بنیاد های خلق الساعه در مدت زمان کوتاهی به ثروت های میلیاردی دست یافتند و به پر کردن جیب های گشاد سران حاکم به قیمت هرچه گرسنه تر کردن مردم مشغول شدند، تا جایی که امروز شخص ولی فقیه با ثروتی حدود 95 میلیارد دلار به یکی از ثروتمند ترین غارتگران در دنیا تبدیل شده است. در ایران آخوند زده تمام زمنیهای متعلق به اوقاف و آستان قدس رضوی و زمین هایی که سند مالکیت شخصی نداشتند به نام علی خامنه ای درآمده اند. ابعاد فاجعه ناشی از این حاکمیت ضد مردمی و بحران هایی که طی 35 سال گذشته ببار آورده را میتوان به شرح زیر بازگو کرد:
1- بحران تولید ملی
به گزارش منابع رسمی دولتی، طی 8 سال دولت احمدی نژاد 67 درصد کارخانجات و مؤسسات تولیدی ایران به تعطیلی و نابودی کشیده شده و بقیه آن نیز تا 80 درصد در معرض بحران و رکود قرار گرفته است. نه تنها حمایتی از تولیدات داخلی صورت نگرفته است بلکه مواد اولیه ضروری و ماشین آلات جایگزین آنها نیز به هیچ وجه تأمین نگردیده است. بعنوان مثال قرار بود 30 درصد از درآمدهای ناشی از هدفمندی یارانه ها (که درآمد ناشی از لغو سوبسیدها است) به تولید کنندگان اختصاص داده شود و احمدی نژاد در نشست خود با نمایندگان کارخانجات و تولید کنندگان قول داده بود که آن را هرچه سریعتر عملی سازد. ولی مثل تمام وعده های 35 ساله رژیم آخوندی تا امروز محقق نشده است.
در مقابل، دولت و سپاه پاسداران با واردات سرسام آور و بی رویه و بدون پرداخت گمرک و عوارض و مالیات، بازار عرضه و تقاضا را با کالاهای نامرغوب چینی و هندی و.... و با فروش ارزان این کالا ها پرکرده و میدان عرضه و تقاضا را بر تولیدات داخلی تنگ و باز هم تنگ تر کرده اند. سپاه پاسداران و باند مؤتلفه اسلامی و آخوندهای جنایتکار حاکم، به خاطر سود بادآورده و بی حساب، تولیدات داخلی را به نابودی و ورشکستگی کشاندند، بحران اقتصادی بوجود آوردند و کارگران را به بیکاری کشاندند.
بحران تولیدات داخلی فقط در تولید صنعتی و کارخانه ای، منجر به فاجعه کنونی نشد بلکه همه حرفه های تولیدی، اعم از کشاورزی، دامداری، صنایع دستی، نیز دچار فاجعه هایی جبران ناپذیر شدند و فاجعه پشت سر فاجعه بر سر مردم ایران آوار شد. فرش دست بافت ایران که تا قبل از حاکمیت این رژیم، مرغوب ترین، پر بازارترین و پر فروش ترین فرشها در بازار جهانی بود، امروز به روز سیاه نشسته است. نه تنها از صادرات فرش ایران در عرصه بین شده است. المللی خبری نیست بلکه از فرش به عنوان عاملی برای قاچاق هروئین و مواد مخدر هم استفاده شده است.
سابق بر این چای یکی از مرغوب ترین تولیدات کشاورزی ایرانی بود ولی امروزه حجم تولیدات چای داخلی نسبت به قبل کمتر از یک سوم شده و به خاطر پرداخت نکردن بهای برگ سبز چای از طرف سازمان چای به کشاورزان محصول و دسترنج چایکاران در انبار ها مانده و پوسیده است و به گفته منابع رسمی دیگر قابل مصرف نیستند و باید به کود تبدیل شوند. رژیم آخوندی به جای حمایت از چایکاران آنها را مقروض و ورشکسته میکند و دست آخر هم فرمان کودسازی از دسترنج کشاورزان چای صادر میکند.
