از ایجاد شقه در ساختار و بالاترین نقطه هرم قدرت رژیم و جدائی اولین رئیس جمهور خمینی گرفته تا عزل منتظری و اکنون بحران اتمی که پس لرزه های مرگبار ناشی از آن، شکاف عمیق در راس حاکمیت آخوندی را تشدید کرده است، همه و همه محصول کارکرد تضاد کلیت رژیم آخوندی با آرمان های آزادی خواهانه جامعه ایران و نقش مقاومت در دخالت و تاثیر گذاری هوشمندانه در آن می باشد.
نگاهی به اولین روزهای شکل گیری رژیم آخوندی و استقبال میلیونی از دجال خون آشام و تضاد و بحرانهای مرگبار سیاسی و اجتماعی که اکنون رژیم در چنبره آن دست و پا می زند، این سئوال را در ذهن متبادر می کند که راستی رمز و راز سقوط خمینی جلاد از "ماه" به چاه ذلت را در کجا باید جستجو کرد.
پاسخ به این پرسش قبل از هرچیز در حقانیت مقاومت در همه اشکال آن نهفته است. فدای بیکران مجاهدین در نبرد با رژیم خون آشام از چنان عظمت و درعین حال معصومیتی برخوردار بوده و است که خود بزرگترین منشاء گسست در صفوف دشمن و استحکام در اردوی مقاومت می باشد. از سوی دیگر از هم پاشیدگی و ریزش در دستگاه سرکوبی رژیم، نتیجه بلافصل ضربات کوبنده ای است که سازمان مجاهدین خلق بر پیکر این رژیم فرود آورده و بسیاری از نیروهای سرکوبگر دست اول رژیم را به فکر نجات و در بردن خود از روز انتقام مردم واداشته است؛
عزل منتظری که منجر به شقه و شکاف عمیق در دستگاه رهبری و ایدئولوژیک رژیم گردید و بی آیندگی رژیم را مهر زد، نتیجه مقاومت قهرمانان در زنجیری بود که در پیوند با مقاومت سازش ناپذیر سراسری و گذاشتن از جانشان، دشمن را به تسلیم واداشتند؛
در هم شکستن ماشین جنگ خانمان برانداز و میهن بر بادده رژیم و خوراندن جام زهر به حلقوم دجال زمان ، محصول ضربات سنگینی بود که ارتش آزادی بخش ملی ایران بر پیکر آن وارد کرد و در نتیجه دشمن را در رسیدن به اهداف استراتژیک خود وادار به عقب نشینی کرد.
سرانجام فقدان مشروعیت سیاسی و ناتوانی رژیم در نابودی مقاومت، رژیم را واداشت تا برای تضمین بقای خود به سلاح اتمی روی آورد. غافل از اینکه، مقاومتی که عزم جزم کرده است تا با سرنگونی رژیم، آزادی و عدالت اجتماعی را در میهنمان محقق کند، این راه نجات آخوندها را نیز سد کرده و آن را به ابزار مرگباری برای نابودی آن تبدیل خواهد کرد.
برای درک دقیق این ضربه مهلک، کافیست لحظه ای به سناریوئی بیاندیشیم که مختصات سیاسی رژیم اکنون در چه نقطه ای می بود اگر پروژه اتمی رژیم توسط مقاومت افشا نگردیده بود.
و حال بنگریم که چگونه ضربات کاری مقاومت بر پیکر رژیم فرتوت آخوندی، اجزاء تشکیل دهنده آن را سراسیمه کرده و هر کدام متناسب با تشخیص خود، برای نجات خود و نظام آخوندی راهکارهای متفاوتی را دنبال می کنند.
خامنه ای از " آینده روشن اقتصاد " صحبت می کند و معجونی آخوندساخته به نام "اقتصاد مقاومتی" را به خورد ایادی ابله اش میدهد و از آنجا که خود میداند تاثیرات تحریم ها شکننده تر از این حرفها است، و در صورت اصرار بیش از حد بر "اقتصاد مقاومتی"، به دلیل شتاب روند سرنگونی، "اقتصاد" سرکیسه کردن مردم و پول جمع کردن از حرمهای امامان را نیز از دست خواهد داد، جابجا دجالگرانه زاپاس "نرمش قهرمانانه" را برآن می افزاید، تا همچنان برای حفظ بقای ننگین خود به دریوزگی پنهانی با "شیاطین بزرگ و کوچک" ادامه دهد.
رفسنجانی اما خون میگرید و داغ دل بیرون می ریزد و خیز برداشته تا "دست به کاری زند که غصه سرآید"، کاری که هرچه باشد، حتی اگر از غصه او کم کند، لاجرم راه به "قصه" سرنگونی می برد.
و اما آخوند شیاد روحانی، آنکه وعده می داد، تا حقوق مردم را به آنها بازبگرداند، تنها چوبه های شقاوت دار در چنته دارد و بس.
بنابراین میتوان، از طرفی به نقش مبنائی مقاومت در کشاندن رژیم به این نقطه استیصال پی برد و از سوی دیگر دریافت که چرا ملایان بقای رژیم خود را در نابودی مقاومت و مجاهدین می بینند. و پر واضح است که منشاء تمام تلاشهای مذبوحانه رژیم و مزدوران رنگارنگش برای مخدوش کردن چهره مجاهدین و مقاومت در همین منطق قابل درک است.
بی ثباتی و ناپایداری رژیم جنایتکار آخوندی حاصل مقاومت خونباری است که لحضه ای در به کمین انداختن آن غفلت نکرده است. پس بدون شک این رژیم ضد ایرانی در کمینگاه همین مقاومت به زباله دان تاریخ پرت خواهد گردید.