رحمان کریمی: ساسان چه دیدی؟ *

دو شعرزیر در رابطه با قتل عام موحش و جنایت بار تابستان1367

سروده شده که در سال 1371 در مجموعه شعر « برشاوش » بچاپ رسید.

دانا دلیر جوان ما

ساسان !

از بلندای معرفت کم سال خروشانت

بر پهنهٌ این خاک غربتناک

چه دیدی ؟

که روشنای جانت را مشعلی کردی

فرا راه این دیگر تنگنای تاریخی.

ساسان !

چه دیدی ؟

نوجوان مجاهد خلق « ساسان محمودی » به گناه نوع اندیشه بعد از

تحمل هفت سال و نیم زندان مخوف جنایتکاران معمم ، درست ششماه

مانده به آزادی اش ؛ رشته حیات او را در یک کشتار جمعی از هم گسستند.

یاد او و یاران او و دیگر شهدای راه آزادی به نیکی جاودان باد.

 

آن روز

 

آن روز در آسمان

یک ستاره هم نبود

اما

در پهنای خاک من ، ایران

بس اختران فروزان

چه پر شمار.

 

آن روز در آسمان

جز خورشید سال

خورشیدی دگر نبود

اما

در قلب من، ایران

هزاران هزار خورشید

جوشان و خروشان و سرکشان.

 

آن روز در آسمان

از ابر پاره های صبح

پرچم های صلح در اهتزاز

اما

در پهنای جان من ، ایران

آتشفشان های خشم و رهایی

در اشتعال.

 

آن روز ، آسمان

همان آسمان همیشه بود

اما

کبوتران سپیدش، فوج فوج

خونین بال می آمدند

از کشتگاه من، ایران.

آبان ماه 1367