به گزارش خبرگزاری ایرنا پرویز شعبانی رئیس اتحادیه چایکاران شمال کشور از ورود بیش از 60 هزار تن چای به بازار خبر داد و گفت این چای ها در سالهای 74 تا 76 تولید شده بود و در انبار سازمان تعاون روستایی در گیلان نگهداری شده و با تلاش مدیران و فعالان سابق صنعت چای وارد بازار شده است. او گفت اگر بیش از سه سال از زمان تولید چای بگذرد آنرا به عنوان کود مزارع استفاده میکنند. شعبانی با اشاره به پیامدهای زیانبار واردات چای گفت واردات بی رویه چای باعث می شود تولید داخل به مصرف نرسد. او گفت با توجه به گذشت ده سال از زمان تولیدات داخلی و کیفیت نامطلوب آن، مردم اندک رغبتی به مصرف آن ندارند و در میان مردم به عنوان چای تفاله خوانده می شود و این موضوع پیامدهای زیانبار طولانی مدت برای کارگران کشاورزی چای و صنعت چای رقم میزند.
باید توجه کرد که در دوران قبل از قیام 22بهمن، حدود سه چهارم نیازهای داخلی از چای تولید شده در داخل کشور تأمین می شد، در حالیکه در شرایط کنونی از 120 هزارتن مصرف چای در داخل ایران تنها 20هزار تن از تولیدات داخلی تأمین می شود. یعنی 84درصد چای مصرفی کشور از خارج می آید و توسط سپاه پاسداران و تجار وابسته به رژیم وارد میشود.
خبرگزاری ایلنا – 26 تیر92 می نویسد 1000 هکتار از باغات چای کشور بکلی از بین رفته است. در همین روز محمد مهدی رهبری عضو کمیسیون برنامه و بودجه در استان گیلان، با ذکر اینکه کشاورزی درحوزه های چای و برنج و مرکبات به شدت آسیب دیده است، گفت: واردات 40میلیون دلاری چای، چایکاران و صنعت چای ایران را به روز سیاه نشانده است. در دوران احمدی نژاد، سازمان برنامه و بودجه کشور را به طور کامل کنار گذاشتتند تا سران رژیم هر چپاول و غارتی که خواست بدون درد سر و حسابرس انجام دهد و راه برای برنامه ریزی و حمایت از تولیدات داخلی و کنترل اقتصادی بسته شود.
مجموعه این عوامل نشان میدهد که چگونه در دوران حاکمیت رژیم آخوندی تولید ملی در همه عرصه های صنعتی، کشاورزی، دامداری، ..... رو به سقوط نهاده و مسیر نابودی را طی کرده است. این فاجعه در تولیدات نفت و گاز بیش از همه جا به چشم میخورد بطوری که اولا کشور ایران که در زمینه گاز دومین و بزرگترین منابع را در سطح جهانی دارد، امروز نه فقط مصرف گاز داخلی خود را عمدتا از خارج وارد میکند بلکه مردم هم از حیث مصرف سوخت گاز در معرض بالاترین فشارها قرار دارند و تولیدات و صنایع هم در این زمینه آسیب جبران ناپذیری دیده اند. تولید نفت چنان مسیر سقوطی را طی کرده است که در حالیکه درآمد نفتی ایران در دوران احمدی نژاد باضافه درآمدهای ناشی از فرآورده های پتروشیمی، در حدود 800 میلیار دلار بوده، سوخت مصرفی هم تبدیل به فاجعه دیگری برای مردم ایران شده است.
2- غارت و چپاول ثروت ملی
رژیم ولایت فقیه که اساسا بر غارت ثروت ملی و چپاول همه دارایی های مردم ایران پایه گذاری شده بود. خمینی و آخوندهای دست آموزش شعار میدادند که اقتصاد مال خراست و ما برای هندوانه انقلاب نکردیم، امّا بد تر از هر دزد سر گردنه ای همه ثروت مردم ایران را به یغما برد. آخوندها تمامی شیوه های سنتی و غیر سنتی و ارتجاعی را برای خالی کردن جیب مردم و تهی کردن سفره آنها به کار گرفتند و در ارقام نجومی به ربودن دارایی های مردم روی آوردند. خمینی از همان روزهای اول ورودش به تهران با تأسیس حساب 100 امام سنگ بنای غارت را گذاشت و به جای حمایت از مردم و تأمین کار و درآمد برای مردم و به جای تأمین رفاه آنها، جیب گشاد خود ر ا پر کرد و از طریق فریب و ریا، تا توانست بر ثروت باند حاکم آخوندی افزود. به این طریق حساب 100 امام یک منبع عظیم برای غارت مردم ایران شد.
