جمشید پیمان: گذشتم از کرانه ها، رها به بیکران شدم

اگر چه در گذار عمر،خمیده ی زمان شدم
غزل غزل ز چشم تو، بخواندم و جوان شدم*

جوانی ام اگرچه شد،به دست دهر چون کمان
به یمن شور عاشقی، حریف این کمان شدم

چو در ضمیرخسته ام، رهی نبرد غیر تو
شدم لبالب از یقین، تهی ز هر گمان شدم

سکوت بود و من غمین،که از چه روی خامشی
که خنده رُست بر لبت، وَ من ترانه خوان شدم

جهان بدون بودنت، همیشه شب به دیده ام
تو آمدی به دیدنم، فروغ جاودان شدم

همیشه بی تو گمره و ،همیشه بی تو مضطرب
چو ره نمودی ام ،دگر؛نه این شدم نه آن شدم

گسست بند خواهشم،شدم رها ز این و آن
گذشتم از کرانه ها، رها به بیکران شدم

*
"اگر چه در گذار عمر، به قامت کمان شوم
غزل غزل ز چشم او بخوانم و جوان شوم"
از: نوشاد شفیعیان ،شاعر خطّه ی بروجن

4می2014(14اردیبهشت 93)