای از همه جا بی خبر را بند می کرده، وهم خلائق را سر کار می گذاشته. این گوشه ای از کار های او بوده است. حالا همانها را به عنوان سند تاریخی مبارزات روحانیون قم کتاب کرده است و دارد نقش مورخ را بازی می کند.
تابستانهای گرم نجف او به بیروت خانه جلال الدین فارسی در برج البراجنه می رفت تا کتاب چاپ کند. فارسی به او می گوید حرفهای خمینی چیزی نیست که تو بخواهی منتخباتی از آن راهم چاپ کنی! حتما برای آدم های بیسواد اینها را چاپ می کنی. سید حمید روحانی عصبانی می شود و قهر می کند و دیگر به خانه او نمی رود. از همین جا دشمن خونی او شده بود که به امام توهین کرده است و اعتقاد ندارد!
و حالا جلال ا لدین فارسی کیست؟ همان قاتل مرحوم رضا خانی به خاطر یک کبک است که اکنون هم از غلامان خامنه ای واز کاسه لیسان بیت ولایت شده است.
به هرحال چاپ اول کتاب «نهضت امام خمینی» در چاپخانه ای در ساحت الشهدا چاپ شد و از آیت الله منتظری تعریف و تمجید کرده بود. اما حالا که دست برگشته او را شیخ حسینعلی منتظری می خواند و علیه او نوار پرمی کند ومی فروشد. همچنین از کروبی تعریف ها کرده بود. و حالاخواهان اعدام همه آنهاست.
من هم در همان روزها در بیروت بودم. سید صادق بخود می بالید که مصطفی خمینی همه اطلاعات لازم را به او داده است و مصطفی خمینی نظرات خمینی را منعکس می کرد.
در سال 1357 او مجددا به بیروت رفته بود و خانه او در نجف در اختیار ما بود. در کتابخانه او مجلات سکسی هم بود که آنها را از آلمان و فرانسه سوغات آورده و آنها را زیر حصیر مخفی کرده بود! او در مسافرت عبا و عمامه را کنار می گذاشت و خجالت می کشید که عمامه بگذارد به اینها دوزیست می گفتند که نان را باید به نرخ روز خورد.
وقتی ماجرای اخراج خمینی از عراق پیش آمد من از قبل به سوریه رفته بودم تا خانه ای برای او تدارک ببینم
خمینی تصمیم داشت از عراق به کویت برود سپس به سوریه بیاید.کویت اجازه ورود را به خمینی نداده بود. و از سر مرز او را به بغداد بر گرداندند. اما امداد های غیبی شروع شد و ناگهان سر و کله دکتر ابراهیم یزدی که در امریکا بود در عراق پیدا شد. یزدی خمینی را به پاریس آورد. در همان روزها من به بیروت رفته بودم. روزی با سید حمید روحانی به چاپخانه ای در منطقه الصبرا رفتیم. عکس رنگی از خمینی برای چاپ سفارش داده بود. عکس حاضر شده بود از من پرسید خوب شده؟ پرسیدم پول آن را که می دهد؟ گفت پول کتابها را آقا می دهد، پول عکس ها را احمد آقا!
ما از سوریه به پاریس آمدیم. دو ماه بعد سر وکله سید حمید روحانی پیدا شد. به پاریس آمده در صف اول نماز جلوتر از همه جا می گرفت تا در عکسها وفیلم ها حضورداشته باشد. همیشه پشت سر خمینی بود. با خیلی ها سلام و علیک نمی کرد. با هیچ باندی نبود، و از همه طلبکار بود که چرا به نصایح او گوش نمی دهند. دنبال گوش آزاد می گشت تا طرح های مبارزاتی بدهد وفوری پیاده کنند. طرح های خلق الساعه داشت و موقعیت خودش را کمتر از عضویت در شورای انقلاب نمی دید. فکر می کرد یکی از مهمترین افراد بعد از پیروزی خواهدبود، و دمار از روزگار آنهائی که او را طی آن سالها تحویل نگرفته بودند درمی آورد.
در آستانه بازگشت خمینی به ایران اسکورت های فرانسوی به نوفل لوشاتو آمده بودند و حال و هوای رفتن بود. همه تدارکات را چیده بودند. احمد خمینی دوازده روز قبل از رفتن خمینی به ایران به سید محمود دعائی تلفن می کند که عازم ایران هستیم و خمینی گفته است که به دعائی بگو بیاید تا با ما باشد ودر خاطرات دعائی هم آمده است
ما با ماشین مجابی به فرودگاه رفتیم دم در گیشه پلیس. همه منتظر بودند که ببینند چه کسانی سوار هواپیما می شوند. همه کسانی که ما آنها را در نوفل لوشاتو دیده دبودیم برای سوار شدن رفتند. سید حمیدروحانی تنها مانده بود. من به او نگاهی انداختم رنگش مثل کچ سفید شده بود . معلوم شد که با وجود بودن صندلی های خالی ، برای حجت الا اسلام سید حمید روحانی تاریخ نویس خمینی ، که بعدها عنوان دکتری را هم یدک خود کرد،و جائی نگذاشته اند. این کار بسیار حساب شده بود. او را سنگ روی یخ کرده بودند. کینه بسیاری را از آن زمان به دل گرفت. من راز اشک در چشمانش را در سالهای بعد بهتر فهمیدم!
از او پرسیدم چکار می کنید؟ گفت در فرودگاه می مانم تا با پرواز بعدی بروم. در آخرین لحظات صادق قطب زاده گفت: دیگه کسی نیست جا زیاد داریم! صدائی نبود و او خدا حافظی کرد و شاد و خندان رفت وهواپیما به پرواز در آمد.
