به بیان ساده و در یک کلام یعنی، یک کلمه میگفتی و عهدی به زبان جاری میکردی و تمام و بدون اهمیت مورد آن که در باب مقوله ای مادی، معنوی و اخلاقی یا بسا مهمتر تا ساده ترین میبود. اصلا جاری ساختن واژه ”آری“ بر زبان و قول قبول مورد آن، مثل رسوم مقدس ادیان، آداب گزیده اخلاق و ایمان و انجام مناسک جاری اقوام یا باور انسان، وظیفه ای خودخواسته بر دوش آدمهای نسل پیش ـ دو سه نسل گذشته و نه چندان دوردست ـ میگذاشت که شانه تهی کردن از زیر بار آن حتی به تصادف گاهی مثل گناهی عظیم یا عذابی الیم بر جان و روان عهدشکن آوار میشد و سنگینی بار روحی آن، فرد را از هم می پاشید. ـ صحبت البته از استثنا نیست، از قاعده است ـ ضمن اینکه البته رعایت حرمت کلام و حریم کلمه یعنی قبول قول و قرار و پایبندی به آن نیز نه رفتن به محضر یا دفتر اسناد و نه خواندن و قبول قولنامه و امضا یا در صورت فقدان سواد خواندن و نوشتن، انگشت زدن پای دفتر و دستک محضر یا دفتردار را میطلبید. یک کلمه میگفتی به معنای قبول قول و قرار و تمام. تنها یک کلام.
زمانه اما وقتی زیاد متمدن و دروازه های گشاد تمدن از چپ و راست رو به غرب و شرق گشوده گشت، محضرخانه ها و دفاتر اسناد رسمی نیز که در دوران ”پدر تاج بر سر“ تأسیس شده بود، به تبع شرایط روز بیشتر گسترش و رونق یافت تا حرمت کلمات و رسوم و پرنسیب اخلاق با امضا، اثر انگشت یا هر دو و البته با مُهر رسمی مملکتی، تزیین و تضمین گردد و کسی هیچ جرات و جسارت نکند به همین آسانی زیر حرف، عهد یا قول خود بزند مبادا که دیوارهای پوشالی دروازه های تزئینی تمدن نیز ناگهان فرو ریزد؟!
پس از آن یکهو رسیدیم به سالهای هجوم دجال که ضمن اهدای ”کیک و کلت و صلیب“ به ضحاک زمان با او پیمان اخوت بستند و قول و قرار ـ محضری، لفظی یا هر دو نمیدانم ـ که چشم ها را ببندند و رو برگردانند حتی اگر جلاد صدها چوبه دار، صُلابه و صلیب هم برپا دارد....اما ”خوشا آنان که بر عهد خویش وفا کردند و بر سر پیمان استوار ایستادند( انجیل متی)“ آنانکه به جلاد ” نه “ گفتند و آنانکه فقط با ”خدا و خلق“ عهد و پیمان بستند. بماند که بعدا در جریان جنگ جنایت بار عراق و سالهای اخیر پس از آن به هنگام قتل عام اشرفیان، بیش از پیش بر ملا شد که ”ندیدن“ و ”پشت کردن“ بر حسب ضرورت، اصولا سنت دیرینه شیطان درشت است.
و تا که میرسیم به دوران زمامداری و جهانبارگی ”بابا بوش و پسر خشمگین آتش افروزش“ که البته جونیور بجز سودای جنگ و بمباران خاک عراق که به انتقام سرخوردگی و ناکامی ”بابا“ در جنگ اول خلیج فارس، امری ضروری و لازم الاجر!! بود، یک آرزوی زیبای بشردوستانه دیگر نیز در سر داشت و اینکه ضمن این جنگ ناگزیر عمدی در خاک عراق، نظم نوین نازنینی را نیز در سرتاسر منطقه بر پا دارد که البته برای انجام چنین امر خیر مّوجه !؟ نه به یک قول و قرار و نه تضمین و تعهد یا به امضای سندی ملزم میشد چون به هر حال سکان دار ابر قدرت قلدرمنش دنیا بود و دلش چون خواست، باید کشوری مثل عراق را هم حتی به بهانه واهی و کذب محض داشتن سلاح کشتار جمعی، به آتش و خون بکشد و با این اقدام جانسوز و جهانسوز زمان، برگسترش دامنه بنیادگرایی و توحش و جنون تروریسم ملایان در سرتاسر دنیا بیش از همیشه بیافزاید. حالا اگر اما ”بوش“ بی قول و قرار با دروغ و ریا، سلاح شیمیایی را دستاویز حمله به عراق و جنگ نمود، اما مستر پرزیدنت با اشراف، تماشا و یقین بر کاربرد گاز سمی و سلاح شیمیایی در سوریه و مسایل حاد مبتلابه دیگر کشورها، هر روز چندین بار و هر بار به نوعی حرافی و سخنرانی کرده و قول قراری داده اما از امروز تا فردا همه پنداری باد هوا که بقول آن مقام بلند پایه هموطنش در آریزونا ”اوباما انگار فقط میخواهد رییس جمهور باشد...