جمشید پیمان: بود زیبا رسم و راه زندگی

روزگاری دشمنی معنا نداشت

کینه در قاموس هستی جا نداشت

مهربانی، بود جاری بر زبان

کار و بار عاشقی همتا نداشت

 

همنفس بود آسمان با روشنی

ماه نور افشان،ز شب پروا نداشت

 

جز تو ، در آئینه ام نقشی نبود

جز تو،کَس در سینه ام غوغا نداشت

 

مَطلَع هر شعر؛ " من می خواهمت"

در سری،جز عاشقی، ماوا نداشت

 

لحظه ها:رنگین کمانی از خوشی

جان ما دلشوره ی فردا نداشت

 

در دلی بیمی ز توفان ها نبود

جز هوای پهنه ی دریا نداشت

 

بود مجنون، دل خوش و شوریده سر

جوششی در جان بجز لیلا نداشت

 

بود زیبا رسم و راه زندگی

زندگی جز چهره ای زیبا نداشت

 

وای من، شادی هراسان پر کشید

همدلی، همصحبتی این جا نداشت

 

14 ــ 06 ــ 2014