ستاره های بی تاب
در هوای شهر شوریدند.
و از آرزو های آبستن شان
سواران صبح زاده شدند .
دریچه های گشوده
" والعادیات..." می خواندند.
و ستون حنّانه ــ آن تنهای وامانده در غربت ــ
می خندید!
و بر هر لبی ترانه جاری بود؛
« خوشا دیدارت
در سایه سار نخل هایمهربان
دل هامان را در پاکی تو می شوئیم
و اسماعیل های رها در جانمان را
قربانی می کنیم به پاس آزادی تو » .
نور ماه
با شادی شط ترکیب می شود
و شــهــــر ؛
در آغوش مهتابی ماه، سر می نهد.
و قاریان باعزّت
بر ماذنه های فتح ،می سرایند؛
اذا جاءَ نصر . . .
و شطّ ، سرخ می مانَد .
18 ـ 06 ـ 2014