در همین چهل سال قبل در حالیکه شاه داشت مردم را متقاعد میکرد که "سلطنت ودیعه ای الهی است که از طرف خداوند به شاه تفویض شده بود"، مردم داشتند عکس فرشته مرگ خود را یعنی خمینی در ماه بعنوان فرشته نجات میدیدند. اما حالا دیگر چرا؟ آنهم در عصر آگاهی و فضای مجازی، که فاصله کرات را تا میلیمترآن اندازه میگیرند دیگرچرا؟
هنوز آنهائیکه سازمان مجاهدین داشت از ابتدا شکل میگرفت زنده اند و بعلاوه هزاران عضو و دهها هزار هوادار در همین خارج کشور وجود دارند که میشود بسراغشان رفت و چگونگی این جریان را در آورد.
سازمانی که پس از 50 سال مبارزه بر علیه دو نظام شاه وشیخ پیگیر، بی شکاف وبدون شقه، علی رغم فشارهای طاقت فرسا ی رژیم ها و عمال بین المللی آنها برای ازبین بردن سازمان، استوار ایستاده، خود به تنهائی گویای داشتن یک هدف والای انسانی وپایگاه وسیع توده ای نیست؟ در اینجا مسلما طرف دیالوگ من ابتدا کسانی هستند که دچار تزلزل فکری هستند و یا کسانی که مقدمتا تازه سنین نو جوانی را با گریزان از اسلام بنیادگرا بدنبال راه حلی که متناسب با تمدن و فرهنگ حاکم کنونی ایران هستند. ولی در نهایت پاسخ افراد و یا جریانات محیر العقول روشن استکه چیست.
مسئولان مجاهدین که به قصد شبیه سازی ارتجاعی( مثل سران شاه و سران رژیم توتالیتر ملایان) "سران مجاهدین" خوانده میشوند، کسانی هستند از جنس حلاج که از"دیو دد ملولند و انسانشان آرزو است". این مسئولان روزی هوادارانی ساده بودند بر خاسته از بلاد مختلف ایران: آذری وکرد ولر وفارس بلوچ و عرب وگیلمرد از شرق وغرب شمال و جنوب ازمرکز ایران واز اقشار و طبقات مختلف اجتماعی نه صرفا از یک طبقه خاص اجتما عی، صلیب شان را برد وش گرفته و عازم جبهه دموکراسی برای احقاق حقوق مردم ایران شدندند .
آنها میخواستند بقول بازرگان به نسل اینده نشان دهند "پفیوز" نیستند. و خون تنشان رنگ لاله های فلات ایران باستان دارد واستخوان تنشان خاکستر اجداد غیورشان است. آنها میخواستند فقط برای مردم ما آسایش باشدو آرامش. آنها آزادی و حکومت ملی میخواستندو برابری. و در یک کلام میخواستند یک مساوی باشد با یک. آنها از جمله از بر جسته ترین ها، بهترین ها و مهربانترینهای هر خانواده واز قشر آگاه جامعه بودند. در واقع عاشقان بودند.
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آرامش ما عدم ماست
نه بنیان گذاران و نه مسئولان ونه هوا داران مجاهدین، هیچکدام از اینهااز تولیدات فضای مجازی و رادیو تلویزیونی ماهواره ای از قبیل چهارشنبه سوری استکهلم نبودند که آزادی را در یک فیلم هالیوودی یا در یک انقلاب مخملی آماده وسهل الوصول ببینند. آنهائی که چنین میپندارند امروز شاهد درهم ریختگی "نظم نوین جهانی در خاورمیانه" هستند که چگونه همه ترمهای سیاسی و انسانی از قبیل حقوق پایه ای بشر به چالش کشیده میشود. وقتی سازمان پیشتازی برای رهبری انقلاب حضور ندارد به چنین اوضاع در هم وبرهمی میرسیم که جانوری مثل مالکی رهبر کشور میشود و نتیجه اش همین است که میبینیم.
هواداران این جنبش افرادی ماجرا جو نیستند که جهان را آبستن حوادث خود بخودی بدانند.آنها تغییر و تحولات را قانونمند و جهت دار میدانند که تکامل اجتماعی میبایست مثل تکامل بیوالوژیکی مراحل خود را طی کند.
سیر تکامل اجتماعی انسان فازهای برده داری ، فئودالی، خرده بورزوازی را از سر گذرانده و با چنگ در چنگ شدن با اوردوگاه سوسیالیست شرق وبا شکست مکانیسم فیزیکی آن بی رقیب همچنان راهی ناکجا آباد جهانی شدن خود میباشد. که در این مسیر نا هموار با چالشهای جدی ای از قبیل آلودگی محیط زیست ، مخاطرات گاز های گلخانه ای، کمبود انرژی، طوفانهای متعدد ناشی از گرمای هوا و کم آبی، وجنگهای داخلی و منطقه ای ناشی از بی عملی جامعه جهانی ( سازمان ملل)، فقز و بیکاری و عواقب نا امنی ناشی از آن ......... مواجه است ، که اگر کاری بموقع صورت ندهد به سرنوشت جهان گشای انواع حاکمیت های بی تدبیر از نوع شرقی و غربی دچار خواهد شد، که سر نوشت بشریت و نسل های آینده را این بار با وجود سلاحهای مخرب در ابهامات تاریکی فرو خواهد برد.