با تأسیس کمیته امداد امام به بهانه دادن کمک های درمانی به مردم مستضعف، تا آنجا که توانست مردم را سرکیسه کرد و بعدها هم تحت عنوان صندوقهای امداد امام، در کشورهای مختلف و مخصوصا اسلامی، ابتدا به اسم کار فرهنگی ولی با نیت صدور انقلاب و سپس با عضو گیری جوانان، به کار های تروریستی در کشورهای مختلف پرداخت. امروز حوزه های علمیه هم در داخل و هم درخارج کشور با نام کمیته امداد امام و کار فرهنگی، به کار های تروریستی و آموزش تروریستها مشغولند.
برای اطلاع از ابعاد غارت و چپاول در سالهای اخیر به یک گزارش از رسانه های رژیم توجه کنید:
روزنامه مردم سالاری نوشت: درآمدهای دولت احمدی نژاد طی دوره 8 ساله از 4 منبع صادرات نفت، اوراق مشارکت، مالیات و فروش شرکتهای دولتی بالغ بر 980 میلیارد دلار بوده است. با این وجود بانک ذخیره ارزی حکومت خالی است.
قابل توجه است که این مبلغ تنها و تنها درآمد دولت احمدی نژاد و حیف میل او است، سهم سپاه و مؤتلفه اسلامی و دیگر دزدان حاکم را باید برآنها بیفزایید تا هم ابعاد غارت و چپاول ثروت ملی روشن شود و هم علت فقر و محرومیت و روزگار سیاه مردم از نظر اقتصادی.
3- بیکاری و تورم
بنا بر گزارش خبرگزاری مهر مورخ 4 بهمن امسال، علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی رژیم نسبت به افزایش قریب الوقع آمار بیکاران تا 10 میلیون نفر هشدار داد.
بحران تولید و ورشکستگی مؤسسات تولیدی و گسترش فقر روز به روز بر خیل بیکاران می افزاید، علاوه بر همه اینها طبق گزارشات رسمی طی 5 سال آینده 5میلیون نفر به نیروی متقاضی کار در جامعه ایران افزوده خواهد شد، این مسأله منجر به یک سونامی بیکاری در ایران خواهد شد.
عوارض این بیکاری در سراسر جامعه ایران مشهود است و آثار آنرا در ادامه خواهیم دید:
علی ربیعی درهمین مصاحبه فوق می گوید: «چه اتفاقی افتاده؟ که طرف با مدرک لیسانس می آید و می گوید که من دیپلم دارم تا بلکه به یک شغلی برسد.»
بر اساس آمار رسمی 82 درصد از زنان صاحب شغل کشور اکنون بیکارهستند. به نوشته نشریه دنیای اقتصاد سی تیر امسال: علیرغم پیوستن ملیونها جوان به بازار کار، تولید شغل در سال فقط حدود 14هزار بوده است. از سال 1385 تا 1390 حدود 900هزار نفر از تعداد شاغلان زن کاسته شده است.
علی طیب نیا وزیر امور اقتصادی و دارایی آخوند روحانی با هشدار نسبت به شرایط بحرانی بیکاری جوانان و تحصیل کرده ها، گفته است: «هم اکنون 4.5 میلیون نفر دانشجو در حال تحصیل در دانشگاههای کشور هستند که بزودی متقاضی شغل خواهند شد».
