سینا دشتی: روز آتش

روز پر دود
روز پر آتش بی چوب
روز سنگین
روز سیاه

روز شعله های انسانی
روز جوشش خون خیابانی

روز سر مستی دلال
روز حکومت میانه روی خنجر

روز علیل ظلم عریان
روز تجربه ی تنهایی در دوران

روز اشک دود الود به گونه ی یار
روز خشم خورده در گلوی همراه

روز یگانگی خاک و اتش و باد
روز سرسپردگی به حق، هرچه بادا باد

روز رسانه های ازاد در افسار
روز سکوت، روز تسلیم ، روز استبداد

روز سنگین و سیاهی بود این روز
گر اتش جان عاشق گم میشد
روز نبود ، شب سیاهی بود،
گر خورشید جان، سکوت را پرستش میکرد

اما ندا صدای خلقی شد
جان جمشید، جام جم، خلقی شد

نور صدیقه به اسمان خدایش رفت
وز بار یاران، او را اگاهش کرد

خفته بودند همه در زیر سایه ی تیغ
این نهیب بیدارشان، اری بیدارشان
می کرد.

دل گرفت ز ظلمات زمان
جان شکفت سقف تاریک تحقیر

نور یاد و یاور مردم
بر تخت قلب و اشک دیدگاه امد

روز سنگین و سیاه برای مردم بود
روز وفا به پیمان ها
روز رسیدن به اسمان  توانستن ها
روز تحقق سنگین میتوان و باید ها
روز سختی بود، عجیب سنگین
یار عاشق بود، عشق نفسی تازه
آه از این روز، رهایی نیست
ای کاش که نبودی یاد واره ی در شب
تا تو میرفتی به زمین راه، فرشته ای در راه
کاش ندا دوباره می امد
کاش صدیقه اینجا بود
کاش همه کنار هم بودند
کاش
کاش
این کفر گوئی قلب سنگینی
در بارگه خدای استغفار
آه این دل توان ندارد بیش
بر کشیدن جام از دریا ها
نام صدیقه نام یک خلقی
نام ندا، نوای افرینش انسان
من در کجا سیر میکنم طریقت راه؟
او در کجا باز میکند شه بال؟

آه ای فرشته ی نور ، پیام اور خورشید!
آه ای غنی گر محفل اغیار

بر زن زخمه به تار و ریشه ی هر قلب
بر خوان ز حنجره نوای ازادی
تو ازاد شدی ز اتش جان

تو فریاد شدی ز هیمه ی تن
غرور زمین که تو راه رفتی بر جسمش
خروش سپهر که تو شدی مهمان

بخوان ندا، بخوان صدیقه ، بخوان
ترنم امدن بهار در دوران

بخوان که تو هستی، تو! درمان
بخوان که تو هستی مادر" ایمان"

زبان ز داغ تو گویا شد
و اشک تو ست نرمی باران

بخوان که توئی
اسمان، طوفان
بخوان که توئی
"فروغ "جاویدان

بخوان که توئی
خدای منی، خدایگان حیران

بخوان که توئی
اَبٓر عشق انسان
بخوان که توئی
مجسم زمین و زمان

بخوان
تو بخوان
که صدا ها از ان توست
بخوان
تو بخوان
تنها تو !

----------
به مجاهد خلق، به شعله ی همیشه پر فروغ مجاهدین
١٧ ژوئن -٢٠١٤