عزیز پاک نژاد: هیجده ژوئن دو هزار و سه

صبح زود خبر دادند که خانم رجوی و بعضی از دستگیرشدگان به وزارت کشور فرانسه در پاریس و در نزدیکی برج ایفل منتقل شده اند. خبر بسیار بدی بود. بوی استرداد می آمد. از روز قبل که حمله ددمنشانه به مراکز شورا در فرانسه شروع شده بود، مرتب در حال رفتن به اینطرف و آنطرف بودیم. همه بدنبال آزادی دستگیرشدگان در نقاط مختلف پایتخت فرانسه میدویدند. و حالا مرکز تجمع جلوی وزارت کشور بود. بسیاری خود را به آنجا رساندند. از سراسر اروپا و آمریکا، جوانان و نوجوانان ایرانی قبل از همه و جلوتر از والدین با هر وسیله بطرف پاریس سرازیر شدند.

در ایستگاه «بیرهکیم» از قطار پیاده شدم. بوی گوشت سوخته همراه با دود فضا را پر کرده بود. از پله های مترو، یک دختر هوادار تلو تلو خوران بالا می آمد. پرسیدم چی شده؟ نتوانست جواب دهد.
در خیابان جمعیت زیادی با خشم و خروش به تظاهرات و شعارهای ضد رژیم و افشای سیاست دولت فرانسه در زد و بند با آن، مشغول بودند. پلیس، حیرت زده و درمانده، به این صحنه فجیع نگاه می کرد. یک زن مجاهد خودسوزی کرده بود.

ماموران دولت فرانسه، آتش را با کپسول اطفای حریق خاموش کرده بودند. زن مجاهد با پیکری سوخته و سیاه اما روی پا، در حالی که دو دستش را به دو طرف باز کرده بود، خود را جلوی دوربین تلویزیون رسانده و در آنجا بر زمین افتاده بود. او را در زرورق های مخصوص پیچانده و به آمبولانس منتقل کردند. ساعتها در آنجا بود. چه دردی را تحمل می کرد و از او صدایی در نمی آمد. دردی حاصل از آتش و مواد شیمیایی ضد آتش.

در چند قدمی قربانی، دوربین تلویزیون فرانسه روی چهره برافروخته و خشمگین «شهرزاد صدر حاج سید جوادی» زوم شده بود. او به زبان فرانسه فریاد می زد: «او خودسوزی کرد». همان جا در مقابل درخواست من از خبرنگار کانال فرانسوی برای مصاحبه، جواب شنیدم: نه! و با اشاره به او گفت: ما «این چهره را می خواهیم». حالتی که در نگاه و کلام او دیده بود را در آن لحظه نمی شد جای دیگر و در کس دیگری دید. در شکار لحظه ها، نمیخواستند این فرصت را از دست بدهند.

اوضاع غیر قابل کنترل بود. تمام تلاش پلیس و ماموران انتظامی که در محل جمع شده بودند، صرف شناسایی و دستگیری کسانی می شد که ظرفی یا گالونی یا چیزی شبیه آن در دست و حرکاتی غیر عادی داشتند.
 
انتظار فاجعه بعدی بدرازا نکشید. در میان بهت و حیرت همگانی، در وسط خیابان شعله های آتش، یکی دیگر از زنان مجاهد را در خود کشید. «صدیقه مجاوری». هرکس با هر وسیله ای برای خاموش کردن آتش بطرف او می رفت. رسیدن به او بسیار مشکل بود. او در میان شعله های سرکش آتش با مشتهای گره کرده به این طرف و آنطرف می دوید. تلاشها موثر نیفتاد و او به راه خود رفت. دولت راستگرای فرانسه که در تهران «کباب قناری» را مزه کرده بود، اکنون در پاریس «کباب انسان» را به تلخی می چشید. دولت و عاملان این توطئه، ننگ لگدکوب کردن «آزادی» و «خودسوزی انسان در قلب پاریس» را به نام خود در تاریخ فرانسه برای همیشه ثبت کردند.