بیکاری آنچنان افراد تحصیل کرده و متخصص را در برگرفته است که برای امرار معاش مجبورند به کارهای سخت تر - اگر پیدا شود- رو بیاورند و یا به ناچار از کشور خارج شوند. به طوری که هم اکنون هر روزه شاهد فرار مغز ها از ایران به نقاط دور دست دنیا هستیم. درحال حاضر صدها هزاران نفر تحصیل کرده با مدرک دکترا و فوق دکترا در آمریکا، کانادا، استرالیا و کشورهای اروپایی مشغول کارو حتی تدریس در دانشگاهها هستند.
روزنامه شرق در گفتگو با علیرضا زالی رییس سازمان نظام پزشکی از بیکاری پزشکان و دکترها خبر داد. وی از بیکار بودن و غیر فعال بودن 40هزار پزشک در کشور خبر میدهد و میگوید «هم اکنون بیش از 8 هزار پزشک عمومی در کشور بیکار هستند و چیزی در حدود 1500 پزشک عمومی اصلا در نظام آماری ما ثبت نشده اند. از طرف دیگر 19 تا 20 هزار پزشک عمومی فاقد مطب هستند و در بخش های اداری کشور در حال فعالیت هستند. این آمار نگران کننده ای در نوع خود است.»
این در حالی است که طیب نیا وزیر اقتصاد دولت روحانی، در رابطه با آمار بیکاری جهانی میگوید «معمولا نرخ بالای بیکاری جهانی حدود 11 تا 15 در صد است. متاسفانه این عدد در ایران به اسم «شاخص فلاکت» گفته شده و در اقتصاد ایران نرخ بیکاری بالای 50 درصد است »
افزایش روزمره بیکاران را میتوان در اعتصابات کارگران اخراجی و بیکار شده درنتیجه بسته شدن کارخانه های تولیدی که در سراسر ایران به چشم میخورد به خوبی مشاهده کرد.
فاجعه بیکاری در ایران امروز به یک مسأله انفجاری در جامعه تبدیل شده است.
4- ظهور پدیده شاغلان فقیر در ایران
علاوه بر بیکاری که عمق فقر در ایران را نشان میدهد پدیده شاغلان فقیر نیز بر بحران بیکاری دامن میزند.
به گفته محمد خوش چهره استاد اقتصاد: «ما اکنون شاهد حقوق بگیرانی، اعم از مدیران، فرهنگیان و دانشگاهیان که دچار فقر معیشت شده اند هستیم. ما از سه سال گذشته تورمهای لجام گسیخته را شاهد بوده ایم. ما شاهد ریزش گروههای متوسط جامعه به گروههای فقیر و کم درآمد هستیم. تنها درصد محدودی به سمت گروههای خیلی مرفه رفته اند که در نتیجه تشخیص فرصت ها و سوء استفاده از فرصتها به وجود آمده اند.
ما در مقابل شاهدیم اساتید دانشگاه، فرهنگیان، پزشکان، یا گروههای دیگر شغلی، با 8 ساعت کار نتوانسته اند زندگی شان را اداره کنند. علاوه بر خیل عظیم بیکاران، نیروهای کار موجود که دارای شغل هستند هم درآمدی بالای خط فقر ندارند و از تامین می نیمم معاش خود محروم هستند.
گرانی و تورم سرسام آور که به گزارش منابع رژیم حتی تا 40 درصد هم میرسد قدرت خرید را به شدت کاهش میدهد. بدینجهت باید گفت حتی آن بخش از نیروهای کار که هم اکنون نیز به کار اشتغال دارند، مانند نیروهای بیکار زیر خط فقر هستند.
5- مسأله یارانه ها - سبد کالا
مسأله یارانه ها و سیاستهایی که دولت احمدی نژاد و دولت روحانی در مورد آن به کار گرفته اند نمونه بسیار روشنی است از اینکه این رژیم توان حل هیچ مسأله ی اقتصادی از جامعه ایران را ندارد، چرا که حاکمیت آن بر یک شالوده قرون وسطایی بنا شده و اساس کارش بر غارت و چپاول است.
دولت احمدی نژاد برای تصاحب و غارت آن بخش از بودجه کشور که به سوبسید و یارانه اختصاص داشت، کوشید تا با لغو سوبسید و یارانه ها، روی آن بخش از بودجه چنگ انداخته و آنرا به تصرف خود درآورده و از دست مردم به ویژه طبقات محروم خارج کند.