حمایت مرموزانه سردمدار بورژوازی غرب در سال 1979 انقلاب ایران از خمینی در قبال رژیم شاه را که یک تقلب در تکامل اجتماعی میدانم زیرا خمینی زائیده عصر خرده بوژوازی و فئودالیته بودکه دوران آن مدتها پیش سر رفته بود.
و حمایت بیدریغ غرب از روحانی که در حاکمیت کنونی سمبلیزه شده هم یک واگرائی جدی از مسیر دموکراسی و ترقی است. زیرا ولایت فقیه از اشکال حکومتی است که در قرون وسطی و قبل از آن رایج بود، ودرست بهمین دلیل محکوم به شکست است. هرنوع حکومتی در جهان معاصر باید حد اقل از کانال سکولاریزم گذرکند.
همه کانالهای رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی هم که از انواع حسن های روحانی حمایت میکنند در واقع آب در هاون میکوبند وآگاهانه یا نا آگاهانه در جنایات این رژیم که بماهیت طبقاتی آنها بر میگردد بنحوی شریکند.
در واقع نیش: عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش اینست
رابطه "سر" و "ّبدنه" مجاهدین بمثابه استاد و دانشجو است. دانشجویان( بدنه سازمان در طیف های مختلف در بخشهای مختلف تشکیلات) دائما در حال پیداکردن راههای آسانتری برای بهبود بخشیدن روند جنبش از قبیل متکاملتر کردن برنامه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی با تجارب و دست آورد بشر در سایر جوامع بشری است دائما بروز میشود. و استادان (مسئولان) در بخشهای مختلف سازمان مجاهدین پس از بر رسیهای کارشناسی آنرا در بر نامه های جاری بعنوان اهداف کوتاه مدت ( تاکتیک) و بلند مدت ( آستراتژی) بکار میگیرند. علت دوام سازمان در طول پنجاه سال مبارزه سیاسی و نظامی برآیند رفت و برگشت این بر دار ها میباشد. هر نوع شکست یا پیروزی را هم باید درهردوطرف منشاء و آبریز آن جستجو کرد. و گرنه مبارزه جانانه و فداکاری بی شکاف ده ها هزار رزمنده جان برکف که عموما از نوابق هوش و ذکاوت در مدارس و دانشگاه بودند را باید با یک مشت بسیجی تجاوزگر یکی دانست .. زدن مارک "نا آگاهانه" و ”ساده لوحی" باین جوانان پر شور و آگاه ارزانی مولدین آن باد که من منشاء آنرا همان مماشات گران خائن تودهای و وزارت اطلاعات آخوند ها از هر رسانه ای که پخش شود میدانم و اساسا این نوع تحرکات زمیینه سازندگی برای پیشبرد جنبش مقاومت ندارد و آنرا باید از اشکال انتقاد بدور دانست.
آگر کسی بفکر بلعیدن "بدنه" مجاهدین است باید این هشدار را بآنها داد که مدار مبارزه خود را باندازه ای ارتقا دهید که از مجاهدین خلق پویا تر باشد. وگرنه آنها در گلویتا ن گیر میکنند.
شما را توجه میدهم به یکی از مولدین و مبلغین این تئوری خائنانه:
کیانوری در جلسه پرسش و پاسخ 30 شهریور 1361 شعری میخواند که
توده ای هستم و همراه امام ماندگارم که زمان است بکام
"قانون اساسی مبارزه" حزب توده بر این اساس بود که در جهان "دو کدخدا " وجود دارد که یکی "اروگاه غرب" که در راس آن آمریکا بود و دیگری" اردو گاه شرق " که شوروی سکان دار آن بود. خلاصه بدون وصل شدن به یکی از این دوجناح پیروزی سرابی بیش نیست ( نقل به معنی). (نامه مردم ارگان حزب توده 29 فروردین هزاروسیصد پنجاه ونه). کیانوری برای حفظ خود و حزبش دست بهر مماشاتی زد مثل این " تاوقتی که جمهوری اسلامی جهات ضد امپریالیستی و مردمی را که امام خمینی شاخص آنست حفظ نماید حتی با این نقص که آزادیهای دموکراتیک را محدود کند، حتما از آن پشتیبانی خواهیم کرد..." (کیانوری آبان پنجاه و نه). در بعد از سی خرداد کیانوری و حزبش هرنوع کلمه ای که شایسته عملکردهای خودشان بود را همراه حاکمیت مرتجعوقت ایران، نثار مجاهدین و رهبری آن یعنی" سر" کردند. مثل "خودفروختگان مطرود خلق" "آشوبگر"، تفاله های آمریکا، "بازوی مسلح آمریکا" (راه توده و کار آکثریت)........