انقلاب شده بود که ما به ایران باز گشتیم. در اوائل سال 1358 به قم رفتم وسید حمید روحانی را در دفتر خمینی دیدم. در آن روزها پست ومقام تقسیم می کردند. و هر کسی یک پرونده ای زیر بغل داشت و پستی را قاپ زده بود. از نمایندگی خمینی تا امام جمعه بودن. از سید حمید روحانی پرسیدم در کجا مشغول هستید؟ گفت مرا مسئول احشام هژبر یزدانی در سنگسر کرده اند! و پروند ای هم زیر بغل داشت. از شغل گوسفند داری راضی بنظر می رسید وداشت پنبه رقبا را می زد. می خواست شکایت آنها را به هادوی دادستان کل انقلاب بکند. مرا به خانه اش دعوت کرد. به خانه او رفتیم از همه جا صحبت شد و گفت سند دارم که سید محمد بهشتی مامور سازمان سیا است. گفتم سند را به من بده. گفت فعلا نه، ولی در آینده آن را منتشر خواهم کرد در آن روزها محمد منتظری اسم بهشتی را آیت اله راسپوتین گذاشته بود. جاسوس دوجانبه در دربار تزار!
در این سی سال که همه وزیر یا وکیل شدند به سید حمید پست مهمی نرسید. در حالی که چرخ پنجم بیت امام و جزو روحانیون مبارز بود. یعنی تا مرگ شیخ محمد رضا توسلی که بخاطر توهین به اعضای خانواده خمینی در بیت العنکبوت سکته کرد و مرد سید حمیدروحانی جزو غلامان بیت و با آنها بود. در تشیع جنازه پیشکار خمینی هم جزو عزاداران در عکس ها دیده می شود.
سید حمید در جلد دوم کتاب نهضت خمینی از کروبی تعریف و تمجید نموده بود؛ چرا که پول کتاب را او داده بود.
حالا سالهای زیادی از این حاکمیت گذشته است. سیب قدرت هزار چرخ خورده و به دست افراد دیگر افتاده است. در نتیجه جای بسیاری هم عوض می شود. در فرهنگ نان به نرخ روز خورها دوستان دیروز، دشمنان امروز و عوامل سیا و صهیونیزم می شوند، وسریعا باید مجازات شوند. دشمنان دیروز هم دوستان امروز می شوند. و سید حمیدروحانی نشان داده بود که چقدر خوب مسیر حزب باد تشخیص می دهد، و راه و روشش را مثل عرق چین اش عوض می کند. تا آن جناح در قدرت بود جزو روحانیون مبارز بود و همه جا حاضر. البته بدون شغل نان و آبدار. ولی همیشه مداح قدرت با سر هم بندی کردن مشتی یاوه و راست و دروغ به اسم تاریخ.
علت خشم امروزش چیست؟ او از سران باند مغلوب رژیم به خاطر ندادن شغل مورد نظرش کینه ای سخت به دل گرفته بود و حالا سر باز کرده است. حالا خواهان اعدام آنها شده است تا بدانند او چه جواهری بوده که دیگران قدرش را ندانسته اند. واقعیت این است که آخوند سید حمید روحانی حتی در بین خود باندهای رژیم هم اعتباری نداشت. دفتر رفسنجانی بعد از سخنرانیهای او جوابیه ای را منتشر کرد. روزنامه آفتاب دوشنبه 23 آذر 1388نوشت: "اما داستان حمایت هاشمی رفسنجانی از مجاهدین خلق در دوران مبارزه اولا چیزی نیست که شما کشف کرده باشید این مطلب خیلی مفصل تر در خاطرات دوران مبارزه آمده ...ثانیا حمایت از سازمان مجاهدین خلق در سال های 1348ـ 1352"منحصربه چند نفری که اسم برده اید نیست آن زمان بسیاری ...جز معدودی از آنها حمایت می کردند حتی خود شما. ثالثا با همه شاخ وبرگ غیر واقعی که به آن داده اید» و سپس در باره او می نویسد: «منافع زود گذر باندی وقایع نگار ...مجبور به تلاش در تحریف بعضی وقایع نماید بخاطر دستمالی قیصریه ای را به آتش نکشید هتک حرمت و در آمیختن جملات سخیف با نقد تاریخی هر چند طی سالهای گذشته توسط بعضی از مورخان ...مرسوم شده»
خامنه ای هم می داند کسی که مدعی زندانی شدن در رژیم شاه شده است دروغ می گوید، و باید از او پرسید در چه تاریخی زندان بوده؟ حالا خواستار در آوردن چشم فتنه است. و با مصباح یزدی می خواهد خط صاحب مرده امام را پیاده کند. یالعجب! مرده شوری بهتر از مصباح یزدی که یک عنصر انگلسیی مشکوک و ساواکی دیروز است، پیدا نکرده و نمی داندکار ولی فقیه همانند آتش خشم چهار شنبه سوری شده است وکاری از دست هیچ مرده شوری مثل سید صادق زیارتی یاسید حمید روحانی و یا دکتر احشام هژیر یزدانی ساخته نیست.
اما مهمتر این که وضعیت ولی فقیه ارتجاع را ببینید! کشتی ولایتش چنان به گل نشسته است که سراغ چنین امامزاده هایی رفته است.
چنین ولی فقیهی کسی همانند دکتر احشام را هم لازم دارد تا همه اعضائ دولت را به موقع معاینه کند
مقالات حسین اخوان توحیدی را در این وبلاگ می توانید مطالعه نمائید
http://hakhavantohidi.blogspot.com/
http://www.aftabnews.ir/vdcb55b9.rhbf0piuur.html