مبلغ آزاد شده از لغو سوبسید ها و افزایش قیمت کالاهای مشخص شده معادل بیست هزار میلیارد تومان برآورد شده است. لغو سوبسید بدنبال خود گرانی، فقر و اعتراضات اجتماعی را به همراه می آورد. برای مقابله با آن احمدی نژاد تلاش کرد با سیاست گدا پروری و با دادن 45هزار تومان درماه به هر نفر شاید بتواند جلوی اعتراضات اجتماعی را بگیرد، در حالیکه بحران اجتماعی عمیق تر از توان حل این نوشدارو بود. احمدی نژاد وعده داده بود که 30 درصد از مبالغ آزاد شده از حذف سوبسید را به بهبود و گسترش تولیدات داخلی اختصاص دهد تا جلوی سقوط تولید و تعطیلی کارخانه ها و کارگاهها را که از حذف سوبسیدها ناشی می شد بگیرد و نیز بخشی از آنرا به طرحهای عمرانی ناتمام اختصاص دهد. امّا در عمل هیچکدام از این تعهدات برآورده نشد. نه به طرحهای عمرانی نیمه تمام کمکی شد و نه کمک به تولیدات داخلی عملی گردید. تنها چیزی که عملی شد افزایش بهای کالاهای عمومی برای تأمین هزینه دولت بود.
از آنجا که هدف اصلی دولت احمدی نژاد برتصاحب و غارت مبلغ آزاد شده از لغو سوبسیدها بود برای تأمین یارانه ها کوشید از گران کردن بهای نفت و گاز و سوخت و آب و برق و نظایر آن بهره بگیرد و از این طریق تورم و گرانی را بطور مضاعف بر مردم تحمیل کند. علیرغم همه این تمهیدات، غارتگران حاکم از تأمین همان سهم اندکی که تحت عنوان یارانه ها به مردم وعده داده بود ناکام ماندند و اجرای مراحل بعدی طرح یارانه ها به بن بست رسید.
دولت روحانی که با خزانه غارت شده و بدون بودجه مواجه شده بود طرح یارانه ها را با سبد کالا جایگزین کرد تا کسری بودجه برای پرداخت یارانه ها را با عرضه کالاهای مانده در انبارها و کهنه و فرسوده شده جبران نماید، اقدامی برای فریب مردم و پرداخت نکردن یارانه نقدی به آنها. این اقدام هم به زودی به بن بست خورد. زیرا، نه کالاهای موجود می نیمم مرغوبیت برای مصرف را داشت و نه حجم لازم برای تقاضا موجود بود. بحران بر بحران موجود افزوده شد. گداپروری کالایی نیز منجر به اعتراضات اجتماعی شد. تا آنجا که با فشار باند مخالف، دولت روحانی مجبور شد به تلویزیون بیاید و از خود انتقاد کند و پوزش بخواهد.
بن بست یارانه ها - سبد کالا بخوبی مشهود است. رژیم در این طرح نه راه پیشرفت دارد و نه راه برگشت به عقب، و این یعنی بن بست دیگری اضافه بر بن بستهای اقتصادی رژیم.