و بلاخره در خیانت سنک تمام میگذارد در کار اکثریت اعلام کند که " خلق حق دارد و باید این دشمنان قسم خورده خلق را بدون کوچکترین مماشات سرکوب کند " (کار اکثریت 13 آبان سال 1360) و در اتحاد مردم شماره 96 سال 60 " رهبری مجاهدین را شایسته سختترین کیفر ها دانست واز اینهم فرا تر میرود و طی نامه ای سرگشاده به سران درجه اول رژیم تقاضا میکند " اجازه فرمائید او و حزبش به همراه " پاسداران انقلابی" با" تمام نیرو "وارد عرصه کاروزار با "تفاله های آمریکا" شود.( 28 اردیبهشت61 کیا نوری و نامه سرگشاده).
و اکنون آن جان کلام: در آنروزهای بعد از سی خرداد ، زنان و مردان مجاهدیکه همه دار و ندار خود را در طبق اخلاص قرار داده همراه با سایر غیرتمندان کشور برای حفظ نسیم آزادی که پس از قرون اعصار بر جان خسته ایرانیان وزیده بود بمیدان شتافتند. جنگ نا برابری در میان طرفداران دو تفکر، یکی برای آزادی و شکوفائی و برابری در حقوق انسانی و دیگری پیامی از خرافات وجهل و اسارت بسمت مبداء تاریخ بشردر حرکت بود در گرفت. در خیابانها بوی باروت و رعد گلوله ها و در زندانها صدای ضجه و ناله اما هیهات من الذله ؛ در خانه ها اشک پدران ومادران جاری.
اما روبه صفتانی هم در انتظار تعادل قوا در کمین کار زار، میدان را نظاره میکردند و کفتارانی هم بودند که همه چیز میخوردند که در بیرون مرزها در انتظار مرگ فرشتگان بودند. آری جنگی تمام عیار برسر همه سمبل های قرآن در کشور ایران در گرفته بود .آنجا توحید در جنگ علیه تفرقه و شرک و تکامل در مقابل ارتجاع و فرعون در مقابل موسی بود و همه آن رمالان و فال گیرها غیب گو ها و جن و بسم الله در میدان بودند .... و آن جنگ هنوز ادامه دارد ، اما اکنون همه بمیدان آمدند حتی امدادهای غیبی با همه حواس پنجگانه و امواج سمعی بصری. تا گویند که مرغ را باید ذبح کرد انهم در کربلا.
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که در آن خرداد 60 چکاری باید میشد . آنجا سر و بدن مجاهدین به میدان تاختند.اما خیلی ها ماندند در انتظار . مثل جنگ کربلا و مثل صحرای اشرف بود که این" گروه پر مدعا" بیشتر با روباه پیر میساخت تا رزمندگان ایرانزمین.
امروز هم خیلی ها خوابهای پنبه دانه ای میبینند واز این حزب خائن توده درس عبرت نمیگیرند که لاف میزد "سر" مجاهدین "خائن" و "ماجرا جو" است و" بدنه " را "مشتی احمق و بازی خورده" که گول ”رهبران" مجاهدین را خورده اند. و بر این باور بودند که اگر این " سر" از"بدنه" جدا شوند، بدنه خود بخود از کار میافتد...( روایت از کتاب "رویاروئی خمینی و مجاهدین" اثر ارزشمند آقای عبدالعلی معصومی).
واقعا باید گفت هرگز ندیده ملتی حزب به این بی غیرتی.
از سر نوشت خزب توده باید عبرت گرفت. همان رهبری که با یک بیانیه 6 ماده ای حکم مرگ حزب خود را هم صادر کرد. در قبال آن شعر کیا نوری باید سراغ عمر خیام رفت که میسراید
آن قصر که جمشید درو جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
آگر رژیم ولایت فقیه در همه زمینه ها ی انسانی، دینی، فرهنگی، اقتصادی وسیاسی شکست خورده و یک فاجعه بی نظیر در جهان معاصراست و رکورد تمامی حکام وحشی را در رذالت شکسته است، همزمان باید اقرار کردکه در ایجاد تفرقه در بین اپوزسیون ودر پرورش آدمهای پست فطرت و نان به نرخ روز خور و جانی و آدمکش و زن ستیز و وطن فروشی در جهان همچنان بی رقیب میتازد و کاملا موفق بود. بر افراد آگاه و نویسندگان متعهد ایرانی و سازمانهای سیاسی ایراندوست وایرانساز است تا این بلیه اجتماعی را از فرهنگ ایرانیان پاکسازی کنند تا راه آزادی و اتحاد مردم هموار شود. ما در فاصله کوتاهی تا آزادی ویا نابودی دست آوردهای اجدامان قرار داریم. سال جدید را سال پاکسازی تفرقه ها ویگانگی ایرانیانی که در صف تغییر قرار دارند پاسداریم. این سال را برای آزادی مردان و زنانی که در زندانهای ایران برای آزادی ایران مقاومت میکنند و بخصوص شیر زنان و ابر مردانی که در زندان لیبرتی حکام عراق برای احقاق حقوق مردم ایران اسیرند وهرگز در مقابل وحوش حاکمان عراقی سر تعظیم فرود نیاوردند آغاز کنیم.