پنجاه سال پیش از این، در چنین روزی من در گوشه ای از ایران به دنیا آمدم. حالا تلفن موبایل من فرصتی یافته بود تا «تولدت مبارک» را از طرف کسانی که از فاجعه خبر نداشتند به گوشم برساند. پاسخ دادن به این تماسها در میان انبوه تماسهایی که در رابطه با فاجعه 17 ژوئن با من گرفته می شد، عذابی سخت بود.

ساعتی بعد پلیس فرانسه تعدادی از تظاهرات کنندگان را محاصره و ارتباط آنها با بقیه را قطع کرد. هر کس وارد حلقه اصلی می شد حق خروج نداشت. تلفنهای موبایل هم در اون محدوده قطع شد. اما هیچکدام از این کارها برای آرام کردن ایرانیان موثر نبود. فضا بسیار سنگین بود. بعد از ساعتی، محاصره تمام شد و از حلقه پلیس خارج شدیم. در این فاصله پلیس برای خاموش کردن آتش احتمالی بعدی که انتظار آن را می کشید، کپسولهای اطفای حریق با مواد شیمیایی را با کپسولهای آب جایگزین کرد و با اینکار نفر سوم را که یک مرد مجاهد خلق بود، «نجات» داد.
در فاصله صد متری محل، بطرف برج ایفل، چشمم به سه زن مجاهد خلق افتاد که بر روی یک نیمکت کنار خیابان نشسته بودند. بعد از سلام و علیک از من راجع به شرایط و اوضاع صحنه تظاهرات می پرسیدند. حالات و حرکات و سئوالاتی که میکردند، مرا بشدت نگران کرد. هر لحظه انتظار آتشی دیگر در گوشه ای دیگر میرفت. مدتی آنجا ماندم و ماجرا و اتفاقاتی که از صبح در آنجا رخ داده بود را با کش و قوس فراوان شرح دادم. هدفم این بود که اگر قصدی داشته باشند با استفاده از «گذشت زمان»، مانع آن شوم.

با کنترل شدید پلیسی و آرام شدن نسبی فضا، خوشبختانه در آن روز اتفاق دیگری نیفتاد اما تظاهرات و اعتراضات، بدون مجوز، در گوشه و کنار پاریس ادامه یافت. هوادارانی که از نقاط مختلف دنیا می آمدند بطور خودجوش به تظاهرات می پرداختند. پلیس فرانسه آنها را دستگیر و در نقطه دیگری رها می کرد. آنها بر می گشتند و بکار خود ادامه می دادند.

در پایان روز با این جانفشانیها، توطئه «استرداد» بکلی در هم شکست و تمام هم و غم ماموران دولت جلوگیری از خودسوزی و نجات افراد بود.

کادرهای مجاهدین در کشورهای دیگر اروپایی با هر شماره تلفنی که بدست می آوردند تماس می گرفتند و اوضاع صحنه را می پرسیدند و ارتباطات را وصل می کردند. تلاشهای آنها برای ترمیم «تشکیلاتی» که بشدت ضربه خورده بود، با حضور حماسی هواداران مجاهدین و شورای ملی مقاومت که موج موج خود را به پاریس و صحنه می رساندند، نتیجه داد و از همان روزهای اول توطئه کثیف و ضد انسانی «متلاشی» کردن یک سازمان آزادیخواه، نقش بر آب شد و کارها روی ریل تشکیلاتی به نظم در آمد.

بدنبال سالها محدودیت و فشارهای همه جانبه، «سرانجام دستگاه قضائیه فرانسه پس از قریب 11 سال پرونده 17 ژوئن را در حکمی تاریخی مختومه اعلام کرد.» و به این ترتیب چیزی بجز ننگ و رسوایی برای عاملان آن  باقی نماند. مقاومت ایران سرزنده، پرتوان و متشکل تر از همیشه بر علیه رژیم ددمنش آخوندی و شرکای فرانسوی و بین المللیش می جنگد. تمامی کسانی که در این توطئه دست داشته اند جدا از اینکه در برابر انسانیت و وجدان بشری محکوم هستند، باید در مقابل دادگاه آماده پاسخگویی اعمال و اقداماتشان که منجر به این فاجعه گردید، باشند و عاملان آن در بطن مبارزه بی امان با رژیم حاکم بر ایران، باید به دادگاه کشیده شوند.

2مهرماه  1393 برابر با 24 سپتامبر 2014