“ آنهم با جلوه-فروشی و ژست های صلح جویانه عام پسند و با سوء استفاده موذیانه از فضای فراگیر جهانی بر ضد جنگ و امریکا پس از جنگ خونین عراق که چون توأم با بی عملی و ندانم کاری مطلق در قبال وقایع جاری در عراق، سوریه، افغانستان و....میباشد، نه تنها سرتاسر منطقه و بسیاری کشورهای جهان را بی محابا درکام هیولای هار بنیادگرایی دینی و وحوش تروریست فرو برده بلکه مستر پرزیدنت ـ شاید هم بر مبنای باور روحانی و مذهبی قبلی، با قران، سجاده و تسبیح ـ اما با انگیزه باور ”روحانی“ همچنان به چشم و چراغ بازی و سیاست چرانی با دستار بر سران غاصب ایران مشغول و دلخوش بوده و بی اعتنا به شرایط هولناک حقوق بشر در ایران و به قول و قرار و عهد و پیمان رسمی مکتوب ستاد ارتش امریکا با مجاهدین برای تامین حفاظت و امنیت آنها در ازای تحویل سلاح شان، رسما با ملایان نرد مدارا و مماشات میبازد تا جایی که این قضیه و دیگر مسایل یاد شده همراه با پرگویی و”خنثی گری“ تام و تمام نفرت بار در برابر بسیاری امور حساس بخصوص در منطقه و ایران نیز حیثیت و پرنسیب سیاسی امریکا را در انظار مردم این کشور و جهان جوری خدشه دار کرده که حتی انتقاد و اعتراض نخبگان و نمایندگان شریف ملت امریکا با انواع گرایش های سیاسی را نیز برانگیخته است. تحمیل دو جنگ مصیبت بار برعراق و سپس تحویل آن به هیولای دست آموز ملایان علاوه برگسترش افسارگسیخته جنگ، صدور تروریسم و کشتار در سوریه و منطقه، بیش از همیشه رژیم وحشی را در اعدام، شکنجه و سرکوب مردم ایران دست باز داده است ضمن اینکه بی اعتنایی و پشت کردن به خواست بزرگ آنان نیز برای سرنگونی تمام عیار جلادان حاکم بر میهن ضمن نقض تعهد رسمی و مکتوب امریکا در قبال تأمین امنیت و حفاظت مجاهدین در راستای همین خواست مشروع و قانونی آنان، لکه ننگی بزرگ نیز برای غول بی قدرت جهان میباشد طوری که سیاستمداران برجسته امریکا را نیز به چالش با دولت و سیاست های نادرست آن کشانده است.
و اما.....در وسعت دایره ی این دور حجیم باطل که جهان را تهی از جرأت آرمانی، جاذبه ی جوهر انسانی و شأن آزادگی نوع بشر ساخته اند و توان یا نفسی کمتر مانده به کسی تا حیثیت گمگشته انسان معاصر را احیا سازد، من نیز که محدود در حصار کوچک خود نمیتوانم چندان و نباید حرفی بزنم اما باور خود را می توانم به سهولت به تماشا و اگر که نه حتی لازم اما تعریف کرده به قضاوت بگذارم که باور دارم ”خوشا آنان که بر عهد خویش وفا کردند و بر سر پیمان استوار ایستادند....“ ( انجیل متی ) و ضمن گزینش ناگزیر جرعه های بسی تلخ از جام زندگی، ایمان آورده ام به هر آنکه سخت بر سینه جلاد دست رد کوبید و با جسارت بسیار رودرروی او گفت: ”نه“ و به پیشواز روزی خجسته، پیشاپیش بر خاک خوب سوخته ای سجده خواهم کرد که روزها و روزه داری-های کسی را خوب به خاطر دارد که در سراسر عمر و هنوز هیچگاه هیچ کلامی بر زبان نگفت جز”خدا و خلق“ تا وطن و جهان از چنبره جهل، جنون و خیانت جاری یکجا رها شود و در غیاب ناگزیر، زنی از تبار آرمانی خویش برگزید تا در امتداد رسالت اسطوره وار او، اصالت و حیثیت انسان و شرافت گمشده اخلاقی را احیا سازد و آثار تمدن و فرهنگ بشر را که شیادان شرور بنام آیین و دین نابود کرده یا به همراه شأن واژه ها به یغما ربوده اند، از چنگ بنیادگرایان هار مذهبی و اسارت تجار سیاست باز جهانباره رها سازد نه اما در رؤیای کاربرد کلماتی پوک و تهی از متن محتوا بلکه در گستره انسانی گفتار و کردار، بی ثانیه ای مکث و ایست و البته در قالب نام والای مادر عیسا مسیح و بی تکیه و تأکید بر شأن معنوی شایسته او که نه من و نه هیچکس دیگر میتواند تعریف کند جز شاید که خدا یا آنکه بسا مرتبت برتر او را خوب شناخت.