یکی از دیپلماتهای عالیرتبه معروف ایران، که مدتی رئیس اداره ای در وزارتخارجه بود، که نگارنده در آنجا کار میکرد، و از جمله نویسنده و طنزنویس بسیار معروفی هم هست، (بدون اجازه نام او را در اینجا نمی برم)، سه سال پیش در جریان یک شام دوستانه در پاریس، برایمان تعریف جالبی در هجو دیپلماسی وزیرخارجه قدرتمند و نور چشمی محمدرضا شاه میکرد. وی میگفت: در جریان یکی از سفرهای شاه به مصر، این وزیرخارجه، سکاندار کل دیپلماسی آن روز، در التزام رکاب همایونی بود. شبی، در تابستان داغ قاهره، در اوج سرمستی، در یک ضیافت شام رئیس جمهور مصر، با نگاه به ظرف میوه ای از چند نوع انگور متفاوت و رنگارنگ، صحبت از مسائل جهان به انگورهای ایران میکشد. شاه میگوید که انگور یاقوتی ایران درنوع خود بی نظیر و سرشار از طعم و رنگ و ظرافت است. باری چون میزبان عالی مقام از دیدن و خوردن چنین انگوری، اظهار بی اطلاعی و هرگزناچشایی! میکند، بناگهان وزیرخارجه شاهنشاهی نقشه ای در ذهنش کلیک میخورد. زیر گوشی به مهمان قدر قدرت و آقا بالا سرخود میگوید که به یک ابتکار خارق العاده ای دل بسته است. درگوش ملوکانه عرض میکند که در نهار فردا، میزبان عالی را در سر میز با یک صندوق انگور یاقوتی سورپریز میکنیم، تا روابط دو کشور باستانی تا ابدّالدّهر و تا زمانیکه یاقوتی در ایران بر درختان میروید، شیرین و محکم و استوار بماند.
وزیر مبتکر، شنگول و سرشار از نور منور ایده جدید، بلا فاصله به سفیر خود در قاهره دستور میدهد که همان شب، هر طورشده است، مأمور کشیک وزارتخارجه در تهران، یک صندوق انگور یاقوتی خریداری کرده و با اولین پرواز صبح با پیک دیپلماتیک- باصطلاح رایج دیپلماسی «وَلیز دیپلماتیکـ»- به قاهره بفرستند. کشیک بیچاره نصف شب همه ما رؤسای ادارات وزارتخارجه، از تشریفات گرفته تا اداره اطلاعات و مطبوعات- را بیدار کرد و اوامر همایونی و وزیر مبتکر را ابلاغ نمود. چون در آن نیمه های شب هیچ دکان میوه فروشی در تهران باز نبود- مأموران ویژه (که حتما باید ساواک باشد)، مأمور پیدا کردن یک پرتقال فروش- ببخشید انگور فروش- شدند. آنها نیز یک بیچاره را پیدا و نیمه های شب او را از رختخواب تقریبا ربوده و به دکانش بردند. صندوق یاقوتی را گرفته و بلافاصله با نفر اداره تشریفات وزارتخارجه به فرودگاه مهرآباد رساندند. رئیس فرودگاه را هم بیدار کردند تا دستور دهد که، با اولین پرواز، این جعبه سرنوشت ساز به قاهره فرستاده شود. جعبه درچمدانی محکم، صبح بر هواپیما نشست. اما از آنجا که پروازی مستقیم به قاهره نبود و اجازه پرواز ویژه هواپیماهای مخصوص و یا نظامی هم امکان نداشت- چون می بایست از چند کشور سر راه اجازه مخصوص پرواز بر فراز خاک آنان گرفته شود- بنابراین این جناب یاقوتی بناچار با دو سه پرواز از اروپا سرانجام راهی قاهره شد. چون صندوق مربوطه با تأخیر فراوان رسید، قرار شد که در مهمانی شام شب، آنرا، در کاخ میزبان، بعنوان دسر، باز کنند و کام عالیجناب همتا را با دیدن جثه یاقوت وار و رنگ زیبا و طعم عالی آن تا سالهای سال شیرین و ایضا روابط دوجانبه را یاقوتی کنند.
القصه پس از صرف شام، خادمین صندوق را، که مزیّن کرده و در بهترین پارچه ابریشمی پیچیده بودند باز کردند. اما چشمتان روز بد نبیند. انگور ظریف و زبان بسته یاقوتی، که توان این همه سفر و انتظار، آنهم در چمدانی در شکم هواپیما را نداشت، خشک و پلاسیده شده و چند زنبور و کفش دوز نیز در برودت پنجاه درجه زیر صفر جوی، در قسمت بار هواپیما، یخ زده و لاشه های آنان - در حالیکه به حبه های پلاسیده انگور، مانند قایق نجات! چسبیده بودند- دل هر بیننده و شنونده را کباب میکرد!
آنشب نه تنها عیش همایونی، و همتای میزبان، سرکه شد، بلکه یکی از شاهکارهای دیپلماتیک وزیر عالیمقام نیز به سرنوشت زنبوران وکفش دوزان بد نصیب دچار گردید.
راوی، که طنز بسیار قوی و مشهوری در ایران داشت و دارد، اسم این ابتکار را گذاشته بود دیپلماسی انگور یاقوتی!
حالا برگردیم به ابتکار بسیار بزرگ دیپلماتیک حاجی ممجواد ظریف، وزیرخارجه پرزیدنت شیخ روحانی. آنها شبی، یا روزی، زیرگوشی بهم گفته اند که با معرفی و اعزام (بخوانید ارسال) حمید ابوطالبی به نیویورک، یک دیپلماسی پیچیده، هم در خود ملل متحد و هم در کاخ سفید و واشنگتن، را پیش خواهیم برد. نخست اینکه، سازمان ملل یک عنصر تروریست پاچه ورمالیده را در بالاترین سطوح خود قورت خواهد داد و این غول با ریش و سم و دم، همدم و همطراز و همنشین عالیرتبه ترین افراد در بالاترین سطح دیپلماتیک جهان در سازمان ملل خواهد شد. بانکی مون با چشیدن این میوه مکتبی، با رنگ و طعم رهبری و ولایی، خواهد دریافت که دیپلمات ارسالی ما چه پدیده و محصول بکر و در نوع خود بی نظیری است. از طرفی آمریکا، با دادن ویزای ورود و اقامت به این گروگانگیر سابق، («مترجمی»! که با فریاد مرگ بر آمریکا و مسلح به قمه و کارد و قدّاره از دیوار سفارت امریکا بالارفت)، داستانهای گذاشته را نه تنها فراموش میکند، بلکه زهر آتش بس جنگ سی و پنج ساله را - چون امام راحل جاهل- خواهد نوشید. ما پس از موفقیت این پروژه و جا زدن دوباره و چندباره کاخ سفید و استیت دپارتمنت، گامهای بیشتری برداشته و کم کمک برای واشنگتن یک امام جمعه، با پاسپورت دیلپماتیک، اعزام میکنیم: امام جمعه و نماینده ولی فقیه در آمریکا. این امام جمعه (بخوانید جن جمعه)، یک روز جمعه در چمن دانشگاه ییل واشنگتن، اولین خطبه نمازجمعه را ایراد و امّت درصحنه را الله اکبر گویان و مرگ بر ضد ولایت فقیه خوانان برای سرنگونی بساط استکبار جهانی و طاغوت و شیطان بزرگ، بسوی کاخ سفید روانه می کند. اوباما و جان کری هم - همانند موضع گیری هایشان در قبال قتل عام شیمیایی بشار اسد و اشغال نظامی کریمه و شرق اوکراین- خواهند گفت: بابانکن همچین! تا خیابان جورج واشنگتن آمدی، باشد ... ما داریم فکر میکنیم، امّا اگر به پنسیلوانیا وارد شوید آنوقت دیگه خیلی بد میشه ها! تحریم ها را یک درجه (مثل کمربند، که اینجا چهل و نه سوراخ دارد!) سفت تر می کنیم ها!.....
القصه شیخ شیاد و وزیر ظریفش، برنامه ها داشتند که در این مرحله هنوز وارد نشده خشک شد و پوسید. آنها، همانند دیپلماسی انگوریاقوتی ظل الله و وزیر مقتدرش، دنبال دیپلماسی مشابهی بودند. بخش مهمی از اسم طرف هم طالبی است، این میوه خوش خوراک و لذیذ. اگرچه فقط اسمش همنام طالبی است اما در سابقه و تروریسم، عینا هندوانه ابوجهل است و تلخ و سمی. هندوانه ابوجهل را لرها «شومی شیطونه» خطاب میکنند. (اینهم برای اینکه معلومات لری شما یک درجه دیگر برود بالا!).
باری شیخ پرزیدنت و وزیرش بین خودشان گفتند: ما این شومی شیطونه را، بنام نامی طالبی، به امریکا وارد کرده و در اولین دیدار روی میز کاخ سفید میگذاریم که آب آنرا سر بکشند. بله با این ترفند ما هم مانند همکارانمان، در چهل سال و اندی پیش، یک دیپلماسی میوه ای را پیش می بریم. دیپلماسی ابوطالبی. بخوانید دیپلماسی آب طالبی!
23 آوریل 2014 اسکاندیناوی