رادیو بی بی سی 92.11.19 گزارش داد که «سبدهای مواد غذایی بجای پول نقد باعث هرج و مرج شد، مردم در سرما و یخ بندان بخاطر بدست آوردن مقداری مواد غذایی نامرغوب بایکدیگر به نزاع می پردازند. مردم میگویند این وضعیت «سبد کالا» موجب شرمساری و اهانت در ایران شده است. خیلی ها میگویند که این سیستم توزیع توهین آمیز بوده و به نوعی اهانت و تحقیر مردم است. این سیستم کارآیی ندارد. مردم نسبت به روحانی مأیوس شده اند. بنا به گزارشی از داخل کشور، روز دوشنبه 21 بهمن ماه 92 مرد میانسالی در صف محل توزیع سبد کالا در شهر بدره در استان ایلام جان باخت. وی که از بیماری قلبی رنج می برد به علت اینکه مجبور بود ساعتها در صف طولانی توزیع کالا بایستد، در اثر فشارهای وارده درصف جان خود را از دست داد»
6- مسأله تحریمها
سیاستهای اقتصادی رژیم طی 35 سال گذشته، همانطور که قبلا هم اشاره شد، مبتنی بر غارت ثروت ملی بود. در چنین بستری، اقتصاد کشور به سمت بحران تولیدات صنعتی، کشاورزی و بیکاری فراگستر و تورم افسار گسیخته رفته است. در این 35 سال اقتصاد کشور به یک اقتصاد بی برنامه و خود رو تبدیل شده است که مبتنی بر غارت مردم در داخل و صادرات نفت و واردات بی حساب و کتاب شده است. در چنین شرایطی مسأله تحریمهای بین المللی، هم راه صادرات نفت و گاز و هم راه دریافت پول آنها را بسته است و هم برای خرید کالاها فرجه ها و انتخاب ها را محدود و مسدود میکند. در چنین بستری هزینه بازرگانی خارجی رژیم نیز دهها میلیارد دلار افزوده می شود.
کاهش درآمد ارزی ناشی از کاهش صادرات نفت تا حدود 60 میلیارد دلار در سال بوده است.
این تحریم دست سردمداران رژیم و صاحبان قدرت را می بندد و جنگ داخلی آنها بر سر غارت اموال را نیز تشدید میکند.
در شروع تحریمها، سران رژیم از بی تأثیر بودن آنها دم زدند و بارها شخص ولی فقیه با تهدید و تحقیر اروپا و آمریکا ادعا میکرد که «تحریمها مثل جنگ تحمیلی 8 ساله مردم غیور ایران را به خود کفایی میرساند »
احمدی نژاد هم بطور پیاپی تحریمهای غرب را به باد مسخره میگرفت و ادعا میکرد «طولی نخواهد کشید که ارزش هر بشکه نفت در بازارهای جهانی از 300 دلار هم بگذرد و اقتصاد غرب را به نابودی بکشاند. بگذارید آنقدر قطعنامه در رابطه با ما بدهند که قطعنامه دانشان پاره شود.»
اما از آنجا که تحریمهای بین المللی عمدتا منابع درآمد رژیم را نشانه رفته بود و به قول غربیها تحریمهای هوشمند مد نظر بودند، بزودی تأثیر خود را روی سران رژیم گذاشت و آنها را با بن بست مواجه کرد، بطوری که از اواخر سال 1391 لحن آنها تغییر کرد، ورق برگشت و خواست لغو تحریمها ورد زبان بالاترین مقامات رژیم گشت. ازتحریمهای ظالمانه و ناعادلانه داد سخن دادند. این شرایط بن بستهای اقتصادی و اجتماعی رژیم را بیش از پیش برملا کرده و رژیم را در برابر قیام و شورش اجتماعی قرار داده است.
حالا دیگر آخوندها تنها راه نجات خود از این بن بست اقتصادی و اجتماعی را در نجات از تحریمها جستجو میکنند و راه فرار از بحرانهای مرگزا را عقب نشینی در سیاست اتمی و تغییر در سیاست خارجی خود می بینند.
ملاحظه میشود که رژیم در پایان مسیر نابودی اقتصاد ملی و در پایان خط غارت ثروت های ملی به تله افتاده است. برای توده های محروم نیز کمترین جای تردیدی باقی نمانده که هر روز حاکمیت آخوندها جز فقر، بدبختی، عقب ماندگی و فساد اجتماعی چیز دیگری برای آنها ندارد. خامنه ای در این مسیر در ته خط است و راه نجاتی برایش متصور نیست. نه راه به جلو دارد و نه راه به عقب. رژیم خمینی پس از 35 سال غصب حاکمیت مردم، هم در سیاست خارجی راه گریزی جز عقب نشینی مداوم برای خود نمی بیند و هم از جانب مردم در تهدید قیام و خیزش و انفجار است. سرنگونی این رژیم گورزاد به دست مردم و مقاومت سازمان یافته اش از همیشه نزدیکتر است.