جمشید پیمان: این حقارتها نباشد رسم و راه سروری

ای که پنهان گشته ای در پشت قاب شاعری
بد زبانی میکنی، نامش نهی افشاگری؟

گاه تازی بر خدا و گاه توفی بر رسول
گاه پردازی دروغ و گاه گوئی دَروَری!

گاه بندی بر نبی حرف و حدیث خنده دار
گاه او را می نشانی بر سریر سروری

گاه اندر امتداد خطّ پاکان می دَوی
گاه سازی ضدّ آنان جمله های ابقری

مقتدایت بود روزی حضرتی فرخنده فال
گاه در انکارش روی تا منتهای منکَری

خواهی او را افکنی از عرش تا پائین فرش!!!
آن که تا دیروز می کردی برایش چاکری

در سخن سختی نمائی چون  امیر مومنان
ای که سستی در عمل همچون جناب اشعری

بی وفا آخر بگو اندر کدامین خط رَوی
ای که در قیقاج مثل تو نباشد شاطری

ای پسر ول کن سیاست را بمان در کار خویش
از چه افتادی چنین در ورطه های شَر خَری

باده نوشیدی، شکستی جام آن از روی بخل
ای رُحَت طعنه زنان بر تکّه چرم ساغری

بی وفا آغشته گشتی از چه رو با ابتذال
این حقارت ها نباشد رسم و